|

نتایج جستجو :

  • نزدیک بیست سال است که بازنشسته شده‌ام. یعنی به نسل گذشته‌های دور تعلق دارم. به‌ هنگام نوجوانی و جوانی آمال و آرزوهای…

  • «پدر، بیماری منحوس من از مادر جداش کرد؛ پدر از درد جدایی مرد. مردای زندگی من همه بزرگوار بودن. طالع نحس من شوم‌بختشون…

  • تهران امروز آن‌قدر بدریخت و بی‌هویت شده که برای ازدست‌رفتن تکه‌ای کوچک از گذشته‌اش و در این احوالات مستعد ماتم‌زد‌گی،…

  • یک میز خالی گوشه‌ پنجره قدی رو به حیاط که به میز مشاهیر معروف است، یک قاب ساده که رویش چند نام آشنا نوشته شده و…

  • زندگی در یک سلول، با چندین زن که سنشان از ۱۳ سال، به پنجاه‌وچند سالگی می‌رسد. خانه‌ای که نه نامش را کسی می‌داند و نه…