نگاهی به چالشهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نابینایان در ایران؛
مردان نابینا، نانآوران بیفرصت؛ زنان نابینا، اقلیت در اقلیت
گفتوگوی شرق با چند تن از نابینایان و فعالان این حوزه، تصویری واقعی از زیست روزمره و دغدغههای پنهان آنان ارائه میدهد. هر یک از این فعالان، به موضوعاتی همچون مشکلات معیشتی، تبعیضهای جنسیتی تا «فرسودگی مترتب بر معلولیت»، که از سوی ساختار های جامعه به افراد نابینا تحمیل شده است.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
این گزارش نگاهی دارد به مهمترین چالشهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نابینایان در ایران به بهانه روز جهانی ایمنی عصای سفید، جامعهای که باوجود تلاشهای فراوان، هنوز با موانع جدی در مسیر اشتغال، ازدواج، دسترسپذیری شهری و اجرای قانون حمایت از حقوق معلولان روبهرو هستند... گفتوگوی شرق با چند تن از نابینایان و فعالان این حوزه، تصویری واقعی از زیست روزمره و دغدغههای پنهان آنان ارائه میدهد. هر یک از این فعالان، به موضوعاتی همچون مشکلات معیشتی، تبعیضهای جنسیتی تا «فرسودگی مترتب بر معلولیت»، که از سوی ساختار های جامعه به افراد نابینا تحمیل شده است.
چالشهای اقتصادی و معیشتی نابینایان در سایه تورم و بیکاری
«امیر سرمدی» عضوهیات مدیره انجمن نابینایان ایران در گفت و گو با خبرنگار شرق با اشاره به اینکه مشکلات جامعه نابینایان را میتوان به دو دسته «مشکلات عمومی» و «مشکلات اختصاصی» تقسیم کرد تاکید می کند: «مشکلات عمومی، همان چالشهایی است که همه مردم این روزها با آن دست به گریباناند، اما طبیعتاً نابینایان نیز تحتتأثیر این شرایط قرار میگیرند و چهبسا در وضعیت اقتصادی کنونی، شرایط برای آنان سختتر هم باشد. افزایش تورمی که در جامعه شاهد آن هستیم، زندگی را برای بسیاری دشوار کرده است. اکنون یک فرد نابینا اگر بخواهد ازدواج کند، با اجارهبهای بالای مسکن روبهرو است؛ در شهری مانند تهران، گاهی تا ۷۰ یا ۸۰ درصد حقوق ماهانه صرف اجاره مسکن میشود.»
ضعف در دسترسپذیری شهری و دیجیتال
او از محدودیت های دیگر برای نابینایان می گوید: «سایر افراد معمولاً میتوانند علاوه بر شغل اصلی خود، از طریق کارهایی مانند رانندگی در تاکسیهای اینترنتی درآمدی اضافه داشته باشند تا فاصله موجود در تأمین معاش را جبران کنند، اما برای جامعه هدف ما، یعنی نابینایان، این امکان وجود ندارد. در خوشبینانهترین حالت، اگر فرد نابینا شغلی پیدا کند، معمولاً همان یک شغل را دارد و عملاً امکان فعالیت دوم برایش فراهم نیست. همین مسئله باعث میشود که آسیبپذیری اقتصادی این قشر بیشتر شود و حقوق پایین وزارت کار – که اکنون حدود ۱۴ میلیون تومان است – پاسخگوی هزینههای زندگی نباشد. بهویژه اگر یکی از زوجین شاغل نباشد، تأمین هزینههای زندگی عملاً غیرممکن است. بنابراین، میتوان گفت مسائل اقتصادی از مهمترین مشکلات جامعه نابینایان است؛ مشکلاتی که البته دیگر اقشار جامعه نیز با آن درگیرند، اما برای نابینایان شدیدتر بروز میکند.»
«سرمدی» مدیر مسئول ماهنامه نسل مانا، با اشاره به مشکلات اختصاصی نابینایان، به مهترین چالش ها یعنی «دسترس پذیری» می پردازد؛ « نابینایان، چه در حوزه مبلمان شهری و چه در حوزه فضای دیجیتال با مشکل دسترس پذیری روبه رو هستند، امروزه بسیاری از خدمات به فضای مجازی منتقل شده، اما وبسایتها و اپلیکیشنهای داخلی عموماً برای نابینایان دسترسپذیر نیستند. در نتیجه، فرد نابینا همچنان برای انجام حتی شخصیترین کارهای خود نیازمند کمک دیگران است، که این موضوع استقلال فردی را خدشهدار میکند؛ با توجه به گسترش فناوری و وابستگی روزافزون جامعه به خدمات آنلاین، اگر به این مسئله توجه نشود، چالشها در این زمینه برای نابینایان روزبهروز افزایش خواهد یافت از اینرو، ضروری است که توسعهدهندگان و شرکتهای تولیدکننده، از لوازم خانگی گرفته تا اپلیکیشنهای مالی، خرید آنلاین و تاکسی اینترنتی، به استانداردهای جهانی دسترسپذیری برای نابینایان نزدیک شوند که این امر نیازمند فرهنگسازی، آموزش و تعهد اجتماعی است.»
قانون حمایت از معلولان روی کاغذ مانده است
عضوهیات مدیره انجمن نابینایان ایران به چالش اجرا نشدن قانون در حوزه افراد دارای معلولیت می پردازد؛ « با آنکه قانون حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت از سال ۱۳۹۶ تصویب شده است، با گذشت حدود 8 سال، همچنان شاهد اجرای ناقص قانون به دلیل تأمین نشدن منابع مالی آن از سوی دولت هستیم... تا زمانی که منابع مالی این قانون تأمین نشود، اجرای آن عملاً ممکن نبوده و در نتیجه بسیاری از مشکلات نابینایان در حوزههایی مانند بهداشت و درمان، معیشت، تجهیزات توانبخشی و بیمههای حمایتی همچنان پابرجامانده است؛ به عنوان مثال، در ماده ۲۷ قانون حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت تصریح شده است که اگر دولت نتواند برای افراد دارای معلولیت شدید یا خیلی شدید شغل ایجاد کند، باید مستمری ماهانه آنان معادل حداقل حقوق وزارت کار باشد. اما در حال حاضر این مبلغ کمتر از یک میلیون تومان است و شاید حتی پنج درصد میزان پیشبینیشده در قانون را هم پوشش نمی دهد.»
«سرمدی» با بیان اینکه مستمری کنونی افراد دارای معلولیت، تنها معادل هزینه 2 روز از زندگی یک فرد است تصریح می کند: «فاصله میان واقعیت موجود و آنچه در قانون پیشبینی شده بسیار زیاد است و این شکاف عمیق، زندگی را برای افراد دارای معلولیت بهویژه نابینایان، بیش از پیش دشوار کرده است. در مجموع، شرایط زندگی برای همه مردم ایران دشوار شده، اما این دشواری برای نابینایان و دیگر افراد دارای معلولیت به مراتب بیشتر است و لازم است هم دولت و هم بخش خصوصی برای رفع موانع معیشتی، قانونی و فرهنگی این قشر گامهای جدیتری بردارند.»
زنان نابینا؛ اقلیت در اقلیت
در عین حال، «فاطمه» 26 ساله و از بدو تولد نابینا بوده است... او با اشاره به پالش های بیشمار اجتماعی و فرهنگیِ زنان نابینا به خبرنگار شرق می گوید:« در سالهای اخیر بارها دربارهی مشکلات اشتغال، دسترسپذیری شهری و مناسبسازی فضاهای عمومی برای افراد دارای معلولیت صحبت شده است. اما در کنار این مسائل شناختهشده، برخی چالشها وجود دارند که کمتر به آنها توجه میشود. مسئله اشتغال و دسترسپذیری شهری موضوع جدیدی نیست. سالهای زیادی است که درباره موضوع مناسب سازی و دسترس پذیری صحبت میشود، اما به نظر من یکی از بخشهایی که کمتر به آن توجه شده، وضعیت زنان نابینا در جامعه است. در جامعهی ما زن بهطور کلی هنوز در بسیاری از زمینهها به عنوان جنس دوم دیده میشود. حال اگر زنی نابینا یا دارای معلولیت باشد، عملاً در موقعیتی قرار میگیرد که میتوان گفت در اقلیتِ اقلیت است.»
ازدواج؛ چالشی نادیدهگرفتهشده برای زنان نابینا
او با اشاره به یکی از چالش ها ادامه می دهد: «یکی از مهمترین چالشهایی که من در جامعه میبینم، مسئلهی ازدواج و تشکیل خانواده برای زنان نابیناست. واقعیت این است که نهتنها بسیاری از افراد بینا تمایلی به ازدواج با زنان نابینا ندارند، بلکه حتی بسیاری از آقایان نابینا هم ترجیح میدهند همسرشان بینا باشد. این موضوع دغدغهی شخصی من نیست، اما چیزی است که در جامعه میبینم و از زنان نابینا زیادی دربارهاش شنیدهام. پرسش اساسی این است که در زندگی مشترک دقیقاً چه انتظاری از یک زن وجود دارد که باعث میشود بسیاری تصور کنند یک زن نابینا از پس آن برنمیآید؟ من فکر میکنم اگر پذیرش اجتماعی وجود داشته باشد، یک زن نابینا میتواند در کنار همسر نابینا یا بینای خود یک زندگی کاملاً عادی و موفق داشته باشد.
«این نگاه نادرست که یک زن نابینا نمیتواند از پس مسئولیتهای خانهداری، بچهداری یا کارهای روزمره برآید، باعث میشود تواناییهای واقعی او به خاطر نابینایی دیده نشود. در نتیجه فرصت ازدواج برای بسیاری از زنان نابینا از بین میرود و مسئلهی تنهایی تبدیل به یک واقعیت تلخ در زندگی آنها میشود. این موضوع فقط به ازدواج محدود نیست؛ زنان نابینا در زمینهی اشتغال و حضور اجتماعی هم موقعیتهای کمتری دارند. محدودیتها برای آنها بهمراتب بیشتر است و همین باعث میشود آسیبپذیریشان افزایش یابد.»؛ «فاطمه» به این نکات اشاره می کند و ادامه می دهد: «مواردی را از نزدیک دیدهام، دو نفر از دوستانم هر دو نابینا بودند و البته نابینای مطلق هم نبودند، با هم آشنا شدند و همدیگر را دوست داشتند، اما خانوادهی پسر تمایل داشت که پسرشان با فردی بینا ازدواج کند، در نتیجه این رابطه به سرانجام نرسید... به نظر میرسد پذیرش داشتن یک عروس نابینا در خانوادهها بسیار سختتر از پذیرش یک داماد نابیناست. حتی میان نابینایان هم این الگو وجود دارد که مرد نابینا ترجیح میدهد همسر بینا داشته باشد، در نتیجه فرصت ازدواج و زندگی مستقل برای زنان نابینا، حتی در جامعهی نابینایان، هم بسیار محدود است، البته نمونههایی از ازدواج دو نابینا وجود دارد، اما واقعاً تعدادشان کم است.»
تنهایی؛ واقعیتی پنهان در زندگی زنان نابینا
«فاطمه» می گوید: «در گفتوگوهایی که با زنان نابینا داشتهام، تقریباً همه به این نتیجه رسیدیم که بخش زیادی از این مسئله به نگرش عمومی جامعه برمیگردد. نگرشی که هنوز معلولیت را ضعف میداند، نه تفاوت. از نظر فرهنگی، وظایف زن در خانواده پررنگتر تلقی میشود و همین باعث میشود جامعه تصور کند اگر زن نابینا باشد، نمیتواند از عهدهی این وظایف برآید. در حالی که در واقعیت، زنان نابینا بسیاری هستند که با مهارت، استقلال و توانایی کامل زندگی میکنند، اما جامعه هنوز حاضر نیست این تصویر را بپذیرد؛ در عین حال، برقراری ارتباط برای افراد نابینا بهطور کلی سختتر است، چون بخش بزرگی از ارتباطات انسانی از طریق نگاه، حرکات بدن و زبان غیرکلامی شکل میگیرد. وقتی نابینا هستی، نمیتوانی فرد مقابل را ببینی، در نتیجه معمولاً باید منتظر بمانی تا او گفتوگو را آغاز کند. مثلاً در دانشگاه یا هر موقعیت اجتماعی دیگر، تا کسی پیشقدم نشود و با فرد نابینا صحبت نکند، امکان شروع رابطهی اجتماعی وجود ندارد. این یعنی فرصتهای ارتباطی و اجتماعی از همان ابتدا محدودتر است. برای زنان نابینا که محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی بیشتری دارند، این وضعیت دوچندان دشوار است.»
«پذیرش اجتماعی»؛ نیاز واقعی نه ترحم
به گفته «فاطمه» که از بدو تولد، نابینا است، نگرش منفی جامعه نسبت به نابینایی به مرور بر روحیهی خودِ فرد هم تأثیر میگذارد. وقتی جامعه نابینایی را معادل ناتوانی میداند، طبیعی است که احساس خودکمبینی در برخی از نابینایان شکل بگیرد، خودم هم تجربه کردهام که از فردی خوشم آمده، اما بهدلیل کمبود اعتمادبهنفس یا ترس از قضاوت دیگران، جرأت نکردهام رابطهای را شروع کنم. این احساس نتیجهی زیستن در جامعهای است که هنوز نگاه مثبتی به معلولیت ندارد ... به نظر من، مسئلهی اصلی ناتوانی یا ضعف فرد نابینا نیست، بلکه کمبود پذیرش اجتماعی است. تا زمانی که جامعه نپذیرد معلولیت بهمعنای ناتوانی نیست و نقش زن را صرفاً به خانهداری و بینایی محدود نکند، وضعیت تغییر نخواهد کرد. زنان نابینا میتوانند مستقل، توانمند و مؤثر باشند؛ فقط کافی است جامعه به آنها فرصت دیده شدن بدهد...
فرسودگی مترتب بر معلولیت؛ مسئلهای بیصاحب و نادیده
«همایون شاهمرادی»، دانشآموخته دکترای سلامت روان و رئیس هیئتمدیره انجمن حمایت از بیماران چشمی «آرپی»، در گفت و گو با خبرنگار شرق به موضوع دیگری از چالش های افراد نابینا اشاره می کند... او یکی از عمیقترین و در عین حال کمتر شنیدهشدهترین چالشهای زندگی افراد دارای آسیب بینایی را مفهومی میداند که آن را «فرسودگی مترتب بر معلولیت» مینامد. پدیده ای که نه در گفتوگوهای عمومی و نه در برنامههای رسمیِ نهادهای مسئول، چندان جایی ندارد.
«شاه مرادی» به موضوع «فرسودگی مترتب بر معلولیت» یعنی فرسایش تدریجی جسم، روان و روابط اجتماعی فرد در اثر تکرار مداوم تلاشهایی که باید صرف کارهایی شود که برای دیگران بدیهی و بیزحمت است اشاره می کند؛ «این پدیده در مرز میان زیست فردی و ساختارهای اجتماعی شکل میگیرد، اما برخلاف بسیاری از مشکلات افراد دارای معلولیت، متولی مشخصی ندارد. در موضوعاتی مثل مناسبسازی معابر یا اشتغال، مسئول مشخصی وجود دارد؛ میدانیم چه نهادی باید پاسخگو باشد. اما فرسودگی ناشی از معلولیت مسئلهای است که نمیتوان یقه یک سازمان خاص را گرفت؛ یا باید همه را مسئول دانست، یا هیچکس را.»
نابینایان زودتر از دیگران فرسوده می شوند
او برای توضیح این مفهوم از مثالهای زندگی روزمره استفاده میکند؛ تجربههایی که در ظاهر کوچکاند اما در مجموع اثر فرسایندهای دارند. «فرض کنید من دانشجو هستم و امتحان دارم. همکلاسی بینای من از همان روز نخست منبع را میخواند، اما من باید ابتدا جزوه را پیدا کنم، بعد کسی را پیدا کنم که آن را برایم صوتی کند. ممکن است آن فرد فرصت نداشته باشد، چند روز طول بکشد تا فایل برسد. پس من دو روز مانده به امتحان تازه شروع میکنم به خواندن. ناچارم شب بیدار بمانم، از استراحتم بزنم، استرس بگیرم. نتیجهاش فقط کمخوابی نیست؛ تمرکزم فردا پایین میآید، اضطرابم بالا میرود، و در بلندمدت جسم و روانم هر دو تحلیل میروند...»
او تأکید میکند که این فرسودگی فقط به دانشگاه یا تحصیل محدود نیست. نابینا برای انجام بسیاری از امور ساده روزمره باید زمان و انرژی بیشتری صرف کند. از پیدا کردن یک مرکز درمانی مناسبسازیشده تا انجام کارهای بانکی، هر بار لازم است راههای فرعی و پیچیدهای را طی کند. همین مسیرهای پرهزینه باعث میشوند فرد نابینا زودتر از دیگران احساس خستگی، دلزدگی یا حتی «بازنشستگی زودرس» کند.
کارهای ساده، مسیرهای فرساینده
رئیس هیئتمدیره انجمن حمایت از بیماران چشمی «آرپی» میگوید: «ما در این مسیر پوست کلفت شدهایم، اما واقعیت این است که زودتر از بقیه فرسوده میشویم، این فرسودگی جسمی و روانی، در نهایت به فرسودگی اجتماعی منجر میشود. وقتی سلامت و آرامش فرد تحتتأثیر قرار گیرد، روابط اجتماعی هم آسیب میبیند. همه اینها با هم یک چرخه بسته میسازند که بهسختی میتوان از آن بیرون آمد؛ ما برای هر کار سادهای باید بجنگیم تا محیط را با خودمان سازگار کنیم، چه در آموزش، چه در خدمات درمانی، چه حتی در روابط اجتماعی. این جنگ روزمره انرژی روانی و فیزیکی را میبلعد.»
«شاه مردای» در پاسخ به پرسشی درباره آگاهی جامعه از این موضوع، با صراحت میگوید: «جامعه تقریباً هیچ درکی از این فرسودگی ندارد.» مردم فقط ظاهر دشواریها را میبینند؛ مثلاً متوجهاند که نابینا باید جزوهاش را بدهد تا کسی برایش بخواند، اما نمیدانند پشت همین کار ساده چه زنجیرهای از استرس، هزینه و زمان از دسترفته پنهان است. به باور شاهمرادی، حتی خود افراد نابینا هم همیشه از سازوکارهای فرساینده زندگیشان آگاه نیستند، چون این وضعیت در طول زمان برایشان عادی شده است. «وقتی سالهاست که مدام باید از دیگران کمک بگیری، توضیح بدهی، منتظر بمانی، و انرژی بیشتری صرف کنی، این شکل از زیستن برایت به قاعده تبدیل میشود و دیگر نمیفهمی که چقدر از درون فرسوده هستی... اما اگر جامعه از این وضعیت آگاه شود، چه اتفاقی میافتد؟
زندگی نابینا، جنگ روزمره با خستگی مضاعف
«شاهمرادی» فعال در حوزه افراد دارای معلولیت دو سناریو را مطرح میکند. در سناریوی نخست، آگاهی سطحی ممکن است به تساهل بیش از حد منجر شود؛ جامعه ممکن است تصور کند که «چون نابینا اینهمه سختی دارد، پس نباید از او انتظار زیادی داشت». او هشدار میدهد که چنین نگرشی مانع رشد و شکوفایی فرد دارای معلولیت میشود، زیرا انسان برای رشد به «ناکامیهای بهینه» نیاز داد، چالشهایی که نه آنقدر سنگین باشند که او را بشکنند، نه آنقدر کمفشار که حرکتی در او ایجاد نکنند؛ در مقابل، اگر جامعه به درک واقعی و عمیق از فرسودگی مترتب بر معلولیت برسد، میتواند مسیر را برای توجه و اصلاح ساختاری هموار کند. او میگوید: «اگر بدانیم افراد دارای آسیب بینایی چه هزینههایی میپردازند تا صرفاً در نقطه صفر بایستند، شاید نظام آموزشی، خدمات شهری، حوزه سلامت و حتی فرهنگ عمومی را طوری تنظیم کنیم که زندگی برایشان کمتر هزینهبر باشد.»
او در این گفت و گو تأکید میکند هدف از طرح این بحث، نه جلب ترحم است و نه انتظار اقدام فوری. او صرفاً میخواهد صدای واقعیتی پنهان را بلندتر کند: «حتی اگر هیچ کاری از کسی برنیاید، مهم است که جامعه بداند چنین فرسایشی وجود دارد. نامگذاری و دیدن این درد، خودش گام نخست برای تغییر است...
آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.