افغانستان؛ بازیگر مهم ژئوپلیتیک آسیا
هندسه قدرت در جهان برآشفته دهه سوم قرن بیستویکم بهگونهای پیچیده شده است که سادهسازی و تحلیل آن در چارچوب یک الگوی سیاستگذاری خارجی، بسیار سخت و بلکه غیرعلمی نشان میدهد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
اسلام ذوالقدرپور - کارشناس ارشد مسائل سیاسی و بینالملل و دکترای سیاستگذاری عمومی
هندسه قدرت در جهان برآشفته دهه سوم قرن بیستویکم بهگونهای پیچیده شده است که سادهسازی و تحلیل آن در چارچوب یک الگوی سیاستگذاری خارجی، بسیار سخت و بلکه غیرعلمی نشان میدهد. آنارشی نظام جهانی و رقابت فراگیر بازیگران برای قدرتنمایی، سیاستگذاران را به تعریف یا بازنویسی راهبردها، سیاستها و تاکتیکهای جدیدتر وادار میکند. آسیای جنوب غربی که همواره یکی از کانونهای بحرانزای ژئوپلیتیک نظام جهانی و برسازی هندسه قدرت جهانی بوده است، در چند سال اخیر چنان آشفته شده که بر حوزههای جغرافیایی مانند آسیای میانه و قفقاز نیز اثرگذاری داشته است.
یکی از این کشورهای اثرپذیر از دگرگونی آسیای جنوب غربی را میتوان افغانستان دانست که در چند سال گذشته کانون توجه بازیگران بزرگ و طراحان هندسه قدرت جهانی شده است. بازگشت نگاه قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای به سوی افغانستان و قرارگرفتن این کشور در مرکز سیاستگذاری خارجی قدرتهای بزرگ را میتوان یکی از مؤلفههای اهمیت راهبردی افغانستان در ژئوپلیتیک آسیا و بلکه یکی از دلایل جنگ چندروزه افغانستان و پاکستان دانست که خود جلوهای از قدرتنمایی افغانستان و آشفتگی هندسه قدرت در این پهنه جغرافیایی است. اهمیت افغانستان در هندسه قدرت و نظم نوین منطقهای و جهانی را باید در چند الگوی همزمان که از سوی بازیگران مهم استفاده میشود، بررسی کرد. واقعیت توان ژئوپلیتیک افغانستان را در محورهای زیر میتوان تفسیر کرد:
1. الگوی ترامپ برای بازگشت به بگرام: اهمیت و کارکرد ژئوپلیتیکی افغانستان در نظم نوین جهانی بهگونهای است که ایالات متحده آمریکا، چهار سال پس از رسوایی خروج از افغانستان در آگوست 2021، بار دیگر برای بازگشت به این کشور برنامهریزی کرده است. اعلام دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، برای بازپسگیری پایگاه هوایی بگرام از طالبان و حضور راهبردی ایالات متحده در این پایگاه بزرگ نظامی با پیشینه حضور صد هزار نظامی آمریکایی را میتوان یکی از جلوههای اهمیت روزافزون افغانستان در هندسه جدید قدرت نظام جهانی دانست که حضور در بگرام به معنای رقابت و بازی رودررو با دشمنان و رقیبان بزرگ مانند چین، روسیه، ایران، هند و... است. تمایل و سیاست ایالات متحده آمریکا برای بازگشت به پایگاه راهبردی بگرام، نشان میدهد این پایگاه بزرگ نظامی تنها برای کنش آمریکا در افغانستان نیست، بلکه افغانستان و پایگاه بگرام، کانون برسازی نظم نوین در آسیای میانه و شرق آسیا نیز خواهد بود.
2. الگوی توسعه و نفوذ راهبردی چین در افغانستان: چین در دوران ریاستجمهوری حامد کرزای در چارچوب الگوی راهبردی کمربند و جاده، نفوذ فراگیری در افغانستان داشته و خود را بازیگر مهم فرایند صلح داخلی، بازسازی و توسعه افغانستان معرفی کرده بود. حامد کرزای اگرچه رئیسجمهوری بود که دولتش پیامد مداخله ایالات متحده آمریکا در سرنگونی دولت طالبان بود، اما سیاست خارجی او به سوی همسایه بسیار قدرتمندش یعنی جمهوری خلق چین گرایش یافته و چین بهعنوان بازیگر اصلی اما پنهان در روند دگرگونی افغانستان ایفای نقش میکرد. بسیاری از طرحهای توسعه افغانستان در حوزه زیربنایی مانند سدسازی، جادهسازی و... از سوی چین طراحی و اجرائی شده که این روند توسعه پس از خروج ایالت متحده آمریکا از افغانستان و شکلگیری دولت دوم طالبان از 2021 نیز همچنان ادامه داشته است و طالبان و چین دارای روابط راهبردی شدهاند. سیاستگذاری خارجی چین برای قدرتنمایی در منطقه بهویژه حضور و سلطه بر کانون ژئوپلیتیک افغانستان، از الگوی نرم براساس توسعه اقتصادی بهره میگیرد و تلاش دارد خود را از درگیریهای داخلی و خارجی افغانستان دور نگه دارد. الگویی که تاکنون موفق و بسیار کمهزینه بوده است.
3. الگوی پدرخوانده پاکستان: اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر 1979 سبب اهمیت پاکستان بهعنوان سد راه پیشروی جهان کمونیست در شرق آسیا شد. پاکستان با یک سیاستگذاری چندوجهی توانست خود را بهعنوان نماینده جهان اسلام مقابل شوروی اعلام کند و از سوی دیگر با زیرکی توانست حمایتها و کمکهای فراوان جهان غرب و ایالات متحده آمریکا برای مقاومت مقابل پیشروی کمونیسم به شبهقاره هند و شرق آسیا را نیز به دست آورد. اشغال 10ساله افغانستان از دسامبر 1979 تا فوریه 1989 از سوی شوروی، برگ برنده پاکستان برای دریافت انواع کمکهای اقتصادی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی از کشورهای نفتخیز عربی و ایالات متحده آمریکا بود. در چنین زمینهای، دولت پاکستان و بهویژه ارتش این کشور، با هزینه اعراب و آمریکا توانست نفوذی عمیق برقرار کند و در چارچوب ایدئولوژیک حمایت از اسلامگرایی و چارچوب قومی حمایت از پشتونها، هزاران جوان و جنگجو را در پاکستان آموزش نظامی و دینی داده و آنها را روانه افغانستان کند. برآمدن طالبان از مدارس دینی پاکستان، تهاجم آنها به افغانستان با حمایت مستقیم ارتش پاکستان و به دست گرفتن دولت در افغانستان از سوی طالبان، سبب شکلگیری الگوی پدرخواندگی پاکستان بر طالبان شد. پاکستان پدرخوانده طالبان افغانستان بوده و منافع فراوانی از شکلگیری دولت اول طالبان در منطقه به دست آورد که دستاویز بازی قدرت دولت پاکستان در مناسبات منطقهای بهویژه مقابل ایران و هند شد. این الگو در دولت دوم طالبان نیز عملیاتی شد، اما با توجه به قدرت روزافزون طالبان، رابطه پدرخواندگی پاکستان بر افغانستان دچار بحران شده و پسرخوانده علیه پدرخوانده مقاومت کرده و ستیزهجو شده است!
4. الگوی نرم و ابهام ایران: پیشینه تمدنی مشترک ایران و افغانستان که بسیار فراتر از همسایگی دو کشور است، سبب روندی از روابط پرفرازونشیب میان ایران و افغانستان شده است که این روند با شکلگیری دولت طالبان در سال 1996، چنان پیچیده شد که تنها در چارچوب الگوی ابهام فزاینده تفسیرپذیر است. برآمدن دولت طالبان در افغانستان که جلوهای از نابودی منابع قدرت و منافع راهبردی ایران در منطقه بهویژه در افغانستان مانند سرکوبی گروهها و احزاب جهادی طرفدار ایران بود، سبب ورود سخت و نظامی ایران به روند دگرگونی قدرت افغانستان نشد. این رویکرد نرم ایران مقابل طالبان با تندخویی دولت طالبان در تابستان 1998 (17 مرداد 1377) و شهادت نمایندگان دیپلماتیک ایران در کنسولگری ایران در هرات پاسخ داده شد.
رخداد خشونتبار کنسولگری ایران در هرات، روندی از تهدیدات دیپلماتیک و لشکرکشی مرزی میان ایران و طالبان را شکل داد که با درایت رهبری و سیاستگذاران ارشد، به جنگ تبدیل نشده و الگوی نرم و ابهام فزاینده روابط ایران افغانستان ادامهدار ماند. ایران در دوران اشغال افغانستان از سوی ائتلاف غربی و ایالات متحده آمریکا، همچنان از الگوی نرم و ابهام بهره برده و از اخراج آمریکا از افغانستان حمایت میکرد. بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان اگرچه برخی منافع تمدنی ایران را تهدید میکند، اما سیاستگذاران ایرانی همچنان بر الگوی نفوذ نرم در دولت جدید طالبان پافشاری کرده و در اختلافاتی مانند حقابه ایران از هیرمند و... نیز الگوی ابهام فزاینده را دنبال میکنند.
5. الگوی تهاجم و شکست: ایران یک همسایه و قدرت منطقهای است که در چند سده اخیر نهتنها به افغانستان لشکرکشی و جنگ نداشته، بلکه در برخی دوران مورد تهاجم افغانستان قرار گرفته و مسیر استقلال افغانستان نیز از سوی حکومتهای ایرانی آسان شده است.افغانستان را میتوان گورستان مهاجمان و اشغالگرانی دانست که در چند قرن گذشته با اهداف گوناگون و خوشخیالی کامل از توان اداره افغانستان، به این کشور لشکرکشی کرده و برای سالها آن را اشغال کردند اما سرانجام با پذیرش خسارت سنگین مجبور به خروج شدند.
اشغال 10ساله از سوی شوروی، اشغال 20ساله از سوی ایالات متحده آمریکا، حضور پدرخواندگی پاکستان و جنگ اکتبر 2024 علیه دولت طالبان و... نشان میدهد که الگوی تهاجم و تصرف افغانستان، الگویی مطلوب نبوده و بهعنوان یک الگوی شکستخورده برای بازیگران قدرتمند جهانی و منطقهای اثبات شده است. مرکز نظم نوین جهانی در حال گذار از غرب آسیا به میانه این قاره است؛ جایی که افغانستان به مرکز قدرتنمایی و رقابت ژئوپلیتیک تبدیل شده و بازیگران بزرگی مانند ایران، آمریکا، چین، روسیه، پاکستان، ترکیه و اعراب در حال بازی قدرت هستند. جنگ اخیر میان پاکستان و افغانستان، نشان داد که افغانستان و دولت طالبان با پدرخوانده خود ارتش پاکستان نیز بیپروا بوده، خود را یک بازیگر توانمند و مهم در هندسه نوین قدرت جهانی میداند.
روند دگرگونی بازی قدرت از غرب آسیا به افغانستان و رویکرد کنش متقابل دولت طالبان مقابل پدرخوانده خود پاکستان، درسی بزرگ برای سیاستگذاران خارجی ایران است که رویدادهای اخیر را با دقت بیشتر بررسی و الگوی روابط با افغانستان را بازنویسی کنند. الگوی نرم و ابهام ایران مقابل دولت طالبان که همسویی راهبردی با الگوی توسعه و نفوذ اقتصادی چین دارد، نیازمند بهروزرسانی و هماهنگی بیشتر با دوستان راهبردی مانند چین و روسیه دارد تا ایران در دام بحرانی مانند جنگ پاکستان و افغانستان گرفتار نشود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.