میدان تجریش بعد از گذشت 25 روز از حمله اسرائیل چه وضعیتی دارد؟
یکشنبه 25 خرداد وقتی مردم در حال گذران روزمرگیشان بودند و میدان تجریش مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود، ناگهان مرگ بارید.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
اما یکشنبه 25 خرداد وقتی مردم در حال گذران روزمرگیشان بودند و میدان تجریش مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود، ناگهان مرگ بارید.
من تازه دیروز مغازهام را باز کردم. حال و روز خوشی نداشتم. آن روز جلوی چشمانم یک زن باردار که برای خرید به تجریش آمده بود و چند دقیقه قبلش از مغازه من هم خرید کرده بود، جان باخت.
تجریش محله پرهیاهو و قدیمی تهران است. هم بازار تجریش و هم صحن امامزاده صالح باعث شده تا هر روز مردم زیادی در این منطقه رفت و آمد داشته باشند. خیلیها زیارت میکنند و بعد هم در بازارچه سرپوشیده تجریش قدم میزنند و خرید میکنند. این قسمت شهر یکی از زندهترین خیابانهاست و هر ساعتی از روز آنجا باشی هیاهوی ماشینها و آدمها را میبینی. اما یکشنبه 25 خرداد وقتی مردم در حال گذران روزمرگیشان بودند و میدان تجریش مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود، ناگهان مرگ بارید.
ساعت کمی مانده به 4 بعداز ظهر بود. خبرهایی از انفجارهای مختلف در اقصی نقاط تهران به گوش میرسید. اما زندگی در خیابانهای شهر جاری بود. روز سوم جنگی بود که بر ما تحمیل کرده بودند. 25 خرداد در حالی که کارمندان در حال ترک محل کار و عزیمت به سوی خانههایشان بودند و بازار تجریش از خواب نیمروزی بیدار شده بود و دستفروشها به استقبال مشتریان میرفتند، دو موشک به فاصلهای نزدیک از هم میدان تجریش را مورد هدف قرار دادند.
سایه مرگ بر سر زندگی
حالا دقیقا 25 روز از آن تاریخ گذشته است. وارد میدان تجریش که میشوی جز چند ساختمانی که با پارچه پوشانده شدهاند هیچ نشان دیگری از حمله و آن روزی که مرگ سایهاش را بر زندگی گسترد، نیست. گودالها پر شده و آسفالت شدهاند. باز دست زندگی بالاتر از مرگ قرار گرفته و هیاهو و شلوغی به خیابان بازگشته است.
کابوسی که فراموش نمیکنیم
امیر شاگرد یکی از مغازههای روبهروی مترو تجریش است. او به تجارتنیوز میگوید: آن روز برای همه ما مانند کابوسی ماندگار است. هنوز هم شبها آن اتفاق را در خواب تجربه میکنم. من برای لحظاتی بعد از اصابت موشک اول کاملا مسخ شده بودم و با موشک دوم از جا پریدم و به خیابان رفتم. همه جا پر از دود و خاک بود.
او میافزاید: در چشم به هم زدنی سیل هم به راه افتاد. مردم برای کمک به مجروحان تلاش میکردند و صدای ماموران امنیتی و آتشنشانی هم به گوش میرسید. هیچ وقت آن همه مجروح و شهید یک جا ندیده بودم.
چهره به خون نشسته آن زن باردار را فراموش نمیکنم
یکی دیگر از مغازهداران میدان تجریش که هنوز هم آثار حمله بر در و دیوار مغازهاش پیداست، میگوید: من تازه دیروز مغازهام را باز کردم. حال و روز خوشی نداشتم. آن روز جلوی چشمانم یک زن باردار که برای خرید به تجریش آمده بود و چند دقیقه قبلش از مغازه من هم خرید کرده بود، جان باخت. صورت به خون نشسته زن از جلوی چشمانم دور نمیشود.
او میافزاید: کاش میشد لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه آن روز را به تصویر کشید. تجربه مرگ از فاصله نزدیک در اتفاقی چنین تلخ قابل تحمل نیست. فرزند من 6 ماه پیش به دنیا آمد و دیدن آن زن در آن وضعیت به کابوسی ماندگار برایم تبدیل شده است.
جنگی که خنده را از لبهایمان دزدید
شکوفه آن روز با دوستانش به بازار تجریش آمده بود تا خرید کند. آنها چند دقیقه قبل به صحن امامزاده رفته بودند برای زیارت. بعد در بازار قدم زدند و وقتی به بیرون بازار سرپوشیده رسیدند جلوی مغازه آب میوه فروشی توقف کردند.
شکوفه به اینجای داستان که میرسد بغضش میترکد و میگوید: کاش آن روز آنجا نبودیم. شاید باور نکنید اما از آن روز تاکنون حتی به زور هم نتوانستم بخندم. موج انفجار ما را پرت کرد. من برای لحظاتی بیهوش شدم اما وقتی چشمهایم را باز کردم انگار قیامت شده بود.
او میافزاید: نگار و نهال دوستانم که دو خواهر دوقلو هستند کنارم روی زمین افتاده بودند. نهال صورتش خونی و نگار از ترس میخکوب شده بود. مردم به ما کمک کردند تا از مهلکه آتش و خاک و دود دور شویم اما آن اتفاق برای همیشه در ذهن ما باقی میماند.
دکترها و پرستاران بیمارستان تجریش از جان مایه گذاشتند
یکی دیگر از کسبه تجریش که مغازهاش درست مقابل بیمارستان شهدای تجریش است میگوید: اولین صدای انفجار که آمد دکترها و پرستاران بیمارستان تجریش به خیابان دویدند. با صدای انفجار دوم دود غلیظی کل خیابان را فرا گرفت. شدت انفجار به حدی بود که برخی عابران با برخورد ماشینهای پرت شده جانشان را از دست دادند.
او میافزاید: اسراییل مدعی است با مردم عادی کاری ندارد اما آن روز در تجریش این مردم عادی بودند که زندگیشان را باختند. جنگ همیشه برای مردم عادی مرگ و نیستی به همراه دارد. نتانیاهو با همین بهانهها غزه را با خاک یکسان کرد. آن روز هم اوج شقاوت و قصاوت آنها را در این میدان از نزدیک شاهد بودیم.
این کسبه میگوید: چند پرستار که خودشان زخمی شده بودند و دست و صورتشان خونآلود بود با همان وضعیت به فکر امدادرسانی به مجروحان بودند. قیامتی به پا شده بود. هر کسی هر کاری از دستش بر میآمد برای کمک به مردم آسیب دیده انجام میداد. خیلیها از ترس شوکه شده و توان حرکت و حرف زدن خود را از دست بودند.
اینجا میدان تجریش است؛ 25 روز بعد از حمله
حالا باز هم زندگی در این میدان و خیابانها و بازارچه اش جریان دارد. مردم میآیند و میروند، مغازهدارها به کسب و کارشان برگشتهاند اما گرد اندوه را میتوان دید. هیچ نشانی از حمله در میدان دیده نمیشود اما در عمق نگاه مردم وحشت آن روز جریان دارد.
اینجا میدان تجریش است و شاهدان عینی آن روز تلخ هنوز هم وقتی درباره اتفاقات رخداده حرف میزنند چشمهایشان پر از اشک میشود. خیلی از آنها تجربه چنین نزدیک به جنگ نداشتند و هنوز هم ترومای بعد از حادثه رنج میبرند اما مردم ما یاد گرفتهاند زندگی کنند حتی وقتی مرگ را از نزدیک تجربه میکنند. این اشتیاق مردم به زندگی باز هم در خیابانهای شهر طنینانداز است هر چند زخم سوگ آنها که بیگناه جان باختند تا ابد در دل تک تک ما باقی خواهد ماند.
آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.