«حسادت» یا «رقابت»؟
رقابت سالم حاصل شرایط عادلانه، شفاف و اعتماد نهادی است
حکایت کردهاند حکیم بزرگ ژاپنی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
به گزارش گروه رسانهای شرق،
رضا عسکریمقدم*
حکایت کردهاند حکیم بزرگ ژاپنی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود.
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک ماه بعد بیا!
یک ماه بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک ماه بعد بیا!
ماه بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمیدانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد!
این حکایت ساده، تصویری روشن از دو شیوه مواجهه انسان با برتری دیگری است؛ یا میکوشیم با کوچککردن دیگران خود را بزرگ جلوه دهیم یا میکوشیم با بزرگکردن خود بلندتر از دیگران دیده شویم.
در روانشناسی، این دو واکنش روانی نامهای دقیقی دارند: حسادت و رقابت. حسادت از ترس کمارزشی یا ازدستدادن جایگاه شکل میگیرد. انسان حسود موفقیت دیگری را تهدید میبیند و از فاصله میان خود و او رنج میبرد. در مقابل، رقابت از میل به رشد برمیخیزد؛ فردِ رقیب، دیگری را معیار میگیرد، نه دشمن. مقایسه برایش ابزار یادگیری است، نه منبع خشم یا احساس حقارت.
در سطح رفتاری نیز تفاوت این دو آشکار است. حسادت انرژی را به بیرون پرتاب میکند؛ تمرکز بر دیگری، تخریب، تحقیر، تمسخر، ناراحتی یا افسردگی در مواجهه با موفقیت دیگران یا لذت پنهان از لغزش او. رقابت سالم اما انرژی را به درون برمیگرداند؛ «چطور میتوانم از دیروز خود بهتر شوم؟». یکی میدان را تنگتر میکند تا همه کوتاه شوند؛ دیگری میدان را وسیعتر میکند تا خودش رشد کند.
برای درک ملموستر این تفاوت، کافی است در طول روز به گفتار و کردار اطرافیان (یا حتی خودمان) دقت کنیم؛ «من هم اگر میخواستم میتوانستم قبول شوم!»، «خب معلومه، با این پدر و مادری که داره، هرکسی میتونه موفق بشه»، «حتما پشتش گرمه، و الا با این مدرک که نمیشه به اینجا رسید».
اگرچه تحلیل حسادت و رقابت در سطح فردی و روانشناسی تحلیلی درست و روشنگر است، اما این همه ماجرا نیست. تصور رایج این است که تفاوت میان حسادت و رقابت فقط به نیت یا تربیت فردی مربوط میشود. این نگاه ناقص است؛ بهویژه در تحلیل رقابت که موضوعی ناظر بر رفتار فرد در یک گروه حداقل دونفره است. اگر در این سطح باقی بمانیم، همین حکایت ابتدایی میتواند مبنایی برای سرکوفت و سرزنش خود و بدگویی از خلقیات ایرانیان قرار گیرد.
درحالیکه باید دانست رقابت سالم مشروط به زمینه اجتماعی و یک محصول سیستمی است، نه صرفا رفتاری فردی. در محیطی که معیارهای موفقیت مبهم هستند، پاداشها تصادفی یا رابطهمحورند و مسیر پیشرفت روشن نیست، حتی نیکنهادترین افراد نیز بهتدریج درگیر حسادت و خصومت میشوند. در چنین فضاهایی، دیدهشدن از کارآمدی مهمتر میشود؛ و وقتی «دیدهشدن» معیار بقا باشد، رقابت به طور طبیعی از درون فاسد میشود.
رقابت سالم به دو شرط بنیادی نیاز دارد: عدالت و شفافیت. عدالت یعنی رابطه قابل اعتماد میان تلاش و نتیجه؛ شفافیت یعنی وضوح معیارهایی که براساس آنها نتیجه سنجیده میشود. وقتی این دو ستون برقرار باشند، مقایسه به انگیزه تبدیل میشود؛ اما وقتی فرو بریزند، همان مقایسه به تهدید بدل میشود. حسادت در چنین محیطی «ویروس اخلاقی» نیست، بلکه پاسخ تطبیقی ذهن برای بقاست؛ ذهن میآموزد که در یک سیستم ناعادلانه، کوتاهکردن خط دیگران مؤثرتر از بلندتر کشیدن خط خود است.
در سازمانها و نهادهای ما، ریشه بسیاری از تنشها در همینجاست. ما دیگران را به «رقابت سالم» فرا میخوانیم، بدون آنکه قواعد بازی را عادلانه و معیارهای ارزیابی را شفاف کرده باشیم. در نتیجه، شعار رشد جمعی در عمل به رقابت پنهان برای جلب نظر مدیر یا گرفتن سهم از منابع محدود تبدیل میشود. به بیان دیگر، ما از افراد میخواهیم ذهنی بالغ داشته باشند، اما ساختارهایی کودکانه در اختیارشان میگذاریم.
از منظر روانشناسی سازمانی، باید میان دو سطح تمایز قائل شد:
• ذهنیت درست (سطح فردی): عزتنفس پایدار، توان پذیرش تفاوت، میل به رشد.
• زمینه درست (سطح ساختاری): نظام پاداش منصفانه، ارزیابی شفاف، فرصت برابر برای دیدهشدن.
رقابت سالم فقط وقتی پایدار است که این دو سطح همراستا باشند. اگر ذهنیت درست باشد ولی زمینه ناعادلانه، فرد سرخورده میشود. اگر زمینه درست باشد ولی ذهنیت نادرست، افراد از سیستم سوءاستفاده میکنند. فقط ترکیب این دو است که به پیشرفت واقعی میانجامد.
از این رو، پرسش اصلی دیگر این نیست که «چگونه حسادت را مهار کنیم؟»، بلکه این است که «چگونه محیطهایی بسازیم که حسادت در آن بهصرفه نباشد؟». پاسخ روشن است: با عدالت و شفافیت. با طراحی نظامهایی که در آن، رشد دیگران تهدید نباشد، بلکه نشانه امکان رشد برای همه تلقی شود.
بازگردیم به حکایت آغاز یادداشت. در بسیاری از محیطهای کاری ما، هنوز مردم را وادار میکنیم با پاککردن خط دیگری خود را بالا بکشند؛ چون مطمئن نیستند کشیدن خطی بلندتر اصلا دیده میشود یا نه. تا وقتی قواعد بازی روشن نباشد و تا وقتی تفاوت ارزشمند تلقی نشود، همشکلی و تقلید استراتژی کارآمدتری است. ترس از دیدهنشدن بر میل به رشد میچربد. «چشم و همچشمی» بازی بهتری است و بالارفتن از نردبان ترقی به زور آرنج و لگدمالکردن دیگران مؤثرترین شیوه بقا و ارتقاست.
رقابت سالم محصول ایمان و اخلاق فردی نیست؛ حاصل شرایط عادلانه، شفاف و اعتماد نهادی است. شاید پیام حکیم ژاپنی این باشد که برای ایجاد جامعه و سازمانهای پایدار، باید یاد بگیریم خط خود را بلند کنیم، نه خط دیگران را کوتاه.
* عضو هیئتعلمی پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.