نظریه کی با کی در کجا چیکار میکردند؟
پوریا عالمی
ما دیروز رفتیم سفر و برای اینکه مسئولان زحمت کشیدند و پای توریست خارجی را بریدند، گفتیم برویم هتل و پول بریزیم در صنعت توریسم تا چرخ مملکت بچرخد! اما قصه شد.
ما رفتیم هتل و گفتیم یک اتاق لطفا.
هتلییه گفت: کارت شناسایی. ما هم کارت شناسایی را دادیم. بعد هتلییه گفت: نسبت شما چیست؟
من گفتم: از لحاظ وزن، ایشان یکسوم من است، اما از لحاظ سن نسبت برابر داریم.
هتلییه گفت: نه، این نسبتها را نمیگویم. آن یکی نسبت.
من گفتم: آهان! نسبت اندازه... فهمیدم؛ از لحاظ سایز، سايز من بزرگتر است و بنده ایکسلارج میپوشم، اما ایشان دوایکساس استفاده میکند.
هتلییه گفت: شناسنامه. ما گفتیم همراهمان نیست. هتلییه گفت: نمیتوانیم به شما اتاق بدهیم. گفتیم: چرا؟ گفت: اماکن ممنوع کرده و معلوم نیست شماها با هم چه نسبتی دارید.
گفتم: استاد! خب ما برویم سر کوچه و ویلا یا خانه اجاره کنیم، خوب است؟ الان که خیلی تابلو است؟ دروغ بگوییم خوب است؟
هتلییه گفت: دستور از بالاست.
ما گفتیم: وقتی بچه بودیم یک بازی میکردیم که «کی با کی در کجا چیکار میکردند؟» به نظر ما دغدغه مسئولان ما هنوز در همان سطح است.
توی این حرفها بودیم که سوفیا گفت: میدون دوم! شناسنامهام را پیدا کردم. بدهم به این هتلییه قال قضیه کنده شود؟
من گفتم: ببین سوفیا! مهم بابای تو بود که رضایت داد. حالا که اینطور است، بیا به نشانه اعتراض دیگر هتل نرویم و برویم
یک جای دیگر.
وقتی ما داشتیم از هتل میآمدیم بیرون، مسئول رسپشن، کارکنان هتل، مدیر هتل، مدیر میراث، مدیر ایرانگردی و همه مسئولان ما را صدا کردند که: «نرید... نرید...».
ما گفتیم: آن کسی که این کار را کرده شمایید! ما میرویم خارجه، عشقوحال و خلاص.
ما دیروز رفتیم سفر و برای اینکه مسئولان زحمت کشیدند و پای توریست خارجی را بریدند، گفتیم برویم هتل و پول بریزیم در صنعت توریسم تا چرخ مملکت بچرخد! اما قصه شد.
ما رفتیم هتل و گفتیم یک اتاق لطفا.
هتلییه گفت: کارت شناسایی. ما هم کارت شناسایی را دادیم. بعد هتلییه گفت: نسبت شما چیست؟
من گفتم: از لحاظ وزن، ایشان یکسوم من است، اما از لحاظ سن نسبت برابر داریم.
هتلییه گفت: نه، این نسبتها را نمیگویم. آن یکی نسبت.
من گفتم: آهان! نسبت اندازه... فهمیدم؛ از لحاظ سایز، سايز من بزرگتر است و بنده ایکسلارج میپوشم، اما ایشان دوایکساس استفاده میکند.
هتلییه گفت: شناسنامه. ما گفتیم همراهمان نیست. هتلییه گفت: نمیتوانیم به شما اتاق بدهیم. گفتیم: چرا؟ گفت: اماکن ممنوع کرده و معلوم نیست شماها با هم چه نسبتی دارید.
گفتم: استاد! خب ما برویم سر کوچه و ویلا یا خانه اجاره کنیم، خوب است؟ الان که خیلی تابلو است؟ دروغ بگوییم خوب است؟
هتلییه گفت: دستور از بالاست.
ما گفتیم: وقتی بچه بودیم یک بازی میکردیم که «کی با کی در کجا چیکار میکردند؟» به نظر ما دغدغه مسئولان ما هنوز در همان سطح است.
توی این حرفها بودیم که سوفیا گفت: میدون دوم! شناسنامهام را پیدا کردم. بدهم به این هتلییه قال قضیه کنده شود؟
من گفتم: ببین سوفیا! مهم بابای تو بود که رضایت داد. حالا که اینطور است، بیا به نشانه اعتراض دیگر هتل نرویم و برویم
یک جای دیگر.
وقتی ما داشتیم از هتل میآمدیم بیرون، مسئول رسپشن، کارکنان هتل، مدیر هتل، مدیر میراث، مدیر ایرانگردی و همه مسئولان ما را صدا کردند که: «نرید... نرید...».
ما گفتیم: آن کسی که این کار را کرده شمایید! ما میرویم خارجه، عشقوحال و خلاص.