|

نگاهی به مجموعه‌‌شعر «آسمان‌های ساکت» علی جهانگیری

موقعیت‌های عشق و انقراض

سریا داودی حموله

«می‌توانست بدتر از این باشد/ تنها ببری منقرض شده باشم/ در یک صد سال پیش/ سایه‌ای در جنگل/ اگر به شکارم نیایی/ ابتدا نمی‌گیرد این صدا/ پوستی بر دیوار می‌شوم اگر بخواهی/ رقت‌انگیزترین ببر جهان می‌شوم اگر بخواهی/ یک روز حتماً به شکارم بیا/ تا صدای ناله‌های زخمی‌ام را بشنوند/ لای جرز این دیوارها/ ببری هنوز به انتظار شکارچی‌اش/ سایه مانده است».1
علی جهانگیری شاعر هیرکانی در مجموعه شعرهای «کجا»2 و «آسمان‌های ساکت» به ساحت‌های زبان نزدیک می‌شود، اما مانند پرنده‌ای سبک‌بال می‌گریزد. کتاب پژوهشی «آسیمه‌های معنا»3 در محوریت اندیشه‌ عبدالقاهر جرجانی، به تأویل متن و هرمنوتیک اشاره دارد. شاعر با پژوهش میدانی نشان داده است که جرجانی اولین اندیشمند ایرانی قرن پنجم، زبان را به‌مثابه هستی نگریسته و راه بر معجزه‌ معنا بسته است. در بیشتر آثار جهانگیری به طور معمول اشعار «بی‌فاصله، بی‌نقطه و بی‌نام» هستند، و گسست و پرش‌های ناگهانی جزو بنیان‌های اساسی محسوب می‌شوند.
شعر «می‌توانست بدتر از این باشد» از منظرگاه‌های اجرایی (ساختاری و فرمی)، و زبانی (معناهای معنا) مورد واکاوی ادبی است. تکرار «اگر بخواهی» زبان را در وضعیت دوگانه‌گی‌های مشروط یعنی «وسوسه و تردید» قرار داده است. «پوستی بر دیوار می‌شوم اگر بخواهی/ رقت‌انگیزترین ببر جهان می‌شوم اگر بخواهی».
کلیت اثر روی مفاهیم انتزاعی می‌چرخد، به‌طوری که «ببر و زن» به‌واسطه‌ «انقراض و عشق» حضوری روشن دارند. ببری که در ازای «دیده‌شدن و دوست داشته‌شدن» آرزوی شکار را دارد. پیوند بین پدیدار بیرونی و مفاهیم عام سبب تکثیر معنایی و ساختاری شده است. ببر از قوی‌ترین حیواناتی است، که در فرهنگ و اعتقادات ملل نمادهای مختلفی را از آن خود کرده است. ببر هیرکانی بخشی از هویت ایرانی است که در صد سال پیش منقرض شده است،4 اما آرزو دارد توسط کسی که دوستش خواهد داشت دیده شود. نماد بی‌باکی، دلیری و نترسی است. بیشتر صفات انسانی یعنی «قدرت، جذابیت، هوشمندی، خشم و عصیانگری» را در بر دارد. نشانه قدرتمندی‌اش ماهیچه‌های قوی است. جذابیتش از سایه وی بر دیوار مشهود است. هوشی که در شکارکردن، و البته در شکارنشدن دارد، آن‌چنان که در هر وضعیتی مثل سایه می‌گریزد. خشم را در مواجهه با خطرات نشان می‌دهد. عصیانگری و سرکشی از صفت‌های بارزش محسوب می‌شود. شاید قرن‌ها در سایه مانده است. آن‌چنان آرام و سایه‌وار بوده است که شکارچیان در طول تاریخ موجودیت او را مثل سایه دیده‌اند، و از عبور یک سایه صحبت کرده‌اند. با همین خصلت قرن‌ها از خود محافظت کرده است، تا اینکه به رازش پی برده و برای همیشه منقرض شد.
شاعر به موقعیت انسان با هستی دقت دارد، از ساحتی به ساحت دیگر می‌رود. سعی می‌کند بافت‌های تازه‌ای به زبان اضافه کند. با پدیدارهای بیرونی «ببر، جنگل» از جز به کل نقب می‌زند. زیرا این انقراض در بیشتر پدیده‌های هستی رخ داده است.
روایت یک ببر از انقراض خویش، موقعیت‌های مفهومی بسیاری را رقم می‌زند. در این وضعیت مدلول‌های هستی، متکثر می‌شوند. بین امروز و دیروز زمان تاریخی، موازنه برقرار شده است. از آغاز وجود صحبت نمی‌شود، بلکه انقراض حدود صدسال پیش به تصویر کشیده شده است، که آخرین ببر منطقه بر اثر واقعه‌ای از بین رفت.
برای گریز از روایت یکدست، گزاره‌ «اگر به شکارم نیایی/ ابتدا نمی‌گیرد این صدا» آورده شده است، تا زمان روایت شود و نگاه خطی قطع شود. در گذشته‌های اسطوره‌ای و تاریخ تقویمی، پهلوانان با ببر نبرد می‌کردند. در این راستا زمان تقویمی در مقابل زمان تاریخی قرار گرفته است، و مفاهیم از منظر زمانی بر حال و گذشته و آینده دلالت‌های مفهومی دارد.
شاعر در پی ترسیم فضای سوررئال است. از مفاهیم انتزاعی «قدرت، جذابیت، هوشمندی، خشم و عصیانگر» در جهت ساحت‌های زبانی گام برداشته است. موتیف‌ها را به بینامتنیت می‌کشاند، بدون اینکه صحبت از زن به میان آورد، و مفاهیم را به تغزل می‌کشاند. به طوری که عشق یک کاراکتر است، که با توجه به مفاهیم ضمنی ترسیم شده است.
نحوه برخورد با کلمات، زبان را به افق‌های نامکشوف برده است. این نوع چینش به خلق مفاهیم تازه انجامیده است. گوینده (ببر) بر خودگویی‌های خویش متمرکز است. در بند دوم با زنی صحبت می‌کند که فقط یک سایه می‌بیند. به دلدار التماس می‌کند: «یک روز حتماً به شکارم بیا/ تا صدای ناله‌های زخمی‌ام را بشنوند».
شعر از منظر «زن و هستی» مورد واکاوی است. زن مرکز ثقل است، زیرا عشق در این نوع زبان محوریت بیشتری دارد. از سویه‌های مختلف تاریخی و زیستی ببر نگهبان مردگان است، و امروز از سایه خود سایه‌بانی می‌کند. طبق نشانه‌های توتمی اگر ببر روح نگهبانی کسی باشد آن فرد نامیرا است.
شگردهای ساختاری، زبان را عمیق بیشتر نشان می‌دهد. موتیف‌ها ابعاد گسترده معنایی را در جهت آشنایی‌زدایی ترسیم کرده است. هر کدام از این پدیدارها، بر سویه‌های جداگانه‌ای دلالت دارند. در بی‌زمانی و بی‌مکانی، موقعیت‌های مفهومی شکل گرفته است. ببر دنبال دیده‌شدن است، و از زن می‌خواهد که اگر شده او را پیدا کند. ببر مظهر طبیعت خشن، زن مظهر هستی است. از او می‌خواهد دوباره به وی هستی دهد.
در این ژرف ساخت روایی موتیف‌های «عشق و انقراض» ابعاد ساختاری بسیاری را تصویر کرده‌اند. ببر با آن‌همه شجاعت و قدرت و... منقرض شده است. در این راستا انقراض موتیف بادوامی است، و عشق موتیف کم‌دوامی است. در این وضعیت ناخودآگاهی، جنگل و مظاهر آن از موتیف‌های همیشگی شعر است، که بر روی هم نظام‌های معنایی و ساختاری دور یا نزدیک را به وجود می‌آورد.
اگرچه ذهن و زبان، روی سویه‌های انقراض می‌چرخد، اما ابعاد بیشتر آن روی زن پنهان در متن می‌باشد، که موقعیت‌های معنایی و ساختاری بسیاری را رقم می‌زند. آن‌چنان که در این پرش‌های ناگهانی، هستی مورد هدف قرار گرفته، و جهش‌های ساختاری در ساحت‌های دیگر اتفاق افتاده است.
پی‌نوشت:
1. «آسمان‌های ساکت»، علی جهانگیری، نشر بوتیمار، چاپ اول 1399.
2. «کجا»، علی جهانگیری، نشر نیماژ، چاپ اول 1393.
3. «آسیمه‌های معنا»، علی جهانگیری، نشر نقره، چاپ اول 1400.
4. ببر مازندران، به نام‌های ببر ایرانی، ببر هیرکانی، ببر تورانی خوانده می‌شود، که بیش از یک قرن پیش در ایران منقرض شد.

«می‌توانست بدتر از این باشد/ تنها ببری منقرض شده باشم/ در یک صد سال پیش/ سایه‌ای در جنگل/ اگر به شکارم نیایی/ ابتدا نمی‌گیرد این صدا/ پوستی بر دیوار می‌شوم اگر بخواهی/ رقت‌انگیزترین ببر جهان می‌شوم اگر بخواهی/ یک روز حتماً به شکارم بیا/ تا صدای ناله‌های زخمی‌ام را بشنوند/ لای جرز این دیوارها/ ببری هنوز به انتظار شکارچی‌اش/ سایه مانده است».1
علی جهانگیری شاعر هیرکانی در مجموعه شعرهای «کجا»2 و «آسمان‌های ساکت» به ساحت‌های زبان نزدیک می‌شود، اما مانند پرنده‌ای سبک‌بال می‌گریزد. کتاب پژوهشی «آسیمه‌های معنا»3 در محوریت اندیشه‌ عبدالقاهر جرجانی، به تأویل متن و هرمنوتیک اشاره دارد. شاعر با پژوهش میدانی نشان داده است که جرجانی اولین اندیشمند ایرانی قرن پنجم، زبان را به‌مثابه هستی نگریسته و راه بر معجزه‌ معنا بسته است. در بیشتر آثار جهانگیری به طور معمول اشعار «بی‌فاصله، بی‌نقطه و بی‌نام» هستند، و گسست و پرش‌های ناگهانی جزو بنیان‌های اساسی محسوب می‌شوند.
شعر «می‌توانست بدتر از این باشد» از منظرگاه‌های اجرایی (ساختاری و فرمی)، و زبانی (معناهای معنا) مورد واکاوی ادبی است. تکرار «اگر بخواهی» زبان را در وضعیت دوگانه‌گی‌های مشروط یعنی «وسوسه و تردید» قرار داده است. «پوستی بر دیوار می‌شوم اگر بخواهی/ رقت‌انگیزترین ببر جهان می‌شوم اگر بخواهی».
کلیت اثر روی مفاهیم انتزاعی می‌چرخد، به‌طوری که «ببر و زن» به‌واسطه‌ «انقراض و عشق» حضوری روشن دارند. ببری که در ازای «دیده‌شدن و دوست داشته‌شدن» آرزوی شکار را دارد. پیوند بین پدیدار بیرونی و مفاهیم عام سبب تکثیر معنایی و ساختاری شده است. ببر از قوی‌ترین حیواناتی است، که در فرهنگ و اعتقادات ملل نمادهای مختلفی را از آن خود کرده است. ببر هیرکانی بخشی از هویت ایرانی است که در صد سال پیش منقرض شده است،4 اما آرزو دارد توسط کسی که دوستش خواهد داشت دیده شود. نماد بی‌باکی، دلیری و نترسی است. بیشتر صفات انسانی یعنی «قدرت، جذابیت، هوشمندی، خشم و عصیانگری» را در بر دارد. نشانه قدرتمندی‌اش ماهیچه‌های قوی است. جذابیتش از سایه وی بر دیوار مشهود است. هوشی که در شکارکردن، و البته در شکارنشدن دارد، آن‌چنان که در هر وضعیتی مثل سایه می‌گریزد. خشم را در مواجهه با خطرات نشان می‌دهد. عصیانگری و سرکشی از صفت‌های بارزش محسوب می‌شود. شاید قرن‌ها در سایه مانده است. آن‌چنان آرام و سایه‌وار بوده است که شکارچیان در طول تاریخ موجودیت او را مثل سایه دیده‌اند، و از عبور یک سایه صحبت کرده‌اند. با همین خصلت قرن‌ها از خود محافظت کرده است، تا اینکه به رازش پی برده و برای همیشه منقرض شد.
شاعر به موقعیت انسان با هستی دقت دارد، از ساحتی به ساحت دیگر می‌رود. سعی می‌کند بافت‌های تازه‌ای به زبان اضافه کند. با پدیدارهای بیرونی «ببر، جنگل» از جز به کل نقب می‌زند. زیرا این انقراض در بیشتر پدیده‌های هستی رخ داده است.
روایت یک ببر از انقراض خویش، موقعیت‌های مفهومی بسیاری را رقم می‌زند. در این وضعیت مدلول‌های هستی، متکثر می‌شوند. بین امروز و دیروز زمان تاریخی، موازنه برقرار شده است. از آغاز وجود صحبت نمی‌شود، بلکه انقراض حدود صدسال پیش به تصویر کشیده شده است، که آخرین ببر منطقه بر اثر واقعه‌ای از بین رفت.
برای گریز از روایت یکدست، گزاره‌ «اگر به شکارم نیایی/ ابتدا نمی‌گیرد این صدا» آورده شده است، تا زمان روایت شود و نگاه خطی قطع شود. در گذشته‌های اسطوره‌ای و تاریخ تقویمی، پهلوانان با ببر نبرد می‌کردند. در این راستا زمان تقویمی در مقابل زمان تاریخی قرار گرفته است، و مفاهیم از منظر زمانی بر حال و گذشته و آینده دلالت‌های مفهومی دارد.
شاعر در پی ترسیم فضای سوررئال است. از مفاهیم انتزاعی «قدرت، جذابیت، هوشمندی، خشم و عصیانگر» در جهت ساحت‌های زبانی گام برداشته است. موتیف‌ها را به بینامتنیت می‌کشاند، بدون اینکه صحبت از زن به میان آورد، و مفاهیم را به تغزل می‌کشاند. به طوری که عشق یک کاراکتر است، که با توجه به مفاهیم ضمنی ترسیم شده است.
نحوه برخورد با کلمات، زبان را به افق‌های نامکشوف برده است. این نوع چینش به خلق مفاهیم تازه انجامیده است. گوینده (ببر) بر خودگویی‌های خویش متمرکز است. در بند دوم با زنی صحبت می‌کند که فقط یک سایه می‌بیند. به دلدار التماس می‌کند: «یک روز حتماً به شکارم بیا/ تا صدای ناله‌های زخمی‌ام را بشنوند».
شعر از منظر «زن و هستی» مورد واکاوی است. زن مرکز ثقل است، زیرا عشق در این نوع زبان محوریت بیشتری دارد. از سویه‌های مختلف تاریخی و زیستی ببر نگهبان مردگان است، و امروز از سایه خود سایه‌بانی می‌کند. طبق نشانه‌های توتمی اگر ببر روح نگهبانی کسی باشد آن فرد نامیرا است.
شگردهای ساختاری، زبان را عمیق بیشتر نشان می‌دهد. موتیف‌ها ابعاد گسترده معنایی را در جهت آشنایی‌زدایی ترسیم کرده است. هر کدام از این پدیدارها، بر سویه‌های جداگانه‌ای دلالت دارند. در بی‌زمانی و بی‌مکانی، موقعیت‌های مفهومی شکل گرفته است. ببر دنبال دیده‌شدن است، و از زن می‌خواهد که اگر شده او را پیدا کند. ببر مظهر طبیعت خشن، زن مظهر هستی است. از او می‌خواهد دوباره به وی هستی دهد.
در این ژرف ساخت روایی موتیف‌های «عشق و انقراض» ابعاد ساختاری بسیاری را تصویر کرده‌اند. ببر با آن‌همه شجاعت و قدرت و... منقرض شده است. در این راستا انقراض موتیف بادوامی است، و عشق موتیف کم‌دوامی است. در این وضعیت ناخودآگاهی، جنگل و مظاهر آن از موتیف‌های همیشگی شعر است، که بر روی هم نظام‌های معنایی و ساختاری دور یا نزدیک را به وجود می‌آورد.
اگرچه ذهن و زبان، روی سویه‌های انقراض می‌چرخد، اما ابعاد بیشتر آن روی زن پنهان در متن می‌باشد، که موقعیت‌های معنایی و ساختاری بسیاری را رقم می‌زند. آن‌چنان که در این پرش‌های ناگهانی، هستی مورد هدف قرار گرفته، و جهش‌های ساختاری در ساحت‌های دیگر اتفاق افتاده است.
پی‌نوشت:
1. «آسمان‌های ساکت»، علی جهانگیری، نشر بوتیمار، چاپ اول 1399.
2. «کجا»، علی جهانگیری، نشر نیماژ، چاپ اول 1393.
3. «آسیمه‌های معنا»، علی جهانگیری، نشر نقره، چاپ اول 1400.
4. ببر مازندران، به نام‌های ببر ایرانی، ببر هیرکانی، ببر تورانی خوانده می‌شود، که بیش از یک قرن پیش در ایران منقرض شد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها