نامهای از دل مدرسه به رئیسجمهور
روز معلم فقط یک مناسبت تقومی نیست؛ این روزِ شعارزده، پاسداشت کسانی است که آرام اما عمیق تربیت نسل آینده را در کلاسهای کوچک و فرسوده به دوش میکشند. این روز بهانهای است برای گفتوگو درباره مدرسه. به عنوان یک معلم، نه با زبان گلایه، بلکه با زبانی سرشار از درد و دغدغه گزارش میدهم از احوالی که سالهاست در سکوت، هر روز بر جان ما و بچههایمان میگذرد.


رسول پاپایی-معلم: روز معلم فقط یک مناسبت تقومی نیست؛ این روزِ شعارزده، پاسداشت کسانی است که آرام اما عمیق تربیت نسل آینده را در کلاسهای کوچک و فرسوده به دوش میکشند. این روز بهانهای است برای گفتوگو درباره مدرسه. به عنوان یک معلم، نه با زبان گلایه، بلکه با زبانی سرشار از درد و دغدغه گزارش میدهم از احوالی که سالهاست در سکوت، هر روز بر جان ما و بچههایمان میگذرد.
آقای رئیسجمهور، قبل از هر چیز از شما متشکرم که در این مدت کوتاه، بیش از ۲۲ جلسه طولانی با محوریت آموزش و پرورش برگزار کردهاید. این وقتگذاری بیسابقه، دلگرمکننده و امیدبخش است. اما اجازه دهید علیرغم این اهتمام بینظیر، نگران باشم؛ نگران آنکه نکند مدیران سنتی آموزش و پرورش قدر این فرصت را ندانند و شما را عامدانه درگیر سازه و ساختمانسازی کنند. نگرانم شما را هم اسیر آمارسازیهای بیثمر کنند. گرفتار جشنهای همیشگی و تکراری کپرزدایی و حذف مدارس خشتی و گلی کنند، درحالیکه بنیاد تحول و مبدأ عدالت آموزشی، خوبشدن حال معلم است؛ همان افسر خسته سپاه پیشرفت که زیر فشار معیشت و بیتوجهی، قامت خم کرده و دیگر صدایش به جایی نمیرسد. اگر دل دانشآموز نلرزد برای یادگیری، اگر مدرسه سرشار از معنا و انگیزه نباشد، آیندهای نخواهیم داشت؛ حتی اگر تمام کلاسها هوشمند و نوساز باشد.
آموزش و پرورش این کشور از بودجه و اعتبارات سهم ناچیزی دارد که فقط کفاف حقوق معلمان را میدهد و به تعبیر اهل فن، کمتر از دو درصد آن برای کیفیتبخشی و توسعه عدالت و نوآوری باقی میماند. خانوادهها و افکار عمومی به حق از نظام تعلیم و تربیت انتظار کارهای نو و بدیع، خلاقیت، کیفیتبخشی و تربیت برای زیست در جهان امروز را دارند، اما مدرسهها برای هیچ تجربه تازهای پول ندارند. آموزش همچنان به شیوههای حفظمحور و کهنه ادامه مییابد و آموزش مشارکتی و فعال فقط در بخشنامهها جاری و ساری است.
نظام سنجش و ارزیابی و امتحانات ما معیوب است. بسیاری از شاگردان ما به دلیل نقصهای بنیادین در نظام سنجش و امتحانات، عملا بیسواد از مدرسه بیرون میآیند. باید صادقانه به فاجعه بیسوادی خروجیهای آموزش و پرورش نگاه کنیم و در قوانینی که سالهاست ما را به اینجا رساندهاند، بازنگری کنیم. ایران در آزمونهای بینالمللی تیمز و پرلز، جایگاهی نگرانکننده دارد؛ نه از ناتوانی دانشآموزان یا بیتوجهی معلمان، بلکه از فرسودگی نظام آموزشی که سالهاست یادگیری عمیق را به حاشیه برده است.
آقای پزشکیان، نهادهای بیرون از آموزش و پرورش، گاه آشکار و گاه پنهان، در سرنوشت مدارس دخالت میکنند؛ در انتصابات، در تصمیمات، در مسیرهایی که باید علمی و حرفهای باشد. هنوز همان مدیرانی که با مسیر فکری شما بیگانهاند، سکان دستشان است و شعارهای شما را فقط در قاب جلسات مینشانند و در میدان عمل نشانهای از تغییر و تحولی که شما برای آن وقت گذاشتهاید، نیست. محتوای کتابهای درسی هنوز در روزگاران دور باقی مانده است؛ درحالیکه دانشآموزان متعلق به عصر هوش مصنوعی هستند، با ذهنی چندوجهی، روحی سرکش و جهانی پرشتاب، نیازهایی دارند که پاسخ آن در هیچیک از صفحات این کتابهای درسی نیست. بیتعارف، بچهها درگیر جهانی شدهاند که آموزش و پرورش ما آن را نمیفهمد. به همین دلیل مدرسه برای بچهها خستهکنندهترین مکان ممکن شده و معلم، غرق در غم نان، دیگر مجال ندارد تا مرهم جان این بچهها و پاسخگوی نیازهای روح سرکش آنها باشد.
رئیس محترم شورایعالی آموزش و پرورش، آسیبهای اجتماعی نوظهور، بیمهار در فضای مجازی میچرخند. بچهها در سرگرمشدن مسئولان در وجوب یا عدم وجوب فیلترینگ در اقیانوس اطلاعات مجازی غرق شدهاند. آسیبهای اجتماعی در مدرسه جا خوش کرده است. در چنین فضایی برای هر ۹۲۷ دانشآموز، فقط یک مشاور وجود دارد و سهم هر ۸۹۱ دانشآموز، فقط یک مربی پرورشی است. سهم مدارس دولتی، به عنوان تنها پناهگاه خانوادهای ایرانی دانشدوست، از صندلیهای دانشگاههای برتر و رشتههای برتر، ناچیزتر از همیشه شده است. آینده، از دستان مدرسههای دولتی لیز خورده است.
آقای رئیسجمهور، سهم آموزش از هزینههای خانوادهها در حال کاهش بوده و براساس آخرین گزارش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، ۳.۱ درصد کاهش داشته است. در چنین شرایطی، مدرسه به لطف ناتوانی در تأمین هزینههایش، به جایی برای گرفتن پول از اولیا تبدیل شده و مفهوم مشارکت خانواده در امور مدرسه به همین مشارکت تقلیل یافته است. فقر، بیرحمانهتر از همیشه، یقه کودکان ما را گرفته. طبق آمار رسمی مرکز آمار ایران، در سال ۱۴۰۱، بیش از ۳۵ درصد کودکان زیر ۱۸ سال در خانوادههایی با فقر مطلق زندگی کردهاند؛ درحالیکه نرخ فقر کلی کشور در همان سال، کمتر از ۳۰ درصد بوده است.
کودک فقیر، امید ندارد و مدرسهای که فقط در فکر زندهماندن است، نمیتواند او را نجات دهد. ما معلمها میبینیم که سن مهاجرت پایینتر آمده است. حالا دیگر مدرسه هم از رؤیای رفتن بینصیب نمانده است و در میان سکوت و بیتفاوتی دولتهای چپ و راست، ما فرزندانمان را پیش از آنکه بال بگشایند، از دست میدهیم. ما معلمها بحران هویت را در نگاه دانشآموزان میبینیم. بیتفاوتی به هویت ملی، فرار از ارزشهای دینی، بیانگیزگی برای یادگیری، حس بیفایدهبودن یادگیری و... اینها را شما در گزارشهای وزرا نمیبینید، اما ما هر روز در چشمان شاگردانمان آنها را میخوانیم و خون دل میخوریم.
آقای پزشکیان، معلمان با درآمدی که در شأن آنها نیست، هر روز در جدالی نابرابر با اقتصاد بیرحم و بیثبات، تلاش میکنند خود را از فروپاشی درونی نجات دهند و همزمان چراغی باشند برای نوههای شما و بچههایی که بیشتر از آموزش نیازمند امیدند. معلمان گرفتار غم آب و نان محصول مردان سیاستی هستند که گوششان بدهکار صدای مدرسه نبوده است. ما باور داریم شما دل در گرو مدرسه دارید. اگر مدرسه را امروز احیا نکنید، فردا هر طرحی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، سلامت و امنیت بیپشتوانه میماند. اگر استقلال مدرسه و معلم، اگر هویت و کرامت و منزلت معلمی تقویت نشود، اگر حال معلم و مدرسه خوب نشود، ما یک ملت امیدوار نخواهیم بود. شریان امید، پیشرفت و قدرت از مدرسه پمپاژ میشود. لطفا مدرسه و معلم را دریابید.
من، با همه دلهرهها و امیدها، آرزو دارم این نامه به دست شما برسد؛ نه برای شکایت که برای یادآوری. یادآوری اینکه اگر مدرسه نجات یابد، جامعه نجات خواهد یافت و اگر معلم دوباره قد بکشد، این کشور دوباره قد میکشد.