|

فقط به اندازه بال پشه

در چند‌ماهه گذشته توفیق داشتم در مراسم نکوداشت چند دوست بزرگ مانند مراسم نکوداشت استاد بهروز هادی‌زنوز شرکت کنم. یکی از پیام‌های این قبیل مراسم‌ها مرثیه‌ای در مظلومیت و حق‌ناشناسی دولت‌ها از چهره‌های علمی کشور است. مراسم استادم بایزید مردوخی در اول اسفند 1401 در همین‌جا نمونه بارزی از این مرثیه بود؛ مرثیه‌ای که می‌توان نام آن را مرثیه بی‌قدرتی خواند. من با این مرثیه به دلایلی که عرض خواهم کرد، به‌شدت مخالفم و نمی‌توانم با این «بازنمایی بی‌قدرتی اندیشمندان» همراهی کنم.

در چند‌ماهه گذشته توفیق داشتم در مراسم نکوداشت چند دوست بزرگ مانند مراسم نکوداشت استاد بهروز هادی‌زنوز شرکت کنم. یکی از پیام‌های این قبیل مراسم‌ها مرثیه‌ای در مظلومیت و حق‌ناشناسی دولت‌ها از چهره‌های علمی کشور است. مراسم استادم بایزید مردوخی در اول اسفند 1401 در همین‌جا نمونه بارزی از این مرثیه بود؛ مرثیه‌ای که می‌توان نام آن را مرثیه بی‌قدرتی خواند. من با این مرثیه به دلایلی که عرض خواهم کرد، به‌شدت مخالفم و نمی‌توانم با این «بازنمایی بی‌قدرتی اندیشمندان» همراهی کنم.

اقتصاددانان مانند عموم اندیشمندان علوم اجتماعی از میزان تأثیرگذاری خود ناراضی هستند و آن را اندک یا هیچ می‌انگارند. به طور مثال آمارتیاسن در کتاب توسعه به‌مثابه آزادی از اینکه تأثیری بر وضعیت مردم نداشت، تأسف می‌خورد یا تمام کتاب سرمایه، دموکراسی و سوسیالیسم ژوزف شومپیتر مرثیه‌ای است در نشنیدن صدای او مبنی بر حقانیت سرمایه‌داری و اینکه سرمایه‌داری به‌ ناحق صحنه را به سوسیالیسم می‌بازد؛ پیش‌بینی‌ای که محقق نشد.

نارضایتی آمارتیاسن و شومپیتر از بی‌قدرتی اشکال ندارد و نشانه‌ای از تواضع فهمیده می‌شود. همه دانشجویان بر آنها غبطه می‌خورند و حسرت همانند آنها شدن را خواهند داشت؛ اما در جامعه ما مرثیه بی‌قدرتی اندیشمندان سم مهلک است. هرگونه بازنمایی بی‌قدرتی خود منشأ بی‌قدرتی است و شاید روح و روان را تسلی دهد و ما را از مسئول‌بودن مبرا کند؛ اما خود و دیگران را در مرداب بی‌قدرتی فرو‌می‌بریم.

ازاین‌رو فکر کردم اگر درباره خدمات علمی دکتر زنوز بگویم، مقدمه‌ای خواهد شد که نتیجه آن مجددا بازنمایی بی‌قدرتی است. از مرور آرا و خدمات هیچ‌کس نمی‌توان به تأثیرات او پی برد. برای همین صرف‌نظر کردم که بگویم همه دانشگاهیان در رشته برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای، سیاست‌گذاری صنعتی، اقتصاد نهادگرا و توسعه اقتصادی مدیون 

هادی‌زنوز هستند. به جای فهرست‌کردن خدمات علمی ایشان به دانشجوی سابق‌شان زنگ زدم و پرسیدم استادش چقدر در دنیای عمل مؤثر بود. افشین برمکی پاسخ داد دکتر زنوز مشاور بخش خصوصی هم بود و بخش خصوصی یک ریال پول بیخودی به کسی نمی‌دهد، دوم اینکه در پژوهش‌هایی که همکار ایشان بودم، به تدوین چند آیین‌نامه در دولت منجر شد و سوم آنکه براساس نظرات کارشناسی ایشان مسیر برخی از پروژه‌ها کاملا تغییر کرد. به‌عنوان مثال پس از امکان‌سنجی دکتر زنوز ساخت یک مرکز تجاری بزرگ در اهواز متوقف شد. از او پرسیدم ‌خودش را تا چه اندازه مؤثر می‌داند. او در پاسخ گفت بی‌اندازه مهم بوده‌ام، بی‌اندازه. گفتم توضیح بیشتری بدهید، گفت من کارشناس شورای اقتصاد کشور بودم و در شورای اقتصاد کشور حداقل صد مسئله مهم در یک سال بررسی می‌‌شود و من در هزار تصمیم ملی مشارکت داشتم و در برخی از آنها بسیار مؤثر بودم. گفتم مثلا؟ گفت در هنگام کرونا وزارت بهداشت می‌خواست 217 میلیون دلار وام ارزی بگیرد و من مسئول بررسی این پیشنهاد بودم و با مجموعه شواهدی که آوردم، تصمیم‌گیران قانع شدند که این وام ضرورت ندارد و نیاز وزارت بهداشت می‌تواند از داخل تهیه شود. این تأثیر یکی از دانشجویان البته خاص دکتر زنوز است. قدرت‌داشتن یا بی‌قدرتی اندیشمندان تنها به واقعیت دنیای خارج برنمی‌گردد؛ بلکه ما با کلام خود می‌توانیم قدرت را تولید کنیم. گاهی مانند جان مینارد کینز با اعتماد‌به‌نفس کامل باید گفت که دانشمندان صاحبان خانه و سیاست‌مداران میهمان هستند که تاریخ اهل قلم در ایران نیز گواه روشنی بر آن است. به قول محمدحسین پاپلی‌یزدی تاریخ ایران گواهی می‌دهد فرهنگ بر شمشیر پیروز است. اهل فرهنگ در ایران صاحبخانه هستند.

گاهی باید متواضعانه مانند مجتبی مینوی گفت «اگر به اندازه بال پشه‌ای به تمدن و فرهنگ ایران خدمت کرده باشم، زندگانی من بیهوده نبوده است». سهم اندک یا همان بال پشه وقتی صحبت از سرنوشت یک ملت و تاریخ است، احساس قدرت رستم دستان به انسان می‌دهد. در ثانی دانش تغییر از شناخت تغییرات بسیار کوچک حاصل می‌شود. فرض کنید صدها جلد کتاب در اهمیت ساختارهای متصلب سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ایران بنویسیم و برای انواع امتناع‌ها در ایران نظریه‌های فربه تولید کنیم، چنان‌که در باب امتناع اندیشه در ایران، امتناع برنامه‌ریزی در ایران، امتناع توسعه در ایران، هزاران صفحه نگارش شده است. این نظریات درست یا غلط تا چه اندازه به درد تغییر می‌خورند؟ ما به دنبال تغییر هستیم و تفسیر را به دیگران سپردیم. تنها با تجمیع تجربه‌های مثبت پایدار می‌توان به نظریه‌ای برای زندگی بهتر دست یافت.

در تجربه‌های بهروز هادی‌زنوز می‌توان به چگونگی تغییر دست یافت، مشروط به آنکه از الگوی (پارادایم) امتناع به الگوی امکان، مهاجرت کنیم و به جای «مرثیه بی‌قدرتی اندیشمندان»، «آواز قدرت اندیشمندان» سردهیم.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها