|

یادداشتی بر فیلم «سینما شهر قصه»

سفری سینمایی به سال‌ها

داود، تعمیرکار جوان آپارات عاشق سینماست. وقتی می‌بیند در التهابات انقلاب 57 سینماها به آتش کشیده می‌شوند، جریان فیلم‌سازی متوقف مانده است و هنرپیشگان روز سینمای ایران با بی‌مهری روبه‌رو شده‌اند، تصمیم می‌گیرد در فضای تنگ و کوچک حیاتی‌اش برای احیای یک سینمای کاملا خصوصی اقدام کند.

سفری سینمایی به سال‌ها

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

امیرحسن چهل‌تن

 

داود، تعمیرکار جوان آپارات عاشق سینماست. وقتی می‌بیند در التهابات انقلاب 57 سینماها به آتش کشیده می‌شوند، جریان فیلم‌سازی متوقف مانده است و هنرپیشگان روز سینمای ایران با بی‌مهری روبه‌رو شده‌اند، تصمیم می‌گیرد در فضای تنگ و کوچک حیاتی‌اش برای احیای یک سینمای کاملا خصوصی اقدام کند. در آن زمان فیلم‌های ویدئویی ممنوع بود، دستگاه‌های پخش این فیلم‌ها هم همین‌طور. پس او رؤیای مخاطره‌آمیزی در ذهن می‌پروراند و برای عملی‌کردن آن دست به کار می‌شود. داود با مراجعه به انبار سینماهای سوخته، پوزیتیو برخی از این فیلم‌ها را به دست می‌آورد و در زیرزمین خانه‌شان با برپا‌کردن یک آپارات خانگی به تماشای آنها می‌نشیند. او لابد به‌طور غریزی بر این باور است که عشق به سینما انسان‌ها را زیباتر می‌کند.

این سینماها قبل از آنکه در آتش خشم انقلابیون جوان بسوزند، اغلب فیلم‌هایی را نشان می‌دادند که به بدنه اصلی سینما مربوط می‌شدند و همگی حاوی مضامینی بودند که در آن دست‌کم یکی دو صحنه از نماز ‌خواندن مادر، شمع روشن‌کردن در سقاخانه، مراسم سینه‌زنی و زنجیرزنی، نذری‌پزان و زیارت امامزاده وجود داشت. بدنه اصلی جامعه ایران این سینما را دوست داشت، چون خاطراتی را برایش زنده می‌کرد که شاه با مدرنیزاسیون شتابزده خود، آنها را به حاشیه می‌راند. آن زمان گاه گفته می‌شد، فلان فیلم 10 میلیون تومان فروش داشته است که با در نظر گرفتنِ جمعیت ایران و همچنین قیمت بلیت سینما در آن زمان که به‌طور میانگین یک تومان بود، می‌توان تصور کرد، همه کسانی که سالن سینما در دسترس‌شان قرار داشت، این فیلم‌ها را تماشا می‌کردند.

قضیه پیچیده‌ای نیست؛ آنهایی که عاشق سینما هستند، با آن به خاطره‌بازی روی می‌آورند، آنهایی که سینما را دوست دارند، از آن می‌آموزند و آنهایی که به سینما بی‌توجهی نشان می‌دهند و با آن مخالفت می‌کنند، خود را از لذتی که تنها و تنها با تماشای یک فیلم خوب تجربه می‌شود، محروم می‌کنند. «سینما شهر قصه» فیلمی است درباره عشق به سینما، درباره عاشقی که برای رسیدن به معشوقش مرارت‌ها می‌بیند اما هرگز از پا نمی‌نشیند. عشق داود (با بازی گیرایِ حامد کمیلی) به سینما با عشق به یک دختر جوان (با بازی آناهیتا درگاهی) همپا می‌شود گرچه در راه رسیدن به او موانعی وجود دارد اما داود که در رسیدن به عشق خود از پشتکار و سماجت برخوردار است، این موانع را از سر راه بر می‌دارد و سرانجام یک مخالف جدی سینما را که از قضا پدرِ همسر اوست، به سینما علاقه‌مند می‌کند. بگذارید بگویم تخصص من سینما نیست اما با درام آشنایم چون رمان می‌نویسم؛ قصه این فیلم که بی‌لکنت روایت می‌شود و فاقد هر نوع پیچیدگی‌ است، هیچ نقصی ندارد، اصل موجبیت در آن برقرار است و نظم ساختاری وجود دارد. هیچ صحنه‌ای در این فیلم کشدار نیست و هیچ شخصیت اضافی در آن وجود ندارد. طنزی ظریف و موجز که هرگز به لودگی تبدیل نمی‌شود، لحظات مفرح فیلم را تقویت می‌کند و گذر وقت نامحسوس می‌شود. «سینما شهر قصه» از جنس سینماست، تصویر در آن حرف اول را می‌زند گرچه شخصیت‌ها و موضوعات متعددی می‌کوشند تا بر روایت چیره شوند اما چیرگی نهایی از آنِ سینماست.

شیوه روایی خودآگاه فیلم ریتم تند و نفس‌گیری دارد اما هرگز آزارنده نیست و تماشاگر را در دنبال‌کردن ماجراهای شیرینِ فیلم خسته نمی‌کند. در قصه سرراست این فیلم خوش‌ساخت، سیلابِ نفس‌گیرِ تصاویری که خاطرات ریز و درشت ما را از زمان‌های دور و نزدیک از سینمای ایران بیدار می‌کند، گاه ریتم تندی را موجب می‌شود که با احضارِ چهره‌های اصلی این سینما ما را به‌یکباره بر سر بساط مهم‌ترین حرفه رؤیافروشی معاصر به تماشا می‌نشاند. شخصیت‌های سینمایی یکی‌یکی در برش‌هایی موجز اما معنادار بر بساط نمایش ظاهر می‌شوند. گاه نگاه‌هایی را می‌بینیم که از قاب تصویر بیرون می‌زنند چون نگرانند، دست‌هایی را می‌بینیم که پس رانده می‌شوند گرچه از تمنا خالی نیستند، با عشق‌هایی آشنا می‌شویم که ابراز نمی‌شوند اما از خلال نگاه‌ها شعله می‌کشند، رؤیاهای شریفی که مغشوش نیستند و از نظمی زیبایی‌شناختی برخوردارند و سرانجام نمایش نیروهای بزرگی که در تصاویری کوچک پنهانند. اینهاست که فیلم مبتکرانه «سینما شهر قصه» را می‌سازد و بار دیگر از طریق یک فیلمِ خوب از روح شریفی خبر می‌دهد که از اولین روز بعد از اختراع دوربین دور و برِ ما پرسه می‌زند. این فیلم مروری‌ است شتابناک بر نگاه فلسفی مهرجویی به حیات، بر نگاه سهل و ممتنع کیارستمی به زندگی، بر نگاه بی‌بدیل بیضایی به روابط بشری و سرانجام بر نگاه انسانی و پرشفقت تقوایی به انسان. این فیلم از یکسو می‌خواهد ما را با جوهره‌یِ واقعی‌یِ سینما آشنا کند و از سوی دیگر تاریخ فشرده سینمایی‌ است که گاه ابتذال همه ریشه‌های حیاتی‌اش را سوزانده‌ است اما باز دوباره جوانه‌های تازه سر بر آورده‌اند تا رؤیابافی‌های ما از تفکر و معنا خالی نمانند.

این فیلم محصول مشترک علی حیدری و کیوان علی‌محمدی است. کارگردانان نه‌چندان خوش‌شانسی که اغلب فیلم‌های‌شان برای اکران با موانع عدیده‌ای روبه‌رو می‌شود. سه اتفاق پی در پی باعث شد نمایش عمومی فیلم «سینما شهر قصه» که در سال ۱۳۹۷ آماده اکران بود، با تعویق روبه‌رو شود؛ اول بیماری همه‌گیر کرونا، سپس حوادث پائیز ۱۴۰۱ و سرانجام جنگ دوازده‌روزه. من که در تمام این سال‌ها منتظر این فیلم بودم و از سازندگانش سراغ اکران آن را می‌گرفتم، سرانجام روز چهارشنبه بیست‌ویکم آبان‌ماه در سینما پردیسِ شمیران‌سنتر در یک نمایش خصوصی به تماشای آن نشستم و اوقات لذت‌بخشی را تجربه کردم که جز با تماشای یک فیلم خوب، با مطالعه یک رمان برجسته و با شنیدن یک تکه موسیقی گوش‌نواز تجربه نمی‌شود.

علی حیدری نویسنده خوش‌ذوق و شناخته‌شده را نزدیک به 25 سال است از نزدیک می‌شناسم، شاهد رشد و پیشرفتش در داستان‌نویسی بوده‌ام و گمان می‌کنم تداوم، پشتکار و انضباطش در نوشتن با انتشار چند مجموعه داستان و رمان او را به یکی از نویسندگانِ قابل اعتنای ادبیات ایران تبدیل کرده است. کیوان علی‌محمدی را با کارهای مشترکش با امید بنکدار می‌شناسم، کارهایی متفکرانه و متفاوت، بی‌اعتنا به پسند بازار و سلیقه‌های نازل. این فیلم از سینمای ایران فاصله می‌گیرد تا درست‌تر ببیند و بهتر بشناسد اما از آن جدا نمی‌شود و بخش شریف‌ترِ آن باقی می‌ماند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.