گفتوگو با عظیم طهماسبی درباره اسرائیل و فرهنگ مبارزه ضدامپریالیستی در خاورمیانه
آرمان فلسطین سرنوشت خاورمیانه را تعیین میکند
تأسیس سازه فاشیستی اسرائیل بهعنوان پادگان اشغالگر امپریالیستی، نهتنها منجر به تصرف سرزمینی و سلب مالکیت از فلسطینیان شد، بلکه امیدهای بخش مهمی از ملتهای تحت ستم خاورمیانه را برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی از میان برد. اسرائیل دژی است بازمانده از بحران استعمار که با برهمزدن توازن قوا در خاورمیانه، منافع سرمایهداری جهانی را در این منطقه تأمین میکند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
پیام حیدرقزوینی: تأسیس سازه فاشیستی اسرائیل بهعنوان پادگان اشغالگر امپریالیستی، نهتنها منجر به تصرف سرزمینی و سلب مالکیت از فلسطینیان شد، بلکه امیدهای بخش مهمی از ملتهای تحت ستم خاورمیانه را برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی از میان برد. اسرائیل دژی است بازمانده از بحران استعمار که با برهمزدن توازن قوا در خاورمیانه، منافع سرمایهداری جهانی را در این منطقه تأمین میکند. مقاومت فلسطینیان و مردم عرب در برابر سلطه امپریالیسم حتی پیش از تشکیل اسرائیل وجود داشت، اما با تأسیس اسرائیل و حمایت تمامعیار امپریالیسم غربی از این رژیم و شکست کشورهای عربی، ترومایی در حافظه جمعی مردم منطقه شکل گرفت و این پرسش را مطرح کرد که با اسرائیل چه باید کرد؟ در ایران نیز نسلی از انقلابیون در دهههای چهل و پنجاه به روشنی مسئله امپریالیسم را درک کرده بودند و میدانستند که سرنوشت ما در خاورمیانه به صورت منطقهای تعیین میشود و هر شکلی از مبارزه برای رهایی بدون در نظر گرفتن امپریالیسم، بینتیجه است. از اینرو است که برای مثال تعدادی از مبارزان مارکسیست ایرانی در سازمان چریکهای فدایی خلق پیش از آنکه اولین عملیات مسلحانه علیه رژیم پهلوی را انجام دهند، در فلسطین و در کنار خلق عرب جنگیده بودند. تجاوز اسرائیل نشان داد که در طرح امپریالیسم برای خاورمیانه هر شکلی از مقاومت باید درهم شکسته شود و این مسئله منجر به واکنشهای گستردهای در میان افکار عمومی جهان عرب هم شده است. عظیم طهماسبی، مدرس، مترجم و پژوهشگر زبان و ادبیات عربی، میگوید در روزهای اخیر پیامهای همبستگی زیادی از دوستان عربش دریافت کرده که همگی بر ضرورت ایستادگی ملتهای تحت ستم منطقه در برابر اسرائیل تأکید داشتهاند. اندکی پس از اعلام آتشبس با عظیم طهماسبی درباره آرمان فلسطین و نقش آن در افکار عمومی ملتهای خاورمیانه گفتوگو کردهایم. همچنین درباره این مسئله صحبت کردهایم که چرا بخشهایی از افکار عمومی در ایران پس از نسلکشی اسرائیل در غزه نسبت به آن بیتفاوت بودند و آیا مسئله فلسطین میتواند دوباره به مسئله مشترک ملتهای منطقه تبدیل شود؟ او در بخشی از این گفتوگو میگوید: «گمان میکنم این مسئله که مردم عرب از سیاستهای حکومتهایشان و نوع عادیسازی روابط با اسرائیل ناراضی هستند، منجر به اتفاقات دیگری خواهد شد. متأسفانه هنوز و پس از فجایع غزه، پیمان ابراهیم همچنان پابرجاست، اما وضعیت افکار عمومی در کشورهای عربی نشان میدهد که این قبیل صلحها پایدار نخواهند ماند. گمان من این است که مسئله فلسطین به قدری کلیدی است که احتمالا سرنوشت خیلی از کشورهای عربی در آینده به این شکل باقی نخواهد ماند. نمیتوانیم آینده و سیر وقایع را پیشبینی کنیم، اما اگر چند اتفاق همزمان رخ دهد، ممکن است حتی فرم حکومتهای عربی در معرض خطر قرار بگیرد و باید توجه کنیم که محوریت همه این وقایع فلسطین است. عادیسازی روابط با دولتی که سرزمین فلسطین را تصرف کرده، میتواند همچنان عامل زنده و مهمی در چگونگی حکمرانی در کشورهای عربی در آینده باشد».
آرمان فلسطین و مسئله اشغال و سلب مالکیت چگونه و از چه دورهای در فرهنگ و ادبیات جهان عرب و خاورمیانه مطرح شده است؟
شکلگیری ادبیات فلسطین یا ادبیات نوین فلسطین همراه با جنبش مقاومت فلسطین بوده است. این مقاومت نیز در سطوح مختلف فرهنگی، سیاسی و نظامی جریان داشته است. در وجه نظامی میدانیم که از قبل از سال 1948 مقاومت مردمی وجود داشت؛ یعنی جمعیتهای خودجوشی شکل گرفته بودند که با گروههای نظامی مثل هاگانا و دیگر گروههای تروری که با ارعاب و زور مردم را بیرون میکردند، مقابله میکردند. در نهایت بحث قیمومیت انگلستان کنار میرود و زمینه برای شکلگیری رژیمی نژادپرست که مبنای حکومتش را دین و قومیت یهود قرار داده بود، شکل میگیرد و بعد مسلمانان و مسیحیان را حذف میکند. مبنای این اتفاق، تصرف سرزمین و حذف نمادهای فرهنگی و نادیدهگرفتن قومیتها و ادیان دیگر است. این مسئله با مقاومتهای فرهنگی هم همراه میشود؛ ازجمله اینکه خیلیها تلاش میکنند از طریق آرشیو عکس، شعر، رمان، داستان، نقاشی، کاریکاتور و سایر فعالیتهای هنری و حتی از طریق تمسک به نمادهادی آیینی و فرهنگی مثل رقص و غذای خاص، به مقاومت دست بزنند. امروز کلید نماد جالبی در فلسطین به شمار میرود و نسل به نسل کلیدی از پدربزرگها به نوهها و نتیجهها منتقل میشود. این کلید درواقع نماد خانهای است که به زور از آنها گرفته شده و اشارهای است به اینکه دوباره روزی بازمیگردند و کلید را در داخل قفل خانه میچرخانند و به خانه بازمیگردند. این فرمهای مقاومت بسیار متفاوت و متنوع بوده است. در فیلم و سینما هم همین موضوع قابل مشاهده است. اما در زمینه ادبیات و رمان نیز حتی پیش از شکلگیری اسرائیل، موضوع مقاومت در برابر اشغالگری انگلستان وجود داشته است. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت و همان زمان هشدارهایی داده میشد و خیلی از شاعران به مسئله اشغال اشاره میکردند. مثلا رصافی، شاعر مشهور عراقی، یا شاعرانی دیگر به مسئله فلسطین و لزوم اتحاد بین همه مردم عرب اشاره کردهاند. در زمینه ادبیات داستانی، داستان کوتاه پیش از رمان ظاهر شد و مسائل فلسطینیان را به شکلهای مختلف بازتاب میداد. جالب است اشاره کنم که شاعران و نویسندگان زن پیشتازی هم بودهاند که در داستانهایشان به مسئله و هویت فلسطین پرداختهاند. رمان اما موضوع متفاوتی است و به محض اینکه از رمان صحبت میکنیم، نام یک نفر پیش از دیگران به ذهن ما متبادر میشود و آن هم غسان کنفانی است؛ نویسنده کردتبار فلسطینی که در بیروت و با بمبگذاری توسط موساد ترور شد در حالی که سیوشش سال بیشتر نداشت. کنفانی رمانهای مختلفی نوشته و در آنها به انسان فلسطینی پرداخته و برخی از رمانهایش با چند ترجمه به فارسی برگردانده شدهاند. غسان کنفانی بهطور نمادین در رمان «مردان در آفتاب» به مقوله بیوطنی و کوچکردن فلسطینیان از وطن به سرزمینهای عربی پرداخته و نشان داده که این کوچ درواقع به نجات نمیانجامد و به مرگ تدریجی و تا حدی خودخواسته منتهی میشود و این مرگ با مقوله ایستادگی و مقاومت در سرزمین هم همراه نیست. از میان دیگر نویسندههای فلسطینی که هر یک به شیوه خود به این مسئله پرداختهاند، میتوان به امیل حبیبی اشاره کرد. او از مرزهای فلسطین در سال 1948 که بعدا به نام اسرائیل تغییر نام پیدا کرد، خارج نشد. یکی از آثار او با نام «المتشائل» که با عنوان «خوشبدبین» به فارسی ترجمه شده، از کتابهای مهم ادبیات معاصر عرب به شمار میرود. امیل حبیبی در این داستان از منظر دیگری به وضعیت موجود پرداخته و شخصیت اصلی داستان او یادآور شخصیتهای طنزآمیزی است که بینابین هستند و المتشائل که واژه برساختهای در عربی معاصر است، اشارهای به همین موضوع دارد. او از ظرفیتها و قابلیتهای ادبیات مقامه که سبکی کهن مربوط به عصر عباسی است، استفاده میکند و شخصیت خاصی که غیرقابل پیشبینی است و بین فضای خوشبینی و بدبینی معلق است، خلق میکند و به این شیوه به مقاومت در برابر واقعیت تلخ میپردازد. در نسلهای بعدی هم نویسندگان زیادی در فلسطین داریم که هر یک بهگونهای به مسئله و آرمان فلسطین پرداختهاند.
روشنفکران و نویسندگان و شاعران ایرانی هم بهخصوص تا چند دهه پیش حساسیت زیادی به آرمان فلسطین داشتند و این فقط محدود به روشنفکران و نویسندگانی با گرایش چپ هم نبود. چپ، چه در جهان و چه در ایران، همواره نسبت به فلسطین حساس بوده، اما در آن دوره این تنها چهرههای چپ نبودند که درباره مسئله اشغال فلسطین موضع داشتند. اما به نظر میرسد که در سالهای اخیر بخشهایی از جامعه و حتی روشنفکران حساسیت کمتری نسبت به فلسطین داشتهاند. به نظرتان چرا این اتفاق افتاده است؟
در مورد ایران فکر میکنم پیش از انقلاب مسئله فلسطین توسط جامعه درست فهمیده شد؛ یعنی اهل اندیشه و روشنفکران ما برخوردی جهانی و آگاهانهتر نسبت به فلسطین داشتند و این البته به معنای آن نیست که پس از انقلاب این موضوع وجود نداشته است. در این دوره هم درباره ادبیات مقاومت بحثهای زیادی مطرح بوده و فیلمهایی هم ساخته شده و میدانیم که فیلم «بازمانده» با اقتباسی از یکی از داستانهای غسان کنفانی ساخته شد. درواقع اینگونه نبوده که حساسیت نسبت به فلسطین محو شده باشد، اما میتوانیم بگوییم که بین چهرههای سرشناس فرهنگی و ادبی ما کمتر به این موضوع پرداخته شده است. بهخصوص در یکی، دو دهه اخیر نوعی محافظهکاری نسبت به مسئله فلسطین در میان این چهرهها وجود داشته و اقبال کمتری به آن نشان داده شده است. دلایل متعددی را میتوان برای این مسئله مورد بررسی قرار داد. فکر میکنم آن آگاهی که پیش از انقلاب درباره موضوع فلسطین وجود داشت، تا حدی کمرنگ شده است. در آن دوره، چپها عموما از مسئله فلسطین و دفاع از ستمدیدگان و رنجدیدگان همواره بهعنوان جزء جداییناپذیر از انقلاب یاد میکردند. اندیشههای کسانی همچون فانون و همچنین اندیشههای انقلابی سالهای میانی قرن بیستم هم مؤثر بود. در آن دوره بهطور کلی فضای انقلاب در سطحی جهانی مطرح بود و مثلا در آمریکای لاتین شاهد جنبشهای انقلابی بودیم و از سوی دیگر در خود ایران جنبش جنگل و سیاهکل را داشتیم. در کشورهای دیگر هم جریانهایی که عموما چپ بودند، با نظامهای حاکم مبارزه میکردند و گرایشهای ضدامپریالیستی آشکاری داشتند و از آنجایی که جنبش فلسطین هم اساسا جنبشی ضداستعمار و ضدامپریالیسم است، طبیعی بود که طیفهای گستردهای، چه در میان گرایشهای چپ و چه میان گرایشهای مذهبی، با این موضوع همراه بودند. در ایران اولین نفری که پیش از پیدایش اسرائیل درباره فلسطین سخن گفت، عبدالرحمان فرامرزی است. او از سال 1325 و 1326 درباره مهاجرتهای بیرویه یهودیان از انگلستان و اروپا به سمت فلسطین هشدار داد و مجموعه مقالات او درباره فلسطین منتشر شده است. درواقع پیش از پیدایش رژیم اسرائیل توجه نسبت به مقوله فلسطین وجود داشت و بعد از آن هم اگر به مجلات یا مجموعههای شعری که از شاعران فلسطینی به فارسی ترجمه شده رجوع کنید، میبینید که توجه به فلسطین تا چه حد گسترده بوده است. بخشی از مسئله شاید مربوط به این باشد که دفاع از فلسطین آزادانه اتفاق میافتاد؛ یعنی وقتی روشنفکران و نویسندگان و شاعران میخواستند درباره فلسطین صحبت کنند، بیم این را نداشتند که متهم به پیروی از جریان غالبی بشوند که در سیستم وجود دارد، بلکه برعکسِ این موضوع وجود داشت؛ چراکه در دوره پهلوی رابطه ایران با اسرائیل در مجموع رابطه بدی نبود و در نتیجه در آن دوره روشنفکران و نویسندگان وقتی میخواستند از فلسطین صحبت کنند، بیم این را نداشتند که به حکومت منتسب شوند. شاید یکی از دلایلی که بعد از انقلاب این حساسیت کمتر شد به همین موضوع برگردد. بخشی از مسئله را هم باید در سیاستهای دولت جستوجو کنیم؛ چون موضوع فلسطین بیش از حد شکل بخشنامهای به خود گرفت، در حالی که اگر به یک آیین دولتی تبدیل نمیشد، واکنشها نیز متفاوت میشد. همین امروز هم میدانم که خیلی از افراد میخواهند از فلسطین حمایت کنند و هیچ کاری هم با سیاستهای رسمی ندارند و میخواهند آزادانه و خودجوش از فلسطین دفاع کنند بیآنکه ذیل گروهی خاص دستهبندی شوند، اما مجال چندانی به این افراد داده نشده است. البته در یکی، دو سال اخیر مسئله کمی متفاوت شده و شاهد این بودهایم که صحبت درباره غزه و فلسطین به شکلی مستقل از سیاستهای رسمی وجود داشته است. مثلا از پخش فیلم گرفته تا نمایشگاههای عکس و نقاشی درباره فلسطین در این یکی، دو سال کاملا جدا از سیاستهای رسمی وجود داشته است، اما به حدی اندک بوده که انگار وجود نداشته است. بههرحال فکر میکنم عدم حساسیت نسبت به آرمان فلسطین، به قصد فاصلهگرفتن از سیاستهای رسمی، چندان درست نبوده است. خاطرهای تعریف میکنم که میتواند به درک موضوع کمک کند. چندی پیش خانم جوخه الحارثی، نویسنده عمانی، به ایران آمده بود. او به خاطر رمان «دختران مهتاب» در سال 2019 جایزه جهانی من بوکر را دریافت کرده است. او میگفت که مترجم ایتالیایی رمانم به من گفته که بخشی از ایرانیان خارج از کشور، که گویا سلطنتطلبها بودهاند، از اینکه اسرائیل غزه را بمباران میکند اظهار خوشحالی کردهاند. او میگفت من بسیار تعجب کردهام و مترجم ایتالیایی هم اظهار حیرت کرده که چطور میشود از این مسئله ابراز شادی کرد یا چگونه میتوان تا این حد نسبت به غزه سکوت کرد. من به جوخه الحارثی توضیح دادم که عدهای در اینجا به اشتباه این ترس را دارند که اگر از فلسطین حرف بزنند مورد قضاوت قرار بگیرند و به آنها انگ همدستی زده شود و گفته شود درگیر سیاستهای رسمی و دولتی شدهاند، اما بههرحال این ترس متأسفانه به دلیل قضاوتهای تند و افراطی که در بخشهایی از جامعه وجود دارد شکل گرفته است. او در پاسخ گفت این چه ربطی به مسئله دارد؟ یک عده آدم بیگناه در غزه در حال کشتهشدن هستند و حرفزدن درباره این مسئله چه ارتباطی به دولت و سیاستهای رسمی دارد؟ او میگفت مسئله در غزه کاملا بدیهی است که انسانهای زیادی بیگناه کشته شدهاند و شما چرا باید نسبت به این موضوع سکوت کنید یا حتی از آن طرفداری کنید؟ بههرحال این مسئله برای او قابل فهم نبود.
در گذشته جنبشهای استقلالطلبانه در بسیاری از کشورهای منطقه حضور داشتند و امروز کمتر نشانی از آنها دیده میشود. با این حال امروز مسئله فلسطین چقدر در میان روشنفکران جوامع عرب مطرح است؟
در نیمه سده بیستم جنبشهای استقلالطلبانهای که شکل گرفتند، به مبارزه با استعمار و تشکیل دولت-ملتها فرامیخواندند. در مصر ساختار شاهنشاهی فروپاشید و افسران آزاد در سال 1952 قیام کردند و در نهایت جمال عبدالناصر، رئیسجمهور و رهبر قومیتگرایی عربی و ضداستعمارگری شد. پیش از شکلگیری اسرائیل و به طور دقیقتر از اوایل جنگ جهانی اول تا سال 1973 اتفاقات زیادی افتاد. بحث استقلال و مبارزه با استعمار مطرح شد و همزمان دانشگاهها و نهادهای مدرن و روزنامهها و مجلات هم به وجود آمدند؛ ضمن اینکه جنبشهای جهانی چپ هم وجود داشت و همه اینها در وضعیت جوامع عربی تأثیرگذار بود. حاصل این روند در بروز شخصیتی مثل جمال عبدالناصر در مصر دیده میشود که رهبری مردم عرب را برعهده میگیرد و پس از اینکه فلسطین از دست میرود، در صف مقدم دفاع از فلسطین قرار میگیرد. در این مقطع یک همبستگی بین جوامع عرب شکل میگیرد و در میانه سالهای 1957 تا تقریبا 1962 جمهوری متحد عربی تشکیل میشود و در نهایت مواجهه اسرائیل با چند کشور عرب اتفاق میافتد. تمام این حوادث در ادبیات و هنرها بازتاب پیدا میکند، البته نه اینکه لزوما به شکل مستقیم انعکاس پیدا کند ولی این رویدادها در وجدان و ضمیر نویسندگان و شاعران در جهان عرب تأثیر میگذارد و فلسطین نوک پیکان این ماجرا است. از شاعران نسل اول فلسطینی مثل ابراهیم طوقان، فدوی طوقان و عبدالرحیم محمود گرفته تا شاعران نسل بعدی مثل محمود درویش و سمیح قاسم و دیگران، یک شور و شوق انقلابی به وجود میآورند. در میان کشورهای عربی هم توجه به فلسطین بین نویسندگان و شاعران آن دوره و دورههای بعد بسیار جدی بوده است. در سال 1968 در زمان جنگهای ششروزه که آن هم در خردادماه اتفاق افتاد، در مدت شش روز اسرائیل حملهای غافلگیرانه به مصر میکند و عملا شور و هیجانی که برای مبارزه با اسرائیل شکل گرفته بود، با این حمله غافلگیرکننده به ترومایی در وجدان سیاستمداران، عموم مردم و نویسندگان و اهل قلم تبدیل میشود. این پرسش در جهان عرب مطرح شد که چرا ما شکست خوردیم؟ این، هم پرسشی سیاسی است و هم پرسشی فلسفی و در ضمن پرسشی است که در پی راهحل است و به این میاندیشد که برای شکستنخوردن و پیروزی بر دشمن چه باید کرد؟ این مسئله بغرنجی است و وقتی سرگذشت نویسندگان عرب یا گزارشهای آنها را میخوانید، میبینید که این مسئله به شکل وحشتناکی در نوشتههای آنها بازتاب یافته است. به موازات این مسئله، شکل پرداختن به فلسطین هم عوض شد. انور سادات وقتی که قدرت گرفت، مسائل را به این شکل میفهمید که ما توان مقابله با اسرائیل را نداریم؛ بنابراین باید به سمت عادیسازی برویم. مسئله عادیسازی روابط با اسرائیل که این روزها هم مطرح است، درواقع از 1973 شروع شد. البته اسنادی هم منتشر شده که میگوید گویا خود جمال عبدالناصر در زمانی که در قید حیات بود، در دیداری که با قذافی داشته، به این مقوله اشاره کرده و حالا اینکه صحت و سقم این اسناد چقدر است، اطلاعی ندارم. عادیسازی مبتنی بر این فرض بود که ما از پس این دشمن برنمیآییم؛ چون قدرتی به نام آمریکا از آن حمایت میکند و در نتیجه تکلیف ما این است که مسئولیتی که از عهدهاش برنمیآییم، بر دوش خودمان نگذاریم. در این فضا انور سادات در اورشلیم با نخستوزیر وقت اسرائیل دیدار میکند و این هم یکی دیگر از تروماهایی است که برای روشنفکران و اهل قلم در جهان عرب شکل میگیرد. تمام این مقولات در رمانها، شعرها و مقالات عربی بازتاب پیدا کرده است. مثلا امل دنقل، شاعر مصری، به این مسائل بسیار توجه کرده و بعدا در آثار نویسندگان دیگری مثل جمال قیطانی هم میتوانیم واکنش به این مسائل را ببینیم. نویسندگان نسل بعدی هم به شکل گستردهای به مسئله فلسطین توجه کردهاند. برای مثال بهاء طاهر در «عشق در تبعید» به جنایاتی که بر سر فلسطینیها در اردوگاه صبرا و شتیلا اعمال شد، خیلی دقیق اشاره کرده است. همچنین رضوی عاشور در چندین اثرش به فلسطین توجه کرده است. برای مثال بخشهایی از رمان «قطعهای از اروپا» از او به مسئله فلسطین اختصاص دارد. او اثری مهم و شناختهشده هم با نام «سهگانه غرناطه» دارد و این اثر بازخوانی فلسطین با تمرکز بر گرانادا است؛ یعنی از واقعهای قدیمی آغاز میکند و به واقعهای معاصر میرسد. به چهرهها و آثار متعدد دیگری هم میتوان اشاره کرد اما به طور کلی میتوانم بگویم که فلسطین هم در زمان تصرف سرزمینی و هم در لابهلای رخدادهای بعدی تا امروز همواره در آثار ادبیات عرب بازتاب داشته است. اما این بازتاب در گذر زمان تفاوتهایی پیدا کرده که شاید بحث جداگانهای برای پرداختن به آن نیاز باشد اما به شکل خلاصه میتوان گفت از زمانی که بحث عادیسازی روابط با اسرائیل و به قول اینها صلح ابراهیم مطرح شد، حاکمان بعضی کشورها مثل اردن، امارات، مغرب و مصر یک مقدار نوع سیاستهایشان را تغییر دادند و مراسم اهدای جوایزی را برگزار میکنند که در آنها این تغییر سیاست دیده میشود. انگار بدون اینکه در چارچوب و آییننامه این جایزهها قید شده باشد، مسئله فلسطین در مرکز و محور این جایزهها نیست و بهمرور طرحهای ناگفتهای در جریان است که فلسطین را به حاشیه ببرند. این مسئله بهویژه در جوایزی که امارات میدهد، دیده میشود. به نوعی این تلقی در حال شکلگرفتن است که بهتر است به فلسطین نپردازیم و البته استثناهائی هم داریم که این روند را نقض میکنند. مثلا رمان «نقابی به رنگ آسمان» نوشته باسم خندقچی جایزه بوکر عربی گرفته است اما این مواردِ استثنا، کلیت امر را نقض نمیکند. گویا جریان پنهانی وجود دارد که مشوق این است که خیلی به مقوله تقابل و ایستادگی در برابر اسرائیل توجهی نشود و بهمرور صلح و همزیستی با اسرائیل برقرار شود. اما در میان نویسندگان نسل جدید که بهشدت پای فلسطین ایستادهاند، میتوانم به چند نویسنده عمانی مثل هدی حمد و جوخه الحارثی، اشاره کنم. خانم جوخه الحارثی در سفرش به ایران نکات جالبی را برایم شرح داد. مثلا میگفت یکی از رمانهایش برنده یکی از جوایزی شده که امارات برگزار میکند و ناشر این کتاب را به آن جایزه فرستاده و خودش از این اتفاق رضایت نداشته است. او میگفت آرزو میکردم کتابم برنده این جایزه نشود. میخواهم به نوع نگاه او اشاره کنم. او هم با این نظر من همراه بود که برخی نویسندهها با سیاستهای گفته و ناگفتهای که در این مراکز مالی جهان عرب و بهویژه امارات وجود دارد، مماشات میکنند تا به نان و نوای بیشتری برسند. با این حال جوخه الحارثی به موضوع دیگری هم اشاره کرد که نشان میدهد فلسطین تا چه حد در میان نویسندگانی از جهان عرب حی و حاضر و مهم است. او میگفت به خاطر مواضع سیاسیاش در دفاع از فلسطین، بهویژه پس از هفت اکتبر، زمانی که رمان «دختران مهتاب» به آلمانی ترجمه شد، در کشور آلمان اجازه ندادند این اثر منتشر شود و دقت کنیم این اتفاق درباره کتابی افتاده که اصلا ربطی هم به فلسطین نداشته است. در نتیجه این اتفاق، مترجم مجبور میشود کتاب را در سوئیس منتشر کند و نه در آلمان. او میگفت پس از اینکه کتاب منتشر شد، من در مسقط بودم و سفارت آلمان از من دعوت کرد برای رونمایی کتاب به آنجا بروم و من قبول نکردم و گفتم موضعگیری کشور شما درباره فلسطین بسیار بد بوده و حمایت تمام و کمالی از اسرائیل در مسئله نسلکشی در غزه کردهاید و من حاضر نیستم پا به سفارت شما بگذارم. این نویسنده زن عرب موضوع دیگری را هم شرح داد که اینجا فرصت خوبی است برای اینکه آن را بیان کنم. جوخه الحارثی میگفت در همین یکی، دو سال اخیر به کشور آذربایجان دعوت شده بودم و چفیه فلسطینی را بر دوشم انداخته بودم. در فرودگاه به او میگویند این چفیه را پنهان کند، چون روابط آذربایجان و اسرائیل بسیار خوب است و ممکن است این باعث دردسر شود و اجازه حضور به او ندهند. او در پاسخ گفته باکی از این مسئله ندارم و با چفیه به آنجا میروم. البته این اتفاق نمیافتد و کسی مانع او نمیشود اما به هر حال او تنها یکی از بسیار چهرههایی است که چنین مواضعی دارد. آنها تا این حد پای مسئله فلسطین ایستادهاند و همچنان دربارهاش مینویسند.
به شکاف میان روشنفکران و نویسندگان جهان عرب با حکومتهای عربی اشاره کردید. آیا این شکاف را میتوان بسط داد و گفت میان افکار عمومی جوامع عرب و حکومتهایشان هم این شکاف وجود دارد؟
دقیقا همینطور است. این شکاف بهتازگی و بهویژه از هفت اکتبر به این سو شدیدتر و عمیقتر هم شده است. در جریان اتفاقاتی که از 2013 شروع شد و مسئله داعش پیش آمد، شاهد کمکهای ایران به حکومت وقت سوریه بودیم. این مسائل باعث شد بخشی از جمعیت عرب درباره ایران و حضور پررنگش در سوریه بدبین شوند. البته این حضور در عراق هم وجود داشت، اما به نوعی ایران این کشورها را از چنگال داعش نجات داد. داعش میخواست با اشغال مناطقی از این کشورها حکومتی مندرآوردی به وجود بیاورد و اسنادی هم در این زمینه همان موقع وجود داشت که نشان میداد سازمان سیا پشت این ماجرا حضور دارد. همه آن کارها در راستای تغییر خاورمیانه انجام شد. ایران به هر صورت دخالت کرد و از سوریه حمایت کرد و مانع شکلگیری یک حکومت جدید شد اما خواهناخواه این مسئله به گونهای پیش رفت که در سوریه جمعیت زیادی آواره شدند و هزاران نفر کشته شدند. در نتیجه بخشی از مردم عرب درباره ایران و اتفاقاتی که در سوریه و عراق افتاد، حساس شدند. آنها فکر میکردند بخشی از مشکلاتشان به خاطر این حضور است و نوعی بدبینی احساس میشد. اما با گذشت چندین سال و رسیدن به هفت اکتبر اتفاقات دیگری رقم خورد. وقتی که غزه زیر بمب و موشک در حال نابودی بود، تنها کشوری که خیلی آشکار و با صدای بلند از فلسطین حمایت کرد، ایران بود و این حمایت و پشتیبانی موجب تغییر نگاهها در کشورهای عربی درباره ایران شد. در طی این 21 ماه این خوشبینی درباره ایران افزایش یافت و دلیلش هم این بوده که هرچه ایران منادی دفاع از فلسطین بود، در کشورهای عربی جز محکومیتهایی در حد برگزاری چند جلسه، اتفاق دیگری نیفتاد.
در این وضعیت مثلا برخی سیاستمداران امارات بسیار منفور شدند، چون زمانی که مردم در غزه قتل عام میشدند، آنها روابط خیلی خوبی با اسرائیل داشتند و چه بسا کمک هم برای اسرائیل میفرستادند. همه اینها موجب شد یک جریانی در افکار عمومی جهان عرب پیرامون مبارزه و مقاومت علیه اسرائیل شکل بگیرد. امروز میبینم که در مصر، الجزایر، مغرب، تونس و عراق افرادی که نظامی نیستند و دانشگاهی، نویسنده، روزنامهنگار و بهطورکلی چهرههای فرهنگی محسوب میشوند، تمامقد حامی اندیشه مبارزه با اسرائیل هستند. دوستان زیادی در این کشورها دارم و اینها بهلحاظ فکری طیف گستردهای هستند اما همگی در ضرورت دفاع از فلسطین همنظر هستند. آنها امروز میگویند باید در برابر اسرائیل و آمریکا که اسرائیل را سرپا نگه داشته ایستاد و از نحوه برخورد حکومتهایشان ناراضی هستند. من دوستانی در مصر و ترکیه دارم که بهشدت از سیاستهای امروز حکومتهایشان ناراضی هستند. یکی از دوستانم در ترکیه میگفت اگر بگذارند حاضرم به غزه بروم. در همین ترکیه پنج میلیون نفر آماده بودند که زمینی به سمت غزه بروند اما حکومت این اجازه را نداد و در الجزایر و تونس هم همین اتفاق افتاده بود. حالا از بیستوسوم خرداد که به ایران حمله شد تا امروز، نامهها و پیامهای زیادی از دوستان متعدد و نویسندگان صاحبنام عرب دریافت کردهام که همگی با تمام وجود اعلام همبستگی میکردند و آرزو داشتند که ایران در جنگ با اسرائیل پیروز شود و مردم ایران در امان بمانند. این اتفاق اگر در زمان دیگری رخ میداد که صحنه تا این حد روشن نبود، شاید این میزان از همبستگی با ایران به وجود نمیآمد. گمان میکنم این مسئله که مردم عرب از سیاستهای حکومتهایشان و نوع عادیسازی روابط با اسرائیل ناراضی هستند منجر به اتفاقات دیگری خواهد شد. متأسفانه هنوز و پس از فجایع غزه پیمان ابراهیم همچنان پابرجاست اما وضعیت افکار عمومی در کشورهای عربی نشان میدهد این قبیل صلحها پایدار نخواهند ماند. گمان من این است که مسئله فلسطین به قدری کلیدی است که احتمالا سرنوشت خیلی از کشورهای عربی در آینده به این شکل باقی نخواهد ماند. نمیتوانیم آینده و سیر وقایع را پیشبینی کنیم اما اگر چند اتفاق همزمان رخ دهد ممکن است حتی فرم حکومتهای عربی در معرض خطر قرار بگیرد و باید توجه کنیم که محوریت همه این وقایع فلسطین است. عادیسازی روابط با دولتی که سرزمین فلسطین را تصرف کرده میتواند همچنان عامل زنده و مهمی در چگونگی حکمرانی در کشورهای عربی در آینده باشد.
جایی در صحبتهایتان به سیاهکل و جنبش فدایی اشاره کردید و این نکته قابل توجهی است. میدانیم که فرمانده چریکهای فدایی خلق در سیاهکل یعنی علیاکبر صفاییفراهانی پیش از عملیات سیاهکل، مدتها در فلسطین علیه اسرائیل جنگیده بود. البته او تنها نبود و چریکهای کمونیست ایرانی دیگری هم در فلسطین مبارزه کرده بودند. این نشان میدهد که آن نسل از انقلابیون ایرانی تا چه حد درک درستی از مسئله امپریالیسم داشتند و ریشهها را در جای درستی نشانه گرفته بودند. اما در سالهای اخیر شکلی از سادهاندیشی در فضای جامعه ایران شکل گرفته که میگوید اگر با اسرائیل کاری نداشته باشیم آنها هم با ما کاری نخواهند داشت. این روایت به صورت سازماندهیشده توسط رسانههای فارسیزبان اسرائیل هم مدام تبلیغ شده است. آنچه در این روایت غایب است مسئله استعمار و دخالتهای امپریالیستی قدرتهای غربی در منطقه ماست. این نکته هم فراموش شد که اسرائیل از زمان تأسیسش تا امروز با تمام کشورهای منطقه جنگیده است. ضمن اینکه در همین تاریخ معاصر خودمان هم دخالتهای امپریالیستی به وضوح وجود داشته است و مثلا در موضوع ملیشدن صنعت نفت این دخالت آشکارا بر سرنوشت جامعه ایران اثر گذاشته اما همه اینها در روایت برساخته آنها غایب است.
بله، ما اگرچه با تصرف سرزمینی مواجه نبودهایم اما انکار نمیتوان کرد که دخالتهای استعماری در سرنوشت امروز ما نقشی پررنگ داشته است. این پرسش همچنان برای ما مطرح است که یک حکومت دیگر با چه اجازهای در زمان دولت مصدق دخالت میکند و دولتی را که مشروعیت دارد و قانونی است سرنگون میکند. در همان زمان ملیشدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد هم همراهی و همدلی افکار عمومی جهان عرب وجود داشت. برخی شاعران عرب به مدح مصدق پرداختهاند و حتی عبدالناصر تحت تأثیر آرای ضد استعماری مصدق قرار گرفت و به همین خاطر نام یکی از خیابانهایشان را مصدق گذاشتند و یکی از میادینشان را هم تهران نامیدند که همچنان این نام وجود دارد. در همان دوره و پس از ملیشدن کانال سوئز سه کشور اسرائیل، انگلستان و فرانسه به مصر حمله کردند. آیا مصر این حق را نداشت که آبراههای را که از سرزمینش میگذشت ملی اعلام کند؟ پس این واقعیت منطقهای است که ما در آن به سر میبریم. موضوع اسرائیل چیزی فراتر از مسئله تصرف سرزمینی است. اساس خود آمریکا بر تصرف سرزمینی شکل گرفته اما چون ماجرا مربوط به قرون دورتر است و در درازنای تاریخ گم شده کسی درباره آن حرف نمیزند، وگرنه شکلگیری آمریکا هم براساس استعمار سرزمینی بوده است. اما درباره اسرائیل چون متأخر است و حافظه فرهنگی بهواسطه قلم و کاغذ و کتاب خیلی سرزندهتر و پویاتر است، هنوز در برابر آن مقاومت میشود. این حافظه فرهنگی بهواسطه رمانها و اشعار و آثار هنری و نمادها حفظ شده است. مقوله اسرائیل با استعمار پیوند تنگاتنگ دارد. چه کسی این سرزمین را به یهودیان بخشید، در حالی که به آنها تعلق نداشت؟ این استعمار و انگلستان است که این کار را کردند چون صهیونیسم پیوند عمیقی با استعمار دارد. اما خطر اسرائیل برای منطقه یعنی هم برای جهان عرب و هم ایران حضور کشورهای غربی و آمریکا در منطقه است. پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای منطقه هزینههای سنگینی دارد و دلیل این حضور نظامی چیست و چرا آمریکا باید در کشورهای این سوی جهان حضور نظامی داشته باشد؟ آنها میگویند دلیلش دفاع از منافع و مصالحشان است. منافع و مصالح آنها چیست؟ چنگانداختن بر ذخایر انرژی این منطقه. حاکمان کشورهای منطقه هم میگویند حضور آنها صرفا در پایگاههاست و این حضور را توجیه میکنند. اما واقعیت این است که اسرائیل پادگان امپریالیسم است یعنی کشوری است که 9 میلیون آدم در آن جمع کردهاند و بودجه کلانی به آن دادهاند و به جای آنکه سربازان آمریکایی و ارتش آمریکا مستقیما حضور داشته باشند بهواسطه اسرائیل ارتشی چند صد هزار نفری دارند و بهترین ادوات نظامی را هم به آن میدهند به این دلیل که حضور و قدرت آنها در منطقه نباید برهم بخورد. امپریالیسم غربی میگوید ما باید در این منطقه تعیینکننده و تصمیمگیرنده باشیم و توازن قوا نباید به نفع کشورهای منطقه برهم بخورد. آنها از گذشته برنامه تکهتکهکردن کشورهای این منطقه را داشتند و هنوز هم اگر امکانش را داشته باشند همان طرحها را دنبال میکنند. روشنفکران عرب و کسانی که مسائل را به درستی میفهمند از این میترسند که با بیرونراندن ایران از منطقه اسرائیل در منطقه سلطه پیدا میکند و حضور پررنگ اسرائیل یعنی باجگرفتن دائمی از کشورهای عرب و در آن صورت اینها کارگزار اسرائیل میشوند. اسرائیل بدون شک و به اشکال مختلف همه آن کشورها را استعمار نوین میکند. الان حتی مصر و پاکستان هم احساس خطر میکنند. وقتی نسلکشی غزه پیش چشمان غرب اتفاق میافتد و کشوری مثل آلمان هنوز 30 درصد اسلحه اسرائیل را تأمین میکند و 70 درصد از اسلحه آمریکا به آنجا صادر میشود یا انگلستان سالانه بودجهای به اسرائیل میدهد که این پرسش مطرح میشود که دلیل این کار چیست؟ سالهاست که بهترین تکنولوژیها را به اسرائیل میدهند و تمام دستگاههای اطلاعاتی غرب به اسرائیل کمک میکنند. دلیل همه اینها این است که امپریالیسم میگوید اینجا قلمرو من است و باید دست برتر را داشته باشم و اگر کسی بخواهد مانع شود، باید از اساس ریشهاش را زد. اما از همینجا مفهوم مبارزه و ایستادگی هم شکل میگیرد. هرکسی 21 ماه فاجعه در غزه را مشاهده کرده باشد و مواضع کشورهای غربی مثل آلمان و فرانسه و انگلستان و آمریکا را هم دیده باشد میبیند که در همان کشورها چه موج گستردهای از اعتراض نسبت به سیاستهای دولتهای غربی وجود دارد و چه موج همبستگی گستردهای در میان تودههای مردم نسبت به فلسطین وجود دارد. خیلی از ملل عرب در ماههای اخیر به وضوح این مسائل را جلوی چشمهایشان دیدند. آنها و همه مردم این منطقه این تاریخ را ورق نزدهاند بلکه آن را زیستهاند.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.