این همه اصرار نامبارک
بهزاد احمدی
تاریخ شهرها نه با مردگان امروز بلکه با زندگان دیروز روایت میشود؛ معنی این سخن پشتکردن به گذشته آرمانشهری نیست. در حقیقت شهری زنده است که ادبیات، هویت، باورها، موسیقی و خاستگاه هنری و کهنالگوها و شخصیتهای کاریزماتیک و نمادهای باستانیاش سیال و سیارند در حافظه آیندگان.
آنجا و آنگاه در جهان
بخشیدن لقب «شهر نور» به پاریس با پیوستهای فرهنگی و اقتصادمحور و گفتمانهای روشنفکری، افتتاح کتابخانهای با هزینه ۱۲ میلیون یورو در بارسلونا به افتخار «گارسیا گابریل مارکز» و با هدف «گردشگری کتابخانهای»، ساختن شهربازیای در فلوریدا به نام «والتدیزنی» با پیشبینی ۵۰ میلیون بازدیدکننده در سال (هزینه بازدید: بین ۱۰۰ تا ۱۶۰ دلار در سال ۱۳۹۷)، مجسمهها و مساجد و پلها و قلعهها و حمامهای تاریخی و پارکهای آبی و آکواریومها (مثال: آکواریوم استانبول با ۱۷ هزار جاندار)، خانهموزهها (مثال: خانههای جلال و سیمین، پروین اعتصامی، شیرکو بیکس، جورج اورول، گوته و...)، باغ پرندگان (مثال: باغ پرندگان تهران با سه هزار پرنده، جورونگ سنگاپور با پنج هزار پرنده و والزروده آلمان با چهار هزار پرنده) و موزهها و سالنهای تئاتر، مشتی از خروار پروژههای اقتصاد پایدار ساختهشده در صنعت گردشگریاند که با رویکرد تلفیق علم و هنر و فرهنگ و تفریح نامگذاری شدهاند، به عبارت دیگر؛ جشنوارهها و نامگذاریها آخرین ایستگاه «تبیین تاریخ»اند.
اما اینجا هموغم و غانوغون کارگزاران کردستان در سالهای اخیر، سیاست نامگذاریهای ابزارگونه اتخاذ میکنند که فارغ از قالب تهیکردن هویت شهرها، راه گریزی برای انحراف افکار عمومی و سرپوشی بر ناکارآمدی در حوزه توسعه اقتصاد است. گرچه پوسته فریبا و باطن بدون زیرساخت نامگذاریها بر روشنفکران و روزنامهنگاران مستقل پوشیده نیست، اما کارگزاران (با احترام به شخصیت حقیقی و ساحت حقوقی همگان) از استاندار کردستان و فرماندار سنندج گرفته تا شهردار سنندج و نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهر و متولیان نهادهای اقتصادی و خدماترسان از خودشان نمیپرسند: «به کجا چنین شتابان».
شمایان که با تمام صولت و صلابت و همت و هیبت و هیمنه و خوشنامی و خوشخُلقی و خوشزبانی، حوزههای اشتغالزایی (مرکز آمار ایران ۱۸ فروردین ۱۴۰۴ اعلام کرد: کردستان دومین استان بیکار کشور است) و صنعت و کشاورزی و حتی رتقوفتق ابتداییترین امور روزمره شهروندان و کارهای روتین (مثل آسفالت معابر) را رها کردهاید، چرا دست از سر حوزه «فرهنگ» برنمیدارید؟! چرا با حوزه «بحران بیکاری» بیگانه هستید؟! چرا حوزه «مطالبات زنان» برای شما تابو است؟! چرا در حوزههای «اعتیاد» و «کودکان کار» و «ایدز» و «طلاق» و «کشف گوشت اسب در رستورانها» و دیگر معضلات ریز و درشت، سکوت اختیار کردهاید؟! با این همه از خودتان نمیپرسید، پروپاگاندای دمیدن در بوق و کرنای «ثبت جهانی هورامان» به کجا ختم شد؟! چرا در دایره پوپولیسم رسانهمحور و سیاستزده گرفتار آمدهاید؟! از الگوی نامگذاری پراکتیک «جایزه قلم هژار» پیروی کنید؛ نمونهای ماندگار و آکادمیک و بدون پروپاگاندا.
اینجا و هماکنون
با تاریخ به گفتوگو بنشینید. از پوسته به هسته و از حاشیه به متن بروید؛ موکولکردن نامگذاریها به مراحل پس از تأمین بودجه، بسترسازی پیوستهای تاریخی و فرهنگی و ساخت مجسمه بزرگان موسیقی سنندج (ازجمله سیدعلیاصغر، یوسفزمانیها، عندلیبیها، کامکارها، فرجپوری، ناصر رزازی، مظهر خالقی، نجمالدین غلامی، کمندی و فتانه ولیدی)، غنیسازی کتابخانههای سنندج و روستاهای حومه با آثار هنری و ادبی (ازجمله آیتالله مردوخ، پروفسور اسعد شیخالاسلامی، جلال ملکشاه، محیالدین حقشناس، پرتوماه، ماهشرفخانم، بهروز غریبپور، قطبالدین صادقی، هادی ضیاءالدینی، صلاحالدین قجر و نویسندگان آوانگارد معاصر سنندج)، اختصاص بودجه جشنوارههای تبلیغاتی برای احداث و توسعه «سالن تئاتر» و «صنعت فیلمسازی» و «فرهنگستان زبان کردی» و «باغموزه پرندگان و حیوانات» و «موزه هنر» و «ارکستر» و «کتابخانه» و «نهضت چاپ کتاب» و «ژورنالیسم توسعه» اولویت امروز سنندج است.
اگر مبنای نامگذاریهای «شهر خلاق موسیقی» و «روز سنندج» و «پایتخت کتاب» و «پایتخت نوروز جهان»، تاریخپژوهی و بازآفرینی و خدماتدهی به بنیانهای فرهنگی و فکری و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و هنری سنندج است، حرجی نیست، وگرنه بر عرف نامبارک اصرار ورزیدن چرا... .