|

ترامپ هری کیسینجر قرن ۲۱ است؟

گزارش آتلانتیک با نگاهی تند و تحلیلی، سیاست خارجی هنری کیسینجر و دونالد ترامپ را مقایسه می‌کند؛ کیسینجر با واقع‌گرایی سرد و تراژیک، حقوق بشر را قربانی توازن قدرت می‌دانست، اما ترامپ این بی‌اعتقادی را به بی‌شرمی علنی تبدیل کرد. در دولت ترامپ، نهاد‌های مدافع حقوق بشر منحل یا تضعیف شدند و آمریکا نقش اخلاقی خود را کنار گذاشت؛ جهانی بی‌صدا، جایی که دیگر هیچ‌کس پشت خط پاسخگو نیست.

ترامپ هری کیسینجر قرن ۲۱ است؟

به گزارش گروه رسانه ای شرق؛ پشت در‌های بسته، هنری کیسینجرِ فقید هیچ تلاشی برای پنهان‌کردن بی‌اعتقادی‌اش به مفهوم حقوق بشر نمی‌کرد. یکی از نمونه‌های عریان این نگاه در مکالمه‌ای شنیده می‌شود که در اول مارس ۱۹۷۳ میان او و ریچارد نیکسون ردوبدل شد و مانند بسیاری دیگر از گفت‌و‌گو‌ها توسط دستگاه ضبط به‌دقت ثبت شده است.

آن دو، پس از خداحافظی با گولدا مایر، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، به‌طور غیررسمی درباره موضوعی صحبت می‌کردند که در جریان آن دیدار مطرح شده بود: آیا آمریکا باید برای دفاع از حقوق یهودیان تحت سرکوب در اتحاد جماهیر شوروی مداخله‌ای داشته باشد یا نه؛ یهودیانی که در وطن خود نه‌تنها تحت آزار بودند، بلکه از ابتدایی‌ترین حق یعنی خروج آزادانه نیز محروم مانده بودند. پاسخ کیسینجر در مقام وزیر خارجه، بی‌رحمانه صریح بود: «مهاجرت یهودیان از اتحاد شوروی هدف سیاست خارجی ایالات متحده نیست؛ و اگر آنها یهودیان را در اتحاد شوروی به اتاق‌های گاز بفرستند، این مسئله‌ای نیست که به آمریکا مربوط باشد. شاید موضوعی انسانی باشد.»

آخرین میخ بر تابوت آرمان‌گرایی

چنین سخنانی، آن‌هم از زبان مردی یهودی‌تبار که خود در سال ۱۹۳۸ از چنگال آلمان نازی گریخت و در ایالات متحده پناه یافت، به طرز تکان‌دهنده‌ای سرد، بی‌رحمانه و تهی از همدلی است. اما این لحن، تجسم ناب مکتب واقع‌گرایی کیسینجری است؛ نوعی دیپلماسی که جهان را نه از منظر اصول اخلاقی، بلکه همچون صفحه شطرنجی بی‌احساس می‌نگرد؛ جایی که قدرت، توازن و منافع، بر هر آرمان انسانی و ارزش اخلاقی چیره‌اند.

شاید هیچ دولتمردی در تاریخ معاصر آمریکا به اندازه هنری کیسینجر از نقش آرمان‌گرایی در سیاست خارجی بیزاری نداشته باشد. اما آنچه روزگاری برای کیسینجر یک مانع دائمی و آزاردهنده بود، امروز به لطف دونالد ترامپ به سادگی از میان برداشته شده است. در همان صد روز نخست از دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، ترامپ نه‌تنها این مزاحمان آرمان‌خواه را نادیده گرفت، بلکه با بی‌اعتنایی بی‌سابقه، آنها را عملاً از ساختار تصمیم‌گیری کنار زد. آن‌چه برای کیسینجر یک رؤیای دوردست بود، یعنی سیاست خارجی عاری از دغدغه‌های اخلاقی و فشار‌های بشردوستانه، اکنون با جسارتی خام و بی‌پرده به واقعیت تبدیل شده است.

با قطع ناگهانی بودجه «آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا» (USAID) و تسویه دفاتر مرتبط با حقوق بشر و دموکراسی در وزارت خارجه، دونالد ترامپ تنها ظرف چند روز، پیکره‌ای از دولت فدرال را که دهه‌ها مسئول دفاع از اصولی، چون آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بود، به کل از هم فروپاشاند؛ اصولی که زمانی به‌عنوان شالوده هویت «آمریکایی» تلقی می‌شدند.

سازمان خانه آزادی، یکی از قدیمی‌ترین نهاد‌های حقوق بشری جهان که در سال ۱۹۴۱ تأسیس شد، اکنون ناچار شده ۸۰ درصد از برنامه‌های خود را تعطیل کند. دیگر نهاد‌های تأمین‌مالی‌شده از سوی دولت آمریکا همچون «مؤسسه ملی دموکراتیک» (NDI) و «مؤسسه بین‌المللی جمهوری‌خواه» (IRI) که وظیفه نظارت بر انتخابات خارجی و پشتیبانی از تلاش‌های ضدفساد را بر عهده داشتند، زیر تیغ برنده دولت ترامپ تاب نیاورده‌اند. این دو نهاد مجبور شده‌اند دو سوم از کارکنان خود را به مرخصی بدون حقوق بفرستند و در حال تعطیلی دفاترشان در سراسر جهان هستند. نهاد سومی به‌نام «بنیاد ملی برای دموکراسی» (NED) نیز برای ادامه بقا، به ناچار دست به دامان کنگره شده و از نمایندگان می‌خواهد با تصویب مصوبه‌ای، حداقل بخشی از بودجه از دست‌رفته‌اش را احیا کنند.

سپس ضربه‌ای نهایی فرود آمد: فرمان اجرایی‌ای که «آژانس رسانه‌ای جهانی ایالات متحده» (USAGM) را منحل کرد؛ نهادی که سال‌ها مدیریت رسانه‌هایی، چون صدای آمریکا، رادیو اروپای آزاد و رادیو آسیای آزاد را برعهده داشت؛ رسانه‌هایی که برای کشورهای دیگر پنجره‌ای متفاوت به جهان بیرون می‌گشودند و صدای خود را هر هفته به گوش بیش از ۴۲۰ میلیون شنونده در بیش از ۱۰۰ کشور می‌رساندند. حالا اما، این صدا‌ها خاموش شده‌اند.

از واقع‌گرایی تراژیک به واقع‌گرایی بی‌شرم

هنری کسینجر بی‌تردید نگاه منفی و بدبینانه‌ای به مفهوم حقوق بشر داشت، اما این دشمنی، از سر بی‌احساسی صرف نبود؛ بلکه ناشی از آن بود که حقوق بشر را مانعی مزاحم در مسیر هدف نهایی خود یعنی حفظ ثبات جهانی و پیشگیری از جنگ هسته‌ای می‌دانست. اگر بخواهیم با انصاف به دستگاه اخلاقی کیسینجر نگاه کنیم، او به نوعی واقع‌گرایی تراژیک باور داشت؛ باوری که در آن جهان آن‌قدر پرآشوب و پیش‌بینی‌ناپذیر است که تنها از طریق ایجاد موازنه شکننده میان قدرت‌های بزرگ، بر پایه منافع متقاطع و نه ارزش‌های مشترک، می‌توان از فروپاشی نظم بین‌الملل جلوگیری کرد. در این چارچوب، اگر چند یهودی شوروی به‌عنوان «خسارت جانبی» قربانی می‌شدند، کیسینجر ظاهراً چنین ارزیابی می‌کرد که این بهای لازم برای جلوگیری از بحرانی بزرگ‌تر است.

اگرچه رویکرد کیسینجر به حقوق بشر نوعی معامله‌گری برای رسیدن به هدفی بزرگ‌تر یعنی جلوگیری از فاجعه‌ای جهانی بود، آنچه امروز در دوران ترامپ مشاهده می‌شود، شکلی بی‌پرده و تهی از هرگونه توجیه اخلاقی از همین معامله‌گری است. ترامپ، برخلاف کیسینجر، نگرانی‌های اخلاقی را نه مانعی در مسیر نظم جهانی جدید، بلکه اصولاً امری بی‌ارزش و زائد می‌بیند. این به‌معنای آن نیست که رؤسای‌جمهور پیشین ایالات متحده همواره از موضعی اخلاق‌مدارانه دست به عمل زده‌اند. بسیاری از آنها به‌جز معدود چهره‌هایی مانند جیمی کارتر از حقوق بشر و دموکراسی بیشتر به‌عنوان ابزار‌های بلاغی بهره برده‌اند تا راهبردی اخلاقی.

برای نمونه، رونالد ریگان کمونیسم را با واژگان اخلاقی، چون یک نظام بی‌خدا و غیراخلاقی به چالش کشید و جرج بوش، تهاجم به عراق را بخشی از «ماموریت تمدن‌ساز» آمریکا در راستای گسترش دموکراسی قلمداد کرد. اما ترامپ نیازی به این پوشش‌های آرمان‌گرایانه نمی‌بیند. در نگاه او، جهان عرصه‌ای وحشیانه است؛ جنگلی از درندگان و تنها راه بقا برای ایالات متحده آن است که بزرگ‌ترین و خشن‌ترین حیوان این زیست‌بوم باشد. در این منظومه فکری، چیزی فراتر از بقاء، قدرت و سلطه معنا ندارد؛ و ماجرا، همین‌جا به‌سادگی تمام می‌شود.

سیاست خارجی بدون نقاب

من از جرامی سوری، استاد تاریخ در دانشگاه تگزاس خواستم تصور کند اگر کیسینجر زنده بود، این صد روز نخست ریاست‌جمهوری دوم ترامپ را چگونه می‌دید. پاسخ سوری روشن بود: «او خوشحال می‌شد که می‌دید تأکید بر قدرت جایگزین ایده‌آل‌گرایی شده است. کیسینجر همیشه ایالات متحده را به‌خاطر ابتلای مزمن به ویلسونیسم یعنی ترجیح عناصر نرم و آرمان‌گرایانه بر منافع سخت قدرت سرزنش می‌کرد.» به گفته سوری، کیسینجر به‌ویژه از این نکته لذت می‌برد که ترامپ با بی‌پروایی بر روابط با قدرت‌های بزرگ متمرکز شده و نهاد‌های بین‌المللی‌ای، چون اتحادیه اروپا و سازمان ملل را با بی‌اعتنایی و حتی تحقیر کنار زده است. به‌عبارت دیگر، ترامپ چیزی را به اجرا گذاشته که کیسینجر تنها در آرزوی آن بود: سیاست خارجی رها از زنجیر اخلاق و نهادگرایی.

کیسینجر نیز، همچون ترامپ، لحظاتی داشت که در آنها ترجیح می‌داد با تکیه بر قدرت برتر آمریکا، بدون تأمل در پیامد‌های بلندمدت یا مشروعیت بین‌المللی، به‌گونه‌ای شتاب‌زده و قلدرمآبانه وارد عمل شود. شاید برجسته‌ترین نمونه این رویکرد، مداخله پنهانی در تحولات سیاسی شیلی باشد. زمانی که سالوادور آلنده، سیاستمدار سوسیالیست، در انتخابات سال ۱۹۷۰ به پیروزی رسید، نگرانی کیسینجر از گسترش نفوذ کمونیسم در نیم‌کره غربی به سرعت به عمل سیاسی تبدیل شد؛ نه با تلاش برای ایجاد تعادلی جدید، بلکه با هدف حذف کامل تهدید. نقل‌قول معروفی از او در همین زمینه باقی مانده که به‌خوبی ذهنیتش را بازتاب می‌دهد: «من نمی‌فهمم چرا باید بایستیم و تماشا کنیم که یک کشور فقط به‌خاطر بی‌مسئولیتی مردمش کمونیستی شود.»

حتی در دورانی که آمریکا از آرمان‌های خود فاصله می‌گرفت، آنها را صرفاً به زبان می‌آورد، یا رهبرانی، چون هنری کیسینجر عملاً آن ارزش‌ها را دور می‌زدند، ایالات متحده همچنان نقشی نمادین ایفا می‌کرد: داور نهایی نقض حقوق بشر در جهان. اگر شما یک معترض بودید، عضوی از اقلیت تحت سرکوب یا قربانی تبعیض و خشونت دولتی، امیدی هر چند اندک وجود داشت که در جایی از واشنگتن، شخصی در حال تهیه گزارشی، بیانیه‌ای یا فشاری دیپلماتیک است که نام شما را به رسمیت بشناسد و صدای شما را منعکس کند.

آمریکا، با همه تناقض‌هایش، دست‌کم این توهم یا شاید امکان واقعی را ایجاد می‌کرد که جایی برای شنیده شدن وجود دارد؛ یک خط تلفن جهانی، با این اطمینان که کسی آن سوی خط نشسته و گوش می‌دهد. اما ترامپ از آنچه کیسینجر در نهایت می‌توانست آرزویش را داشته باشد نیز فراتر رفته است. او نه‌تنها اهمیت این خط را انکار کرده، بلکه آن را به‌طور کامل قطع کرده است. امروز، دیگر نه صدایی شنیده می‌شود، نه پاسخی می‌آید. کسی گوشی را برنمی‌دارد؛ نه برای مستند کردن نقض حقوق بشر، نه برای دلگرم کردن قربانیان و نه حتی برای حفظ ظاهری از تعهد اخلاقی. سکوت، اکنون موضع رسمی است.

 

منبع: فرارو