مبادله نابرابر و مزیت نابرابر
گاهی نابرابری به معنی مبادله نابرابر به کار برده میشود؛ یعنی در رابطهای اقتصادی یا کاری دو طرف در وضعیت برابری قرار ندارند و یکی از طرفین قدرت و یکی دیگر وابستگی بیشتری پیدا میکند. بهعنوان مثال گفته میشود رابطه کارگر با سرمایهدار رابطهای نابرابر است؛ یعنی دو طرف از قدرت برابری در مبادله برخوردار نیستند.
گاهی نابرابری به معنی مبادله نابرابر به کار برده میشود؛ یعنی در رابطهای اقتصادی یا کاری دو طرف در وضعیت برابری قرار ندارند و یکی از طرفین قدرت و یکی دیگر وابستگی بیشتری پیدا میکند. بهعنوان مثال گفته میشود رابطه کارگر با سرمایهدار رابطهای نابرابر است؛ یعنی دو طرف از قدرت برابری در مبادله برخوردار نیستند. این نوع نابرابری مستقیم است؛ یعنی در یک رابطه دوطرفه وجود دارد. این مسئله در ادبیات مارکسیستی به این معنا است که دستمزد کارگر از طرف سرمایهدار عادلانه و براساس ارزشی که تولید میکند، پرداخت نمیشود. اعتراضاتی که کارگران دارند، بیش از همه به این نوع نابرابری اشاره دارد. گاهی با اجرای ناقص قانون کار، این مبادله نابرابر شکل بهرهکشی به خود میگیرد. نیروی کاری که بدون بیمه کار و قرارداد کتبی کار میکند، در بخشهای زیادی از جامعه وجود دارد؛ از کارگاه و کارخانه گرفته تا مدارس غیردولتی؛ اما نابرابری گاهی به شکل غیرمستقیم در ساختار اجتماعی و اقتصادی وجود دارد؛ یعنی نابرابری بدون هیچگونه رابطه و مبادله مستقیم بین دو طرف شکل میگیرد. نظام پرداخت دستمزد در یک کشور مثال خوبی در این زمینه است. برخی کارکنان اداری در نظام دستمزد مزیت بیشتری در مقایسه با بقیه در شرایط کاری مشابه دارند. در برخی سازمانها و وزارتخانه مزیتهای مالی و رفاهی بیشتری وجود دارد؛ یعنی در نظام پرداخت مزیت ناعادلانه برای برخی در شرایط مشابه وجود دارد اما مزیت نابرابر فقط مربوط به دستمزد نیست. بودن در برخی شرایط اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی مزیتی برای برخی ایجاد میکند. زندگی در یک شهر بزرگ که دارای فرصتهای آموزشی باکیفیت است، مزیتی برای برخی ایجاد میکند که باعث راهیابی به دانشگاههای بهتر و باکیفیت و پیشرفت شغلی میشود.
گاهی وابستگی به یک ایدئولوژی خاص مزیتهای بیشتری برای برخی ایجاد میکند. در برخی محیطهای اداری سرسپردگی به ایدئولوژی خاص باعث پیشرفت شغلی میشود و افراد برای پیشرفت در شغل به جای کار دقیقتر و بهتر درگیر انوع رابطهها و تظاهر به ایدئولوژی خاصی میشوند که از این راه میتوانند ترقی در محیط کار داشته باشند و کسانی که بیشتر وقت خود را کار مفید انجام میدهند، از این مزیت که بتوانند ترقی کنند، بازمیمانند. بر همین اساس است که ساعت کاری مفید در سازمانهای اداری کم است؛ چون کارکنان دلیلی برای کار بیشتر و با بهرهوری بیشتر ندارند و احساس میکنند پیشرفت شغلی آنها وابسته به چیز دیگری است؛ یعنی اینگونه میاندیشند که با کار دقیق و انجام وظایف باکیفیت نمیتوانند به مدارج بالاتر شغلی دست یابند. این شبکه روابط و سرسپردگی و اعلام وفاداری به گروههای خاص است که چنین امکانی را برای آنها فراهم میکند.
چنین مسائلی باعث شده افراد احساس نابرابری کنند. مزیت نابرابری در کشور وجود دارد. کسانی که شبکه روابط در سلسلهمراتب بالای اداری دارند، از مزیت بیشتری برای استفاده از منابع سازمان برخوردار میشوند. زمانی وضعیت بدتر میشود که برخی افراد جامعه اینگونه تصور میکنند که هم در مبادله نابرابری قرار دارند و هم مزیتهای نابرابری برای گروهی از افراد جامعه وجود دارد و این مزیت نابرابر امکان تحرک اجتماعی برای فرزندان آنها ایجاد نمیکند. در دو دهه قبل تحصیلات بهویژه تحصیلات عالیه یکی از مسیرهایی بود که امکان تحرک اجتماعی برای افراد ایجاد میکرد؛ اما امروز دیگر امکان غلبه بر نابرابری از طریق آموزش عالی کمرنگتر شده است. باید به اصلاح چنین شرایطی دست زد. نخست اینکه باید نظام دستمزد و پاداش اصلاح شود. دوم، با سازوکارهای مختلف از نابرابری بر مبنای مزیت نابرابر کاست. مسئله عدالت فقط با دادن یارانه حل نمیشود؛ بلکه تدبیر کاملتر و جامعتری نیاز است که به هر دو مؤلفه مبادله نابرابر و مزیت نابرابر توجه شود. دستکم با وضع قوانین و دستورالعملها مزیتهای نابرابر برخی را بیشتر نکنیم.