|

تولد یک علم

زلزله ۱۷۵۵ لیسبون و آغاز عصر روشنگری

در اول نوامبر ۱۷۵۵، حدود ساعت ۹:۴۰ صبح، زلزله شدیدی شهر لیسبون را لرزاند و بیشتر ساختمان‌ها، خیابان‌ها و میادین آن را ویران کرد. بین ۶۰ تا ۹۰ دقیقه پس از زلزله، سونامی رخ داد که امواجی به ارتفاع حدود پنج متر از رودخانه تاگوس برخاست و حاشیه رودخانه شهر را تا وسط شهر فرا گرفت.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در اول نوامبر ۱۷۵۵، حدود ساعت ۹:۴۰ صبح، زلزله شدیدی شهر لیسبون را لرزاند و بیشتر ساختمان‌ها، خیابان‌ها و میادین آن را ویران کرد. بین ۶۰ تا ۹۰ دقیقه پس از زلزله، سونامی رخ داد که امواجی به ارتفاع حدود پنج متر از رودخانه تاگوس برخاست و حاشیه رودخانه شهر را تا وسط شهر فرا گرفت. هم‌زمان، آتش‌سوزی‌هایی رخ داد که منشأ آنها اجاق‌های خانه‌ها و شمعدان‌های کلیساها بود و غارتگران فرصت‌طلب کاخ‌ها و کلیساها را ویران کردند. زلزله لیسبون در سال ۱۷۵۵ از آن رو مهم بود که بحرانی در دنیای واقعی بود و ایده‌های انتزاعی روشنگری را به بوته آزمایش و مقابله کشاند. در سال ۲۰۲۵ به ۲۷۰‌سالگی این رخداد می‌رسیم. زلزله لیسبون در سال ۱۷۵۵، نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود و اهمیت آن برای عصر روشنگری به عنوان یک کاتالیزور واقعی بود که روشنفکران، متکلمان و عموم مردم را مجبور کرد تا با پرسش‌های اساسی در مورد طبیعت و جامعه و نقش دین به شیوه‌ای جدید و فوری روبه‌رو شوند. امانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی یکی از اولین متفکرانی بود که تلاش کرد زلزله را به عنوان پدیده‌ای طبیعی، به صورت علمی و فلسفی تحلیل کند و آن را از تفاسیر خرافی عاری سازد. کانت که در آن زمان یک مدرس جوان بود، تمام گزارش‌های موجود را جمع‌آوری کرد و در سال ۱۷۵۶ سه مقاله در این مورد منتشر کرد: «درباره علل زلزله به مناسبت فاجعه‌ای که در اواخر سال گذشته کشورهای غربی اروپا را فرا گرفت»، «تاریخچه و توصیف طبیعی قابل توجه‌ترین وقایع زلزله‌ای که بخش بزرگی از زمین را در پایان سال ۱۷۵۵ لرزاند» و «مشاهدات مداوم در مورد زلزله‌هایی که مدتی است تجربه شده‌اند» نام سه مقاله‌ای است که کانت با نگاه فلسفه طبیعی در مورد زلزله لیسبون نوشت. قبل از کانت توضیح غالب برای زلزله، خشم الهی یا سایر نیروهای ماوراءالطبیعه بود. خطبه‌ها و جزوه‌های کلیسایی در سراسر اروپا فاجعه لیسبون را مجازات خدا برای گناهان اعلام کردند. کانت استدلال کرد که زمین‌لرزه‌ها نتیجه فرایندهای کاملا فیزیکی و مکانیکی درون زمین هستند. او یک نظریه خاص (هرچند نادرست) ارائه داد: اینکه غارهای زیرزمینی پر از گازهای قابل اشتعال (مانند «آتش زیرزمینی») گهگاه مشتعل می‌شوند و باعث انفجارهای عظیمی می‌شوند که زمین را می‌لرزاند. او این را به مشاهده آتش‌سوزی‌ها در لیسبون و انتشار بوهای گوگردی مرتبط دانست. امروزه می‌دانیم که دلیل‌تراشی کانت البته درست نبود ولی همین که او برای زلزله به جست‌وجوی دلایل طبیعی رفت، گام مهم و بزرگی بود. کانت فقط حدس و گمان نمی‌زد؛ او با جمع‌آوری هرچه بیشتر داده‌ها مانند یک دانشمند مدرن عمل و گزارش‌هایی را از سراسر اروپا و فراتر از آن گردآوری کرد و به زمان، شدت و اثرات امواج لرزه‌ای و سونامی پس از آن اشاره کرد. او یکی از اولین کسانی بود که وسعت جغرافیایی اثرات زلزله را به روی نقشه آورد و به‌درستی استنباط کرد که امواج لرزه‌ای از طریق جسم جامد زمین عبور کرده‌اند. کانت لرزش‌های بعدی پس از زلزله اصلی -پس‌لرزه‌ها- را مورد بحث قرار داد و سعی کرد آنها را توضیح دهد و به‌درستی سونامی را به زلزله زیردریایی مرتبط کرد و پیشنهاد داد که لرزش بستر دریا، آب بالای آن را جابه‌جا می‌کند. سازوکار توصیف‌شده از سوی او (انفجارهای گاز زیرزمینی) نادرست بود. نظریه مدرن زمین‌ساخت ورقی که زمین‌لرزه‌ها را نتیجه آزادسازی ناگهانی تنش در امتداد گسل‌های زمین‌شناسی توضیح می‌دهد، در سال ۱۹۱۲ شکل گرفت. سهم عظیم کانت در یافتن پاسخ درست نبود، بلکه در ایجاد روش‌شناسی و چارچوب صحیح برای پرسیدن سؤال بود. او چهره‌ای کلیدی در پروژه روشنگری برای حذف عامل مابعدالطبیعه –گناه- برای توضیح سوانح طبیعی بود. کانت اصرار کرد که طبیعت طبق قوانین قابل کشف خود عمل می‌کند، نه الزامات اخلاقی یا کلامی. او نشان داد که چگونه می‌توان با استدلال آرام، مشاهده تجربی و گمانه‌زنی نظری به یک رویداد وحشتناک و آشفته نزدیک شد. او نشان داد که حتی مخرب‌ترین نیروهای طبیعت، اعمال تصادفی خدا نیستند، بلکه سوژه‌های بالقوه‌ای برای درک انسان هستند. کانت اولین رساله جامع، سیستماتیک و کاملا طبیعی در مورد زلزله را در جهان غرب نوشت. او به تبدیل زلزله‌شناسی از موضوعی مربوط به خرافات به شاخه‌ای از فلسفه طبیعی کمک زیادی کرد و راه را برای علم واقعی که بعدا به آن تبدیل شد، هموار کرد. قبل از زلزله، جهان‌بینی غالب در اروپا، به‌ویژه در میان نخبگان تحصیل‌کرده، نوعی انطباق و پذیرش بود. این امر با دیدگاه «هر‌آنچه هست، خوب است» رواج یافته بود. این دیدگاه که به آن خوش‌بینی لایب‌نیتسی می‌گفتند، استدلال می‌کرد که از آنجایی که خداوند قادر مطلق و خیر مطلق است، باید «بهترین جهان ممکن» را خلق کرده باشد. هر شر یا رنجی که ما درک می‌کنیم، صرفا بخش ضروری یک طرح عظیم و هماهنگ است که ما برای درک آن بسیار محدود هستیم. اندازه، زمان و مکان دقیق فاجعه لیسبون، این ایده را در هم شکست. این فاجعه در روز همه مقدسین (اول نوامبر) رخ داد که کلیساها مملو از عبادت‌کنندگان مؤمن بودند. روز همه مقدسین، که با جشن همه مقدسین نیز شناخته می‌شود، یک جشن مسیحی است که به افتخار همه مقدسین کلیسا، چه شناخته‌شده و چه ناشناخته، برگزار می‌شود. از قرن نهم، برخی از کلیساها در بریتانیا شروع به برگزاری بزرگداشت همه مقدسین در اول نوامبر کردند و در قرن نهم این مراسم توسط پاپ گرگوری چهارم به کل کلیسای کاتولیک گسترش یافت. مکان زلزله -لیسبون- خالی از سکنه نبود که ویران شد، بلکه یکی از ثروتمندترین و مذهبی‌ترین پایتخت‌های اروپای کاتولیک بود. چگونه این می‌توانست بخشی از یک طرح «کامل» (مطابق الگوی لایب‌نیتس) باشد؟ این رویداد نه‌تنها تصادفی، بلکه به طرز ظالمانه‌ای ناعادلانه به نظر می‌رسید.

مناظره ولتر-روسو

برخورد غول‌های روشنگری پس از زلزله لیسبون رخ داد که یکی از مشهورترین مناظرات فکری آن دوران بود و به طور کامل تنشی کلیدی را در داخل روشنگری نشان می‌دهد. ولتر در پاسخ به زلزله لیسبون دو اثر مهم نوشت: «شعری در باب فاجعه لیسبون» (۱۷۵۶): این شعر، رد مستقیم و خشمگینانه‌ای بر خوش‌بینی پاپ بود. 

او سطرهایی مانند «و آیا می‌توانی عملی گناه‌آلود را به نوزادانی که در آغوش مادرانشان خونریزی می‌کنند نسبت دهی؟» نوشت. او استدلال کرد که زلزله بی‌معنی، شر طبیعی و کاملا ناسازگار با خدایی خیرخواه و نکته‌سنج است. سپس در رمان «کاندید» (۱۷۵۹) شاهکاری به طنز، ضربه نهایی و ویرانگر را وارد کرد. شخصیت دکتر پانگلوس، کاریکاتوری از لایب‌نیتس، بارها اصرار دارد که «همه چیز به نفع بهترین‌هاست» در حالی که او و دیگر شخصیت‌ها رژه بی‌رحمانه‌ای از وحشت‌ - از جمله زلزله لیسبون - را تحمل می‌کنند. نتیجه‌گیری معروف رمان، «ما باید باغ خود را پرورش دهیم»، رد سیستم‌های فلسفی بزرگ و انتزاعی به نفع کار عملی، محلی و انسان‌محور است.  ‌در مقابل ژان ژاک روسو، در حالی که خود منتقد خوش‌بینی کورکورانه -لایب نیتس- نیز بود، دیدگاه متفاوتی داشت. او در نامه‌ای به ولتر استدلال کرد که خود زلزله یک پدیده طبیعی است، نه یک عمل الهی. ولی معتقد بود که مشکل واقعی، جامعه بشری است. چرا این همه انسان جان باختند؟ زیرا آنها در شهری بزرگ با ساختمان‌های بلند و متراکم فشرده ساکن بودند. اگر آنها در جامعه‌ای طبیعی‌تر و پراکنده‌تر (همان‌طور که روسو طرفدار آن بود) زندگی می‌کردند، تعداد کشته‌شدگان حداقل می‌بود. از نظر روسو، این تراژدی تقصیر طبیعت نبود، بلکه تقصیر تمدن فاسد و غیرطبیعی بشر بود. این بحث، تضاد اصلی روشنگری را متبلور کرد: تأکید ولتر بر عقل و شک‌گرایی در مقابل تمرکز روسو بر طبیعت و نقد اجتماعی. 

عصر روشنگری، بیش از هر چیز، عصری بود که از مشاهده تجربی و عقل مطرح شد. این زلزله موجب شد یکی از اولین تحقیقات علمی و سیستماتیک در مورد یک فاجعه طبیعی آغاز شود. مارکیش دو پومبال، حاکم پرتغال، پرسش‌نامه‌ای دقیق برای هر بخش از کشور ارسال کرد. سؤالات به طرز چشمگیری مدرن بودند: زلزله چقدر طول کشید؟ چند پس‌لرزه احساس شد؟ جهت امواج لرزه‌ای چگونه بود؟ چه اتفاقی برای دریا افتاد (با اشاره به سونامی بعدی)؟ مجموعه داده‌های حاصله به عنوان اقدام بنیادی برای توسعه زلزله‌شناسی مدرن در نظر گرفته می‌شود. این امر نشان‌دهنده تغییر از دیدن فاجعه به عنوان یک مجازات الهی که باید از طریق کتاب مقدس درک شود، به یک پدیده طبیعی بود که باید از طریق مشاهده، اندازه‌گیری و عقل درک شود. این رویداد، دیدگاه سنتی مشیت الهی را نیز -اگر خداوند به طور فعال رویدادهای روزانه را برای پاداش‌دادن به نیکوکاران و مجازات بدکاران هدایت می‌کند- تغییر داد. نابودی بی‌قید و شرط کاهنان، روسپی‌ها، اشراف و خدمتکاران، حفظ این محاسبه اخلاقی ساده را غیرممکن کرد. این امر متفکران را به سمت ‌رویکردهای نظری-الهیاتی متفاوتی سوق داد. دئیسم یا اعتقاد به اینکه خدا جهان و قوانین طبیعی آن را آفریده اما در عملکرد روزانه آن دخالت نمی‌کند، از این دیدگاه، زلزله پیامد غم‌انگیز اما کاملا طبیعی آن قوانین بود. الحاد و سکولاریسم نیز یکی از رویکرد‌های تقویت‌شده بود که به کل منکر دخالت خدای خیرخواه ‌بود. مارکیش دو پومبال فرماندار لیسبون با کارآمدی عقلانی، مسئولیت بهبود اوضاع را بر عهده گرفت. نقل قول معروف او، «حالا که چی؟ مردگان را دفن می‌کنیم و زندگان را سیر می‌کنیم»، رویکردی عمل‌گرایانه و غیراحساسی را به تصویر کشید. او بازسازی لیسبون را با یک طراحی شهری جدید و مقاوم در برابر زلزله سازماندهی کرد. پومبال از بحران برای تضعیف قدرت اشرافیت قدیمی و کلیسا - به ویژه یسوعیان، که او آنها را به خاطر «خرافات» سرزنش می‌کرد- استفاده و قدرت را در دولت متمرکز کرد. این موضوع یک اصل کلیدی روشنگری را نشان داد. اینکه عقل انسانی و یک دولت قوی و منطقی می‌تواند بر فاجعه غلبه کند و جامعه‌ای بهتر بسازد، بدون اینکه صرفا به مداخله ماوراءالطبیعه متکی باشد. در عمل با زلزله لیسبون اروپا مجبور به رشد فلسفی شد. این زلزله پایان دردناک یک جهان‌بینی را رقم زد و تولد پرآشوب جهان‌بینی مدرن، علمی و سکولار را تسریع کرد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.