|

«شرق» از مهم‌ترین آیین‌های عاشورایی در نقاط مختلف ایران گزارش می‌دهد:

عزاداری محرم در ایران؛ سوگواره‌ای در مقیاس یک سرزمین/ عاشورا به‌مثابه یک آیین ملی و مذهبی

عاشورا، اگرچه خاستگاهی تاریخی در سرزمین کربلا دارد و ریشه‌اش در وجدان مذهبی شیعیان تنیده شده، اما در ایران چیزی فراتر از یک مناسک دینی است. عاشورا در ایران، بدل شده به یک آیین فرهنگی، ملی، اجتماعی و حتی روانی. آیینی که فراتر از قومیت، زبان، مذهب و طبقه، همه را به یک ضمیر مشترک متصل می‌کند: ضمیر سوگ، آزادگی و همدلی.

عزاداری محرم در ایران؛ سوگواره‌ای در مقیاس یک سرزمین/ عاشورا به‌مثابه یک آیین ملی و مذهبی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

عاشورا، اگرچه خاستگاهی تاریخی در سرزمین کربلا دارد و ریشه‌اش در وجدان مذهبی شیعیان تنیده شده، اما در ایران، چیزی فراتر از یک مناسک دینی است. عاشورا در ایران، بدل شده به یک آیین فرهنگی، ملی، اجتماعی و حتی روانی. آیینی که فراتر از قومیت، زبان، مذهب و طبقه، همه را به یک ضمیر مشترک متصل می‌کند: ضمیر سوگ، آزادگی و همدلی.

واقعه عاشورا به‌دلیل بُعد اخلاقی و انسانی‌اش- یعنی ایستادن در برابر ظلم، وفاداری تا مرز مرگ و انتخاب رنج بر تسلیم- از قرن‌ها پیش، در جان ایرانیان نشست. عاشورا در ایران، به زبان مردم درآمد، نه فقط زبان فقها. مردم، با فرهنگ خود، با موسیقی خود، با لباس و ریتم و روایت خود، از حسین گفتند؛ نه تنها در مساجد، بلکه در میدان، کوچه، خانه و حافظه.

به همین دلیل است که محرم در ایران فقط ماه عزا نیست؛ ماهی است برای بازسازی پیوند اجتماعی، هم‌حسی فرهنگی و بازخوانی ارزش‌هایی که جامعه را به هم نزدیک نگه می‌دارد. هر سال که محرم از راه می‌رسد، گویی ملتی از نو به خویشتن فرهنگی خود رجوع می‌کند؛ نه از سر تکرار، بلکه از سر نیاز به معنا.

تنوع آیینی و فرهنگی در سوگواری امام حسین در جغرافیای ایران

هیچ کجای جهان، تنوع آیینی سوگواری حسین بن علی (ع) به گستردگی ایران نیست. از سیستان تا آذربایجان، از ایلام تا گیلان، از یزد تا بوشهر، هر منطقه‌ای برای عاشورا زبان خود را دارد؛ حرکات خاص، نمادهای منحصر‌به‌فرد، و صدایی که تنها در همان اقلیم معنا دارد.

در لرستان، خاک بر تن می‌زنند؛ در اردبیل، آب در طشت می‌ریزند؛ در یزد، تابوتی نمادین به نام نخل را صدها نفر بر دوش می‌کشند؛ در قشم، نخل خرما را سیاه‌پوش می‌کنند؛ در ایلام، با حلقه‌ای از انسان‌ها چَمَر می‌خوانند؛ و در زنجان، شمع را بی‌کلام روشن می‌کنند و اشک را در سکوت می‌ریزند.

این تنوع، تصادفی نیست. عاشورا، خود را با جغرافیای فرهنگی ایران تطبیق داده است؛ در هر اقلیم، تفسیر تازه‌ای یافته، اما هسته‌ معنایی‌اش را حفظ کرده: مظلومیت، ایستادگی و عزت. چنین انعطافی، عاشورا را در ایران به یک آیین زنده تبدیل کرده؛ آیینی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود نه فقط با کلام، بلکه با تکرار جسمانی، با تجربه دسته‌جمعی و با زیستن آن در هر سال.

در این گزارش، ما سفری خواهیم داشت به دل این آیین‌های متنوع؛ نه برای طبقه‌بندی‌شان، بلکه برای شنیدن صدای هر کدام‌شان، صدایی که شاید متفاوت باشد، اما همه‌شان به یک کربلا ختم می‌شوند.

آیین گل‌مالی در لرستان؛ ماتمی که از خاک می‌روید

در سحرگاه روز عاشورا، وقتی هنوز آفتاب بر خرم‌آباد نتابیده و کوچه‌ها در سکوتی سنگین نفس می‌کشند، گروهی از مردان سیاهپوش، آرام‌آرام به‌سمت رودخانه یا چشمه‌ای نزدیک می‌روند. ظرف‌های آب را پر می‌کنند، خاک نرم را درون تشت‌های بزرگ می‌ریزند، آستین بالا می‌زنند و در سکوت، گل درست می‌کنند. اما این گل، گلِ بازی نیست؛ گلِ سوگ است. آیینی که سینه‌به‌سینه از پدران‌شان به آنان رسیده، برای زنده نگه‌داشتن یاد مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش.

در لرستان، به‌ویژه در شهرهای خرم‌آباد، کوهدشت، بروجرد و دورود، این آیین هر ساله با شکوه و معنای خاصی برگزار می‌شود. مردان، پیکر خود را از سر تا پا به گل می‌آلایند و در دسته‌هایی که نظم‌شان برآمده از باور جمعی است، در خیابان‌ها راه می‌افتند. گِل، به رنگ قهوه‌ای روشن، مثل لایه‌ای از عزا، روی پوست و لباس می‌نشیند. آن‌ها آرام‌ قدم برمی‌دارند، بی‌صدا، با چشمانی اشک‌آلود. نه سینه‌زنی است، نه زنجیر. فقط حرکت دسته‌جمعی مردانی گِل‌پوش، که گویی خود را به خاک سپرده‌اند، به نشانه اندوهی که هیچ کلامی تاب بیانش را ندارد.

فلسفه گل‌مالی؛ نماد فروتنی و پیوستن به زمین

برخی پژوهشگران ریشه‌های این آیین را در مفهوم «خاک به‌سر کردن» در فرهنگ عزاداری ایرانیان می‌دانند. در سنت کهن ایرانی، ریختن خاک بر سر، نشانه اوج اندوه بوده است. در گل‌مالی لرستان، این نماد شدت گرفته و به حرکتی آیینی بدل شده؛ آن‌قدر که مرد در گل، خویشتن را بی‌چهره و بی‌هویت می‌سازد، درست همان‌گونه که در اوج ماتم، فرد از خود تهی می‌شود.

در فرهنگ لر، خاک عنصر احترام است. مردانی که خود را گل‌مال می‌کنند، در واقع می‌خواهند بگویند: «ما جز خاک نیستیم و برای سوگ حسین، خود را هم‌طراز خاک می‌کنیم.» این‌گونه است که گل‌مالی نه صرفا آیینی نمایشی، بلکه فلسفه‌ای از فروتنی، همدردی و پیوند با خاک کربلاست.

از جمع تا خلسه؛ تجربه زیسته عزاداران

برای مردان لر، گل‌مالی یک «تجربه شخصی- جمعی» است. هر فرد، در عین اینکه جزئی از دسته عزاداری است، در درون خود نیز به خلوتی عمیق فرو می‌رود. گِل بر تن، نه فقط پوششی فیزیکی، که پرده‌ای برای قطع ارتباط با جهان بیرون و رفتن به درون است؛ نوعی ورود به حریم سوگواری درونی. چهره‌ها گم می‌شوند، بدن‌ها بی‌مرز می‌شوند و دسته گل‌مالان، به سیالی خاموش در کوچه‌ها بدل می‌گردد.

گاهی، صدای طبل‌های آرام و ممتد، موسیقی پس‌زمینه این حرکت‌اند؛ کوبه‌هایی که ریتم‌شان، قلب را می‌لرزاند نه گوش را. در برخی مناطق، پیش از آغاز مراسم، نوحه‌ای لرستانی خوانده می‌شود، و عزاداران با شنیدن آن، وارد گل می‌شوند. ترکیب صدای نوحه با صدای مالیدن گل، صحنه‌ای حسی و تکان‌دهنده خلق می‌کند که از نظر زیبایی‌شناسی سوگ، بی‌نظیر است.

زنانی که می‌بینند، می‌گریند و مراقب‌اند

در آیین گل‌مالی، اگرچه عزاداری مردانه است، اما نقش زنان به‌شدت پررنگ است. زنان لر، از پشت پنجره‌ها یا کنار کوچه، با چشمانی اشک‌آلود این قافله گل‌پوشان را تماشا می‌کنند. برخی از آن‌ها در آماده‌سازی گِل کمک می‌کنند، برخی با سینی‌هایی از اسپند و گلاب، دسته را بدرقه می‌کنند و برخی، با یک ناله آرام، سوگ را در دل خود ادامه می‌دهند. این هم‌افزایی زن و مرد در شکل دادن آیین، نشانه‌ای از پیوستگی اجتماعی در سوگواری عاشورا در لرستان است.

آیین شمع‌گردانی در زنجان؛ نورهایی برای شب دهم

در شهر زنجان، وقتی به شب هشتم محرم می‌رسیم، شهری که در طول سال به صبوری و صلابت مشهور است، یک‌باره پر از نورهای لرزان و چشمانی خیس می‌شود. آیین شمع‌گردانی در زنجان، بر خلاف هیاهوی عزاداری‌های مرسوم، آیینی است آرام، پرشکوه، و آمیخته با تأمل. شبی است که خیابان‌های منتهی به حسینیه اعظم، لبریز از زن و مردی است که در دست هر کدام‌شان شمعی روشن است، و در دل‌شان دعایی خاموش.

مراسم از ساعاتی پیش از غروب آغاز می‌شود. مردم، از کوچک و بزرگ، زن و مرد، شمع‌ها را از خانه بیرون می‌آورند. خانواده‌هایی که در طول سال منتظر این شب‌اند، گاهی شمع‌ها را از ماه‌ها قبل آماده کرده‌اند. برخی آن‌ها را نذر کرده‌اند، برخی با عشق تزئین‌شان کرده‌اند و برخی با نیتی خاص در دل، شمعی روشن در دست گرفته‌اند.

در اطراف حسینیه اعظم، خیابان‌ها آن‌چنان شلوغ می‌شود که تردد به‌سختی صورت می‌گیرد، اما همه در سکوتی معنادار پیش می‌روند. نه سینه‌زنی است، نه زنجیر. فقط صدای آرام قدم‌ها و شعله‌هایی لرزان که در باد شبانه به خود می‌پیچند. شمع‌ها، در آیین زنجان، نه برای روشنی، که برای شهادت افروخته می‌شوند.

آیین شمع گردانی

فلسفه آیین؛ نور در دل تاریکی، نذر در دل اندوه

در فرهنگ عاشورایی ایران، شمع نمادی است از روشنایی راه، از جان دادن برای ایمان و از سوختن برای روشنی دیگران. شمع‌گردانی، با پیش‌زمینه‌ای عرفانی و آیینی، تجلی نمادین از نذر و نیایش خاموش است. مردم زنجان، با افروختن شمع‌ها، نذر خود را بی‌کلام ادا می‌کنند؛ نذری که شاید برای شفای بیماری، یا رهایی از غم، یا به‌سادگی برای شرکت داشتن در ماتم حسین باشد.

در این آیین، سوگواری بدون صدا اتفاق می‌افتد؛ اندوه، نه از گلو، بلکه از دست‌ها و چشم‌ها جاری می‌شود. شمعی که در سکوت بالا نگه داشته می‌شود، هزار واژه در خود دارد. و شاید این سکوت، خود صدای رساتر ایمان مردم این دیار باشد.

حضور پررنگ زنان؛ پاسداران خاموش آیین شمع‌گردانی

یکی از جلوه‌های شاخص آیین شمع‌گردانی، نقش پررنگ و تاریخی زنان زنجانی در آن است. از تدارک شمع‌ها، تا تزئین آن‌ها با روبان مشکی، تا حضور چشمگیرشان در صفوف جلو، این زنان‌اند که بار این آیین را در دست دارند. آن‌ها اغلب با پوشش مشکی کامل، با روسری‌هایی که تا شانه کشیده شده، و چهره‌هایی فرو رفته در تفکر، شمع را چون امانتی در دست می‌گیرند.

بسیاری از زنان سالمند، شمع‌های نذری را در سکوت کامل تا جلوی در حسینیه می‌برند و بی‌آنکه حتی نامی بگویند، آن را می‌گذارند و بازمی‌گردند. این واگذاری بی‌کلام نذر به خاک حسینیه، خود اوج عرفان آیینی است؛ گویی شمع، سخنگوی آن‌هاست.

تلاقی آیین و معماری؛ حسینیه‌ای که قلب یک شهر است

آیین شمع‌گردانی در بافت تاریخی شهر زنجان، حول محور حسینیه اعظم برگزار می‌شود؛ بنایی مذهبی و اجتماعی که در حافظه جمعی مردم این دیار، جایگاهی فراتر از یک ساختمان دارد. خیابان‌های منتهی به حسینیه، در این شب، نه مسیر، بلکه راه عبور عاطفی‌ مردم به سوی نور هستند. همه با چشمانی تر، دل‌هایی درهم و شمع‌هایی افروخته، از مسیرهای مختلف گرد می‌آیند تا بگویند: «ما هنوز نور را باور داریم.»

نخل‌گردانی در یزد؛ آیین حمل تابوت عشق

در هر کوچه و محله‌ای از شهر یزد، از فهرج گرفته تا اشکذر، از تفت تا زارچ، یک «نخل» هست؛ سازه‌ای چوبی، بلند، و خمیده‌کمر، که هیچ نسبتی با نخل خرما ندارد. نخل در زبان آیینی مردم یزد، تابوت نمادین امام حسین (ع) است؛ تجسمی از آن پیکر مظلوم که پس از عاشورا، بی‌سر، بی‌یار، بر خاک مانده بود.

این سازه، که گاه ارتفاع آن به پنج متر و وزنش به چند تن می‌رسد، با پارچه‌های مشکی، شمشیرهای تزئینی، آیینه، طاووس، منگوله و حتی پر شترمرغ آراسته می‌شود. این تزئینات، یادآور پیکری آراسته اما زخمی‌ست؛ بدنی که جهان اسلام در سوگش نشست. مردم یزد، قرن‌هاست که به این سازه، نه به‌عنوان جسمی چوبی، بلکه به‌عنوان وجودی زنده، واجب‌الاحترام و حامل روح نگاه می‌کنند.

نخل گردانی در یزد

فلسفه آیین: از سوگواری تا مشارکت فیزیکی در بارِ غم

نخل‌برداری، بر خلاف بسیاری از آیین‌های عزاداری که با موسیقی یا نوحه همراهند، یک آیین کاملا بدنی و جمعی است. در صبح عاشورا، هزاران نفر گرد نخل می‌آیند؛ هر کس جایی برای گرفتن چوبی از پایه نخل یا تنه آن پیدا می‌کند. هیچ‌کس تماشاچی نیست. نخل آن‌قدر سنگین است که صدها نفر باید زیر آن بروند تا فقط چند قدم حرکت کند.

این حمل نخل، تمثیلی فیزیکی از مشارکت در غم عاشوراست؛ بار معنوی و جسمی سوگ، بر شانه‌های همه تقسیم می‌شود.

صدای نفس‌ها، فشار جمعیت، فریاد «یا حسین» هم‌زمان با هر تکان، و صدای فروریختن اشک‌ها، صحنه‌ای می‌سازد که نمی‌توان از آن بیرون ایستاد؛ باید درون آن بود، زیست و حمل کرد.

در باور برخی قدما، حمل نخل نوعی تبرک و حتی شفا دارد. مردم سالخورده، گاه تنها دست خود را به چوب نخل می‌زنند و زیر لب دعا می‌خوانند. نخل‌گردانی در یزد، آیین حرکت نیست؛ آیین ایستادن در برابر بار غم و احترام به شهید است.

نخل، آیین زنده‌ای با ریشه‌های بسیار دور

پژوهشگران تاریخ فرهنگ ایران، ریشه‌های نخل‌گردانی را ترکیبی می‌دانند از عناصر پیش‌اسلامی و نمادهای شیعی. برخی معتقدند این آیین امتدادی از آیین‌های سوگ سیاوش یا قربانی‌های آیینی در دوران باستان است که در دوره اسلامی، با روایت عاشورا پیوند خورده و معنایی کاملا تازه گرفته است.

برخی دیگر بر این باورند که خود شکل نخل (خمیده، با پرچم‌های سیاه، شمشیر و آینه) برگرفته از نمادهای بصری سوگواری در ایران دوران صفویه است؛ دورانی که عزاداری عمومی برای امام حسین(ع) به شکل رسمی و سازمان‌یافته رواج یافت.

اما آن‌چه مسلم است، اینکه نخل‌ها در یزد فقط سازه‌هایی برای نمایش نیستند؛ خودشان حامل حافظه‌اند. هر نخل، با تاریخ محله، آدم‌ها، نسل‌ها، و خاطره‌هایی از جوانانی که زیر آن جان داده‌اند یا پیرمردانی که دیگر توان بردنش را ندارند، گره خورده است.

زنان، ناظرانی محجوب و موثر

در نخل‌برداری، مردان نخل را برمی‌دارند؛ اما زنان، از پشت پنجره‌ها، از لبه بام‌ها، یا از صفوف اطراف، چشم بر نخل دارند. بسیاری‌شان پیش از آغاز آیین، پارچه‌هایی را که نذر کرده‌اند، با دقت به نخل گره می‌زنند. برخی گریه می‌کنند، برخی زیر لب دعا می‌خوانند و برخی فقط می‌نگرند.

در این آیین، زن نقش راوی خاموش را دارد؛ حافظ نذر، پاسدار سکوت، و شاهدِ بار غمی که فراموش نمی‌شود.

نخل‌های معروف و تاریخ‌ساز

در استان یزد بیش از ۷۰ نخل شاخص وجود دارد. از جمله:

  • نخل میدان امیرچخماق؛ از بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین نخل‌های ایران، با سابقه‌ای چندصدساله
  • نخل فهرج و مهریز؛ با معماری خاص منطقه و آیین‌های وابسته به قبیله و خانواده
  • نخل شاه‌جهان‌آباد اردکان؛ که به نخل سبز نیز معروف است و با مفاهیم نمادین خاصی تزئین می‌شود.

هر نخل، یک مرکز آیینی است. مردم برای آن احترام قائل‌اند، گاه آن را می‌بوسند و باور دارند که نخل، زنده است؛ حافظ یک اندوه همیشگی.

آیین طشت‌گذاری اردبیل؛ روایت تشنگی، با زبان آب

در حالی که در بیشتر شهرهای ایران، شور و عزای محرم از شب اول با نوحه و بیرق آغاز می‌شود، در اردبیل، آیینی کاملاً متفاوت، ساکت، و سراسر نمادین، چند روز پیش از محرم برگزار می‌شود: آیین طشت‌گذاری.

این آیین که از روز ۲۷ ذی‌الحجه در مسجد جامع اردبیل آغاز می‌شود، نوعی اعلان ورود به ماه حزن است. در آن، طشت‌هایی بزرگ، اغلب از جنس مس یا برنج، با آب پر می‌شوند و در جایگاه‌های ویژه‌ در مساجد قرار می‌گیرند. مردم، با احترامی خاص، در صف‌های بلند می‌ایستند، آب را با دست یا لیوان لمس می‌کنند، به صورت می‌زنند، یا به نیت شفا و نذر بر خود می‌ریزند. در لحظه ورود طشت به مسجد، نوحه‌خوانی خاصی آغاز می‌شود؛ ساکت، سنگین و با مضمون عطش.

آیین طشت گذاری در اردبیل

آب، استعاره‌ای از حسین و عطش کربلا

طشت، در باور اردبیلی‌ها، نمادی از آب نایافته حسین و یارانش در کربلاست. فلسفه آیین طشت‌گذاری، بازگویی فاجعه عطش است، اما نه با زبان خشم یا شعار، بلکه با زبان آب؛ زلال، بی‌صدا، جاری.

در روایات محلی آمده که حضرت ابوالفضل (ع) پیش از آغاز نبرد، مشک‌ها را پر از آب کرده بود تا اگر فرصتی رسید، عطش خیمه‌ها را فرو بنشاند. در آیین طشت‌گذاری، این رویداد به شکل آیینی بازآفرینی می‌شود:

  • آب، با طشت به درون مسجد آورده می‌شود
  • مردم، آن را با نیت پاکی، نذر و عهد لمس می‌کنند
  • طشت‌ها، تا پایان دهه اول محرم در مسجد باقی می‌مانند

به این ترتیب، آب، نه‌فقط تمثیلی از تشنگی، بلکه نشانه‌ای از وفاداری و ایثار است.

معماری آیین: شکوه در سادگی

در اجرای طشت‌گذاری، همه‌چیز حساب‌شده است. از مسیر حرکت طشت‌ها به‌سمت محراب، تا جای‌گیری‌شان، تا نوع لباس سیاه‌پوشان و ریتم آهسته و موزون نوحه‌خوانی. این دقت آیینی، از آیین طشت‌گذاری یک «هنر آیینی» می‌سازد؛ ترکیبی از حرکت، صوت، و معنا.

نوحه‌هایی که در این مراسم خوانده می‌شود، اغلب به زبان ترکی هستند و سرشار از تصویرهایی‌ از آب، تشنگی، مشک پاره و لب‌های خشک علی‌اصغر. این‌جا صدای عزاداری، شکسته نیست؛ نرم، حزین و مثل ناله‌ای از اعماق تاریخ است.

پیوند عاطفی و خانوادگی با طشت‌ها

در برخی محلات اردبیل، طشت‌های خاصی وجود دارند که خانواده‌ها، نسل‌به‌نسل، نذر کرده‌اند آن‌ها را برای مسجد بیاورند. روی این طشت‌ها اغلب نام خانوادگی یا محل حک شده است. برخی سالخورده‌ها با آن‌ها راز و نیاز می‌کنند و حتی خاطره‌هایی از کودکی‌شان تعریف می‌کنند که اولین‌بار با پدرشان آمده‌اند تا طشت بگذارند.

در چنین ساختاری، طشت فقط ظرف آب نیست؛ حامل حافظه، باور و استمرار یک فرهنگ سوگ است. فرهنگی که در دل خود، سکوت را هم آموزش می‌دهد، هم تکریم می‌کند.

گسترش آیین طشت‌گذاری از اردبیل تا آذربایجان و قفقاز

هرچند اردبیل مهد اصلی آیین طشت‌گذاری است، اما این مراسم در دهه‌های اخیر در بسیاری از شهرهای ترک‌زبان ایران و حتی برخی مناطق قفقاز نیز رایج شده است؛ از سرعین و مشکین‌شهر گرفته تا زنجان، ارومیه و نخجوان. در هر منطقه، طشت‌گذاری با ویژگی‌های محلی همراه شده، اما اصل سادگی، وقار و تمرکز بر آب همچنان پابرجاست.

آیین چَمَر در ایلام؛ نوحه‌ای که با تن و صدا روایت می‌شود

در سرزمین کوهستانی ایلام، جایی که صخره‌ها حافظه رنج را در خود دارند، آیین چَمَر به‌عنوان یکی از منحصر‌به‌فردترین شیوه‌های عزاداری و سوگواری عاشورایی، هر ساله برگزار می‌شود؛ آیینی که در آن، غم نه در فریاد، که در حرکت، لحن و صدای جمعی آشکار می‌شود.

چمر، تنها یک مراسم عزاداری نیست؛ یک سنت چندصدساله‌ قومی- فرهنگی است که در آن مرزهای میان موسیقی، عزاداری، تئاتر و عرفان محو می‌شوند. مردم با لباس محلی، چهره‌هایی سوگوار و گام‌هایی هماهنگ، دایره‌وار می‌ایستند؛ زن و مرد، جوان و سالمند، ساکن یک حلقه‌ سوگواری که به قول مردم محلی «دل‌ها را یکی می‌کند.»

مراسم چمر در ایلام

فلسفه چمر؛ سوگ‌خوانی با زبان حرکت و صدای جمعی

واژه «چمر» از ریشه‌ای کردی و لری گرفته شده و به معنای صف ایستادن و سوگ خواندن دسته‌جمعی برای فرد یا شهیدی که مظلومانه از دنیا رفته است. در زمینه عاشورایی، چمر به‌ویژه برای حضرت ابوالفضل، حضرت علی‌اکبر و قمر بنی‌هاشم خوانده می‌شود؛ شخصیت‌هایی که مظلومانه، بی‌پناه و بی‌یار شهید شدند.

ساختار آیین چنین است:

  • گروهی مرد، دایره‌وار در میدان یا فضای باز می‌ایستند.
  • در وسط، یک یا چند چمرخوان یا نوحه‌خوان محلی قرار می‌گیرند که اشعار را با آوایی حزین و سنگین می‌خوانند.
  • با هر مصرع، حلقه به نشانه تأیید یا اندوه، به‌نرمی تاب می‌خورد، تکان می‌خورد یا دست‌ها بر سینه گذاشته می‌شود.

این حرکت دایره‌وار، نماد چرخش زمان و تداوم رنج است؛ ماجرا تکرار می‌شود، سوگ ادامه دارد و صدای مظلومیت خاموش نشده است.

چمرخوانی؛ سنتی زنانه و مردانه

یکی از جنبه‌های نادر آیین چمر در ایلام، حضور فعال زنان در بخش خوانش و شکل‌گیری آیین است. زنان، که اغلب لباس‌های مشکی با سربندهایی خاص بر تن دارند، در حلقه‌ای جداگانه، و گاه در امتداد مردان، به‌طور جمعی یا انفرادی چمر می‌خوانند.

صداهایی که در چمر از زنان شنیده می‌شود، با لحنی خاص، سوزناک و به‌شدت تأثیرگذار است. آن‌ها معمولا با صدایی لرزان و بریده، مرثیه‌هایی را اجرا می‌کنند که از نسل‌های قبل به ارث رسیده‌اند. این اشعار، گاه بداهه و گاه حفظ‌شده‌اند، اما همگی درون خود، روایت شهادت، داغ، بی‌پناهی و فراق دارند.

گاهی زنانی که خود داغ دیده‌اند، از درون رنج خود برای امام حسین (ع) و یارانش مرثیه می‌خوانند؛ و اینجاست که مرز میان داغ شخصی و داغ تاریخی عاشورا برداشته می‌شود.

سازهای ممنوعه که گاهی شنیده می‌شوند

در برخی نسخه‌های آیین چمر، و به‌ویژه در اجرای آن برای غیرمحرم، از سازهای محلی چون سورنا، دهل و نی استفاده می‌شود. اما در نسخه‌های عاشورایی، معمولا ساز حذف می‌شود و تنها صدای حنجره و سکوت حلقه‌ها باقی می‌ماند.

با این حال، حتی در سکوت، آیین همچنان ریتم دارد. صدای حرکت حلقه، صدای سینه‌ها، ضرب‌آهنگ گام‌ها، موسیقی درونی چمر را شکل می‌دهد؛ موسیقی‌ای که شنیده نمی‌شود، اما حس می‌شود.

چمر در گذر زمان؛ بین آیین و نمایش، بین سوگ و بقا

آیین چمر، با همه عظمتش، در حال کمرنگ شدن است. تغییرات شهری، کوچ‌رو نبودن نسل‌های جدید، و کاهش تسلط بر زبان‌ها و اشعار بومی، باعث شده که حافظه آیینی این سنت در معرض تهدید قرار گیرد.

در سال‌های اخیر، تلاش‌هایی برای مستندسازی چمر، ثبت ملی آن به‌عنوان میراث معنوی و حتی اجرای آن در قالب‌های نمایشی مدرن صورت گرفته. اما هنوز زیباترین شکل چمر، همان است که بی‌صدا در میدان خاکی یک روستا اجرا می‌شود؛ جایی که زن و مرد، بی‌نام، در حلقه‌ای از اندوه و عشق، در سوگ ابا‌عبدالله می‌چرخند.

عاشورا در جنوب؛ سوگواری در سایه نخل و آفتاب

در مناطق جنوبی ایران، از بندرعباس گرفته تا میناب، جزیره قشم، هرمز، بوشهر و دیر، عاشورا رنگ و حال خاص خود را دارد. نه فقط به‌خاطر اقلیم، که به‌خاطر بافت فرهنگی و تاریخی کهن مردم جنوب؛ فرهنگی که عزاداری را با نمادهای بومی، ریتم موسیقایی، و عرفان شرجی در هم می‌آمیزد.

اینجا عاشورا، آیین خاک و خون نیست؛ آیین گرما، سکوت و دریاست. مردان جنوب، پیراهن سفید به تن دارند، پارچه‌های سبز و سیاه را به سر می‌بندند، و صدای سنج و دمام، کوچه‌ها را پر می‌کند. زنان، اغلب در خانه‌ها یا حاشیه دسته‌ها، با نذری‌های خاص، عطر اسپند و زمزمه‌های آرام، مراسم را همراهی می‌کنند.

نخل‌ماتم در میناب و قشم؛ خرمایی که سیاه‌پوش می‌شود

یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد عزاداری جنوب، تزئین نخل‌های خرما با پارچه‌های مشکی، سبز و قرمز است. در میناب و قشم، اهالی روستاها چند روز مانده به عاشورا، با احترام و آدابی خاص، به نخلستان‌ها می‌روند و درختان خرما را که نماد زندگی‌اند با پارچه‌های عزای حسین (ع) سیاهپوش می‌کنند.

برخی از این نخل‌ها، به باور محلی‌ها، نذری‌اند؛ یعنی کاشته شده‌اند برای برآورده شدن حاجتی در گذشته. با سیاه‌پوش کردن‌شان، نوعی تجدید عهد با امام حسین (ع) صورت می‌گیرد. در برخی روستاها، زنان با آوازی مخصوص، هنگام بستن پارچه دعا می‌خوانند.

این آیین، نه‌فقط زیبا و بومی، بلکه تمثیلی است از حضور عاشورا در زیست‌بوم جنوب؛ جایی که نخل‌ها، درختان زندگی، خود سوگوارند.

دمام، سنج، و ریتم سوگ؛ موسیقی عاشورا در بندرعباس و بوشهر

در جنوب، موسیقی بخشی جدایی‌ناپذیر از آیین سوگواری است. نه از جنس موسیقیِ شادی، بلکه ضرب‌آهنگی برای فراخوان اندوه، تشویق به مشارکت جمعی و ایجاد حال خلسه‌ در میان عزاداران.

دمام‌ها، طبل‌های دو‌طرفه‌ای هستند که با بندهایی به گردن بسته می‌شوند و به‌شکل گروهی نواخته می‌شوند. سنج‌ها با دمام هماهنگ می‌شوند و صدای فلزی و کوبشی آن‌ها، فضای دسته را پر می‌کند. این ریتم‌ها کدهای صوتی دارند؛ با دمام می‌شود اعلام کرد دسته وارد می‌شود، یا محرم آغاز شده، یا عزاداری شب عاشوراست.

جالب آن‌که در جنوب، بسیاری از نوازندگان دمام، آن را شغل نمی‌دانند بلکه عبادت تلقی می‌کنند. نواختن دمام در شب‌های محرم، برای آن‌ها نوعی شب‌زنده‌داری مقدس است. حرکت دسته‌های عزاداری در بندرعباس و بوشهر، با این موسیقی کوبه‌ای، شکوهی خاص دارد؛ شکوهی از بدن، صدا، عرق، اشک.

غذای نذری و آیین پخت در زنان جنوب

زنان جنوب، در شب‌های محرم، بار اصلی تهیه نذری را بر دوش می‌کشند. نذرهای رایج در این منطقه معمولاً شامل:

  • هریسه (حلیم جنوبی) که با گندم و گوشت، به روش محلی پخته می‌شود.
  • مهیاوه و سوراغ به‌عنوان نذری‌های دریایی خاص جنوب.
  • خرمای داغ و رنگینک نذری در جزایر، همراه با شربت‌های سنتی.

پخت غذا، همراه با دعا و ذکر انجام می‌شود. برخی از زنان، پیش از روشن کردن آتش، زیر لب زیارت عاشورا یا قسم‌نامه‌هایی قدیمی می‌خوانند که از مادران و مادربزرگ‌ها آموخته‌اند.

عاشورای دریایی؛ آیین صیادان و ساحل‌نشینان

در برخی مناطق ساحلی، مثل بندر کنگ، دیر، بوشهر و جزیره هنگام، صیادان برای عزای حسین، دسته‌های کوچکی تشکیل می‌دهند که در اسکله‌ها یا کنار قایق‌ها مراسم را برگزار می‌کنند. پارچه‌های مشکی بر قایق می‌بندند، بر عرشه نخل کوچکی نصب می‌کنند و با دمام، مراسمی کوچک ولی عمیق برگزار می‌کنند.

برخی حتی نذر می‌کنند صید نکنند در روز عاشورا یا صید را در قالب نذری پخش کنند. در باورشان، دریا هم باید بداند که امروز زمین و زمان، سوگوار است.

معنای بومی عاشورا در جنوب: ایمان در اقلیم دیگر

عزاداری در جنوب، نه شکوه شبیه یزد دارد، نه سکوت زنجان، نه گل‌مالی لرستان؛ اما در همان مسیر است: مسیر ایمان، مشارکت جمعی و یادآوری مظلومیت. در جنوب، عاشورا خود را با دریا، با نخل، با آفتاب و با عرق پنهان عزاداران یکی کرده است.

عاشورا؛ آیینی واحد با هزار چهره

در هر گوشه از ایران، محرم از راه می‌رسد با لباسی متفاوت، صدایی دیگر، و آیینی خاص. در یزد نخل بر دوش می‌گذارند؛ در لرستان خود را در گل می‌پوشانند؛ در اردبیل طشت را چون جامی از عطش به آغوش می‌کشند؛ در ایلام حلقه‌ای می‌سازند و آواز می‌خوانند؛ در زنجان با شمع سکوت می‌کنند؛ و در جنوب، نخل خرما را سیاه‌پوش کرده، به ریتم دمام، اندوه را بر دریا می‌پاشند. هر آیین، بازتابی است از فرهنگ، اقلیم، تاریخ و حافظه‌ جمعی یک منطقه، اما همگی به یک نقطه مشترک ختم می‌شوند: مظلومیت، آزادگی و ایستادگی حسین بن علی (ع).

از نگاه مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی، این آیین‌ها چیزی فراتر از مناسک مذهبی‌اند؛ مناسبت‌هایی برای زنده‌کردن همبستگی اجتماعی، بازسازی هویت جمعی، و انتقال مفاهیم تاریخی و اخلاقی در قالب‌های ملموس و حسی. در زمانه‌ای که همه‌چیز در معرض فراموشی و سرعت است، عاشورا آیینی است برای مکث، برای بازگشت به ریشه، برای یادآوری قدر رنج و حرمت ایستادگی.

در دل هر کدام از این آیین‌ها، نوعی مشارکت وجود دارد؛ مشارکت نه‌فقط در غم، بلکه در ساختن یک روایت زنده. کودکانی که شمع حمل می‌کنند، نوجوانانی که برای نخستین‌بار زیر نخل می‌روند، زنانی که با دست‌های خود قالی نذری می‌شویند، مردانی که در تاریکی شب با کویر هم‌صدا می‌شوند؛ همه دارند روایتی زنده از عاشورا را بازآفرینی می‌کنند، با زبان خود، با فرهنگ خود، با تن و روح خود.

و شاید همین تنوع آیین‌ها، دلیل بقای عاشورا در دل ملت ایران باشد: عاشورا هرگز نایستاده؛ مدام تغییر کرده، مدام در دل مردم ترجمه شده، اما اصلش همان مانده است. روایت مظلومیتی که فراموش نمی‌شود، و صدای آزادگی‌ای که همچنان، از نخل، از طشت، از خاک، از آب، از صدای زن و از اشک مرد شنیده می‌شود.

آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.