جامعهشناسان سیاسی و اجتماعی نسبت به شکاف میان دولت و ملت، ناپایداری شرایط فعلی و قرارگرفتن در وضعیت جنگی اعلام نگرانی کردند
در جستوجوی جامعه مقتدر
جامعهشناسان دور هم جمع شدند و در حضور همکاران و دانشجویان از شرایط جامعه سخن گفتند؛ از پدیدههای جدیدی که جامعه با آن روبهرو است، شکاف میان دولت و ملت که نمونه آن در انتخابات اخیر ریاستجمهوری منجر به مشارکت سیاسی پایین مردم شد، اینکه جامعهشناسان نسلهای قبلی راه را اشتباه رفته و دنبال دولت مقتدر رفتهاند نه جامعه مقتدر.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
جامعهشناسان دور هم جمع شدند و در حضور همکاران و دانشجویان از شرایط جامعه سخن گفتند؛ از پدیدههای جدیدی که جامعه با آن روبهرو است، شکاف میان دولت و ملت که نمونه آن در انتخابات اخیر ریاستجمهوری منجر به مشارکت سیاسی پایین مردم شد، اینکه جامعهشناسان نسلهای قبلی راه را اشتباه رفته و دنبال دولت مقتدر رفتهاند نه جامعه مقتدر. بخش دیگری از صحبتها به اعتراضات و نارضایتیهای اجتماعی اختصاص یافت. آنجا که مسئله جنبشها و سیاسیشدن اعتراضات و به رسمیت نشناختن آنها به میان آمد؛ اینکه دولت برای کاهش فاصلهاش با جامعه اقدامی نکرده، رضایتشان را جلب نکرده و این مسئله سرمایه اجتماعی را به گوشهای رانده است و اینکه ما همچنان در شرایط جنگی به سر میبریم و باید مراقب بود. اینها را بیش از شش جامعهشناسی که روز گذشته در دومین همایش ملی وضعیت اجتماعی ایران حاضر شده بودند، بیان کردند؛ جامعهشناسان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی که صبح تا بعدازظهر روز گذشته را برای پرداختن به مسائل اجتماعی اختصاص دادند.
راهحل در دولت مقتدر نیست، در جامعه مقتدر است
تقی آزادارمکی، جامعهشناس، به عنوان سخنران کلیدی این همایش پشت تریبون رفت و به موضوع جدیدی اشاره کرد. او گفت جامعه با پدیده جدیدی روبهرو است؛ موقعیت جدید اجتماعی و فرهنگی و حتی اندیشهای و معنا که مرکزیتش جامعه ایرانی نیست: «دغدغهام دفاع از جامعهشناسی و جامعه است. من متعهدم به اینکه از جامعه و جامعهشناسی دفاع کنم. اتفاقا هم جامعه روی میز است و جامعهشناسی وسط کار قرار دارد؛ بنابراین لازم است ما این وضعیت را خراب نکنیم، گزارشهای بدی ندهیم و بد روایت نکنیم». او در ادامه صحبتهایش به تاریخ جامعهشناسی اشاره کرد. به گفته او، جامعهشناسی در ایران عمری صدساله دارد: «وقتی جامعهشناسی به وسط میدان آمد، دو منبع و مبدأ داشت: یکی روشنفکرانه و دیگری توسعهگرایانه. یعنی گروهی از اصحاب جامعهشناسی در ایران روشنفکر بودند و از متن روشنفکری ایرانی درآمدند و دغدغههای روشنفکری داشتند و گروهی دیگر دغدغهشان توسعه بود. هر دو اینها متأسفانه به یک سرنوشت واحد رسیدند و آن اینکه هر دو در دوره پهلوی، یقه دولت را گرفتند. هم روشنفکران آمدند و همه چیز را در نظام سیاسی دیدند و هم توسعهگراها این کار را تکرار کردند». براساس اعلام این جامعهشناس: «اشکال اساسی آنها این بود که راهحل را در دولت مقتدر میدیدند که خطا بود و حالا هم گرفتارش هستیم. اگر مشکل در دولت و نظام سیاسی است، راهحلش را نباید در همین بخش جستوجو کرد. ما نظام سیاسی مقتدر شکل دادیم، اما مشکلات حل نشد؛ چراکه راهحل عبور از مشکلات، ایجاد جامعه مقتدر است». او به این نکته اشاره کرد که گروه روشنفکر و توسعهگرای جامعهشناس به سمت دفاع از دولت مقتدر رفتند و ۴۰ سال درباره این موضوع حرف زدند، اما همه چیز را خراب کردند و از فهم جامعه و مردم، زنان و دانشگاه غفلت کردند. وقتی جنبش زنان در ایران رخ داد، تازه فهمیدند جامعه چه وضعیتی دارد. این جامعهشناس به نسل چهارم علوم اجتماعی اشاره کرد؛ نسلی که از دولت مقتدر عبور کرده است: «سؤال این است که این گروه چطور توانست از دولت مقتدر عبور کند؟ با بیاعتنایی. او اصلا کاری به این دولت نداشت. محصول کار جامعهشناسی در ایران، این است که راهحل در دولت مقتدر نیست؛ چون وقتی دولت اقتدار تمام به دست آورد، جامعه را حذف میکند و نیازهایش را نمیبیند، مهاجرت ادامه پیدا میکند، فقر درونی میشود و... . ما در دوره خاصی از تاریخ اندیشه و علوم اجتماعی قرار گرفتهایم. فردای ایران، به دولت غیرمقتدر و به یک دولت مدنی نیاز دارد. باید ادبیات گذشته را دور انداخت. ما در جریان حوادث مهسا و بعد هم زنان و جنگ، دیدیم که بیگانه چطور درباره فروپاشی صحبت کرد، اما مقصودش فروپاشی اجتماعی در کنار فروپاشی سیاسی بود. دغدغه او فروپاشی است. آنها میگویند ایران به بنبست سیاسی رسیده است، حرف از فروپاشیها میزنند و بعد جنگ را صورتبندی میکنند. اینها اتفاقات مهمی است، اما ما باید از این دوگانه ملت-دولت عبور کنیم». به اعتقاد این جامعهشناس، دولتها همیشه ناکارآمدند و به همین دلیل هم باید همیشه تغییر کنند، همچنین قانون اساسی. دولتها نباید در برابر این تغییر مقاومت کنند. او در ادامه صحبتهایش درباره موضوع دیگری صحبت کرد؛ به گفته او در تاریخ هیچ جامعه سالمی وجود ندارد. جامعه سالم چارهای جز مرگ ندارد: «جامعه سالم یعنی چه؟ جامعه مجموعهای از خوبیها و بدیها و چالشهاست. این ادبیات نسل چهارم جامعهشناسی است. آنها میگویند جامعه مستقر و سرپاست ولی سرپای دردناک. جامعه در تعارضها و تناقضهایش صورتبندی میشود».
سرمایه اجتماعی گم نشده، مصرف نمیشود
جابهجایی نسلها موضوع دیگری است که آزادارمکی به آن اشاره کرد. به گفته او تا دیروز اعلام میشود جامعه پیر و کهنسال انقلاب کردند و بعد جوانان آمدند. بعد از آن هم هزاران جنبش دیگر شکل گرفت که جوانان آن را بازی میکردند، اما میانسالان بازیگرانش بودند. میانسالان هستند که حوادث را ایجاد میکنند، مهاجرت میکنند، طلاق میگیرند و...، اما در مقابل جوان تحقیر میشود و روی آن حساسیت وجود دارد؛ از نسل «زد» صحبت میشود که نکند به خیابانها بریزند. سؤال این است: کسی که دغدغه ساختن جامعه را دارد، آیا برای بههمریختن جامعه اقدام میکند؟ اینها نتیجه ناتوانی در فهم جامعه است. او ادامه داد: «شما اعتراضات بازنشستهها را ببینید؛ مسئلهشان اجتماعی و فرهنگی است. اینها وضعیت اجتماعی ایران است و آن هم واگذاری نقشها به یکدیگر. مسئله این است که نسل در ایران خطی عمل نمیکند. میگویند باید نسل جوان را کنترل کنیم، به میانسالان تذکر دهیم و کهنسالان را رها کنیم. اما اینها صفات و مشخصات دیگری از جامعه ایرانی است». او ادامه داد: «ما را به بیدینی و عبور از دین متهم میکنند. ما هم باورمان شده است. به ما گزارههای دینی ارائه میدهند، درحالیکه معتقدم عرصه دین در حال تغییر عرضی است نه طولی. از اینکه مردم از دین عبور کنند نترسید؛ این اتفاق نمیافتد. اما مردم فهمشان از دین تغییر پیدا کرده است؛ مناسک و اطلاعات و ایمان را جابهجا کردهاند. این اتفاق جدیدی در جامعه ایرانی است. آنها دینخو نیستند، اما دینساز و دیندار و دینپرور هستند». براساس اعلام او: «وضعیت سرمایه اجتماهی هم همین است؛ تحلیلهایی که در این حوزه داده میشود، درست نیست. در همین زمینه هم باید پرسید چرا مردم در دوره جنگ به خیابانها نریختند؟ کسی هم نبود. همه میگفتند به خیابانها بریزید. اما چرا این اتفاق نیفتاد؟ جامعه میگوید که من حاکمیت را به خود واگذاشتهام، دولت مقتدر تمامگرا نمیخواهم. من مسئولیت را از خود جامعه میدانم. جامعه مکانیسمهای خود را پیدا کرده، اما در این میان فقط یک گروه خاص هستند که این وضعیت را تشدید میکنند». براساس اعلام این جامعهشناس، سرمایه اجتماعی گم نشده، بلکه یک گوشه نشسته و میگوید به من اعتماد کن من هم بازمیگردم. اینها حاصل تلاشهای نسل جدید علوم اجتماعی است. نسل جدید بر تغییر ساختار بنیادین بهجای فروپاشی اجتماعی تأکید دارد.
در ادامه این همایش پنلی با عنوان «نارضایتی و اعتراضات اجتماعی؛ وضعیت حال و چشمانداز آینده» برگزار شد؛ پنلی که در سالن ارشاد دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی برگزار شد و پنج سخنران از جمله عباس عبدی، حمیدرضا جلاییپور و اردشیر انتظار داشت. اولین آنها حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس بود. او در پاسخ به این سؤال که چطور میتوان از نارضایتیها عبور کرد، به چند نکته توجه کرد و گفت برای خروج از این وضعیت باید از شرایط جنگی عبور کرد، هرچند کار سختی است: «نه نیروهای جامعه مدنی میتوانند بهراحتی از این پیچ عبور کنند و نه جمهوری اسلامی بهتنهایی میتواند از آن رد شود. همکاری حکومت و نیروهای اجتماعی اولین شرط عقلایی برای ردشدن از این بحران است. باید استقامت ملی را افزایش داد. در درجه اول کشور باید از نظر نظامی بتواند از خودش دفاع کند، دوم اینکه سیاست خارجی چندجانبهگرا باید در پیش گرفته شود که هدف اصلیاش جلوگیری از جنگ باشد، نه تأملات ایدئولوژیک. سوم اینکه دولت ایران باید در آمادگی به سر ببرد و بتواند خدمات پایه را به بیشتر مردم برساند؛ یعنی آب، برق، گاز و بهداشت و درمان». براساس اعلام او، در کنار همه اینها، باید فاصله بین مردم و حکومت تا جای ممکن کم شود: «من میدانم راههای کمی برای کاهش فاصله وجود دارد، اما باید اینکار را کرد. حکومت باید انواع کارهایی را که منجر به رضایت مردم میشود، انجام دهد تا با استقامت ملی بتواند از این وضعیت عبور کند. الان چهار ماه است که جنگ تمام شده و حکومت برای مذاکره آماده است اما غربیها هیچ حرفی درباره مذاکره نمیزنند و این شرایط را برای ما سخت میکند».
اعتراضات سیاسیشده
در ادامه این پنل، بهاره آروین به عنوان دبیر پنل، از محمدحسین پناهی، استاد دانشکده علوم اجتماعی پرسید که کدامیک از نارضایتیهای جامعه مهمتر از دیگری است که او با این توضیح پاسخ داد: «در پیمایشهای مختلف مشخص شده که نارضایتی جامعه بالای ۶۰، ۷۰ درصد است. اگر بخواهیم بهطورکلی بگوییم، بالای ۵۰ درصد جامعه از وضعیت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی موجود ناراضیاند و در بخشی دیگر ناراضیترند، مثلا در حوزه سیاسی بالای ۷۰ درصد است». او بر این نکته تأکید کرد که موضوع اصلی، سیاسیشدن اعتراضات است: «وقتی اعتراضات سیاسی میشود که برای مدتزمان طولانی درمان نشود، براساس بررسیهای انجامشده بالای ۵۰ درصد نارضایتیهای مردم سیاسی است. وقتی نارضایتی سیاسی میشود، مردم علت اصلی این وضعیت را در عملکرد دولت میبینند که این نوع نارضایتی خطرناک است و پتانسیل حرکات اعتراضی علیه دولت را فراهم میکند؛ بنابراین باید این وضعیت را جدی گرفت». او در میان صحبتهایش این پرسش را مطرح کرد که چه عاملی منجر به شعلهوری این نارضایتی میشود و خودش پاسخ داد: «هر عامل شتابزایی ممکن است منجر به درگیری اعتراضی شود. برخوردهای امنیتی با شخص خاص یا افزایش قیمت یک کالای مهم مثل بنزین و... میتواند منجر به اعتراض شود؛ دلیل آن هم این است که نارضایتیها سیاسی شده است. او در ادامه صحبتهایش درباره راهکارهای عبور از وضعیت فعلی توضیح داد: «یکی از راهکارها این است که ما امکان شکلگیری اعتراضات مدنی را در جامعه فراهم کنیم. متأسفانه اکنون چنین شرایطی فراهم نیست و همین موضوع سبب میشود اعتراضات به سمت شورشهای ضدسیستمی برود. اعتراضات مدنی که مکانیسم اصلاح نظام سیاسی را دارد، در جوامع امروز بهصورت معقول و قابل قبولی پذیرفته شده، هدف آن هم پاسخگوکردن نظام سیاسی و رفع ناکارآمدیهاست». به اعتقاد او، میان دولت و ملت شکاف قابل توجهی وجود دارد که دشمنان از آن بهترین بهرهبرداری را میتوانند داشته باشند: «باید در راستای ترمیم این شکاف قدمهای جدی برداشت، تصور میشد که بعد از جنگ ۱۲روزه چنین اقداماتی صورت گیرد اما چنین نشد». او در بخش دیگری از صحبتهایش به این نکته اشاره کرد که میزان آگاهی سیاسی مردم بالا رفته است؛ بنابراین فضا برای مشارکت سیاسی و اجتماعی باید بالا برود اما روندی که طی شد، خلاف این بود. یعنی محدودکردن و بستهترکردن جامعه برای مشارکت سیاسی و رفتن به سمت امنیتیکردن هرچه بیشتر جامعه: «حدود ۵۰ درصد جوانان ما میل به مهاجرت دارند که این عدد بزرگی است. اگر هم بمانند در درون جامعه با انواع ناهنجاریهای اجتماعی مواجهاند و این وضعیت نهادهای اجتماعی را تضعیف میکند».
در شرایط جنگی به سر میبریم
عباس عبدی، فعال سیاسی و رسانه، سخنران بعدی این پنل بود. او در همان ابتدای صحبتهایش به این نکته اشاره کرد که نمیتوان به طور قطعی اعلام کرد که چه میشود. اما در اینکه وضعیت فعلی پایدار نیست، شکی وجود ندارد: «وضعیت ما ناپایدار است، اگر اعتراضی دیده نمیشود فقط یک معنا دارد و آن اینکه اعتراضات در حال نهفتهشدن است. درست مانند آبی که پشت سد قرار گرفته. اگر سرریزی نداشته باشد، منجر به شکستن سد میشود. من هم خیلی معتقد نیستم چیزی به نام انقلاب در کشور رخ دهد. برخی میگویند چرا قبلا این اتفاق در کشور افتاده. آن زمان چشماندازی نسبت به آینده وجود داشت، اما امروز چنین چشماندازی دیده نمیشود؛ بنابراین دیگر چیزی به نام انقلاب معنی ندارد. تنها راهی که میتواند این اعتراضات را جمع کند، این است که شرایط بهبود پیدا کند. مثل اتفاقی که در چین افتاد. مردم چین در مسیر توسعه بسیار عجیبی قرار گرفتهاند و توانستند نارضایتی را تبدیل به رضایت کنند. اما اگر فرایند بهگونهای باشد که ممانعت از اعتراض سر جای خودش باقی بماند و بهبودی اتفاق نیفتد، نشان میدهد که این سد پر شده و آخر و عاقبتش هم مشخص است». به اعتقاد عبدی، شرایط فعلی عادی نیست. ما در شرایط جنگی به سر میبریم: «اولین مشکل در شرایط جنگی این است که نمیتوان چشماندازی تعیین کرد. روابط خارجی در ایران بهشدت ناتراز است و وضعیت منطقه هم روشن. به اعتقاد من، بین ناترازی اقتصادی و اجتماعی، ناترازی اجتماعی سیاسی از همه مهمتر است. هرچند وضعیت اقتصادی ملموستر است، اما اهمیت ناترازی اجتماعی-سیاسی بیشتر است. شرایط اقتصادی بهتنهایی نمیتواند بحران ایجاد کند». براساس اعلام عبدی، ناترازی سیاسی، شکاف میان دولت با ملت را ایجاد میکند و وضعیت به جایی رسیده که بعید است این گسست پوشانده شود: «اوج این گسست در سال ۱۴۰۳ رخ داد اما با تغییر دولت جلوی آن گرفته شد و در نهایت ۵۰ درصد را پای صندوقهای رأی آورد. همین حالا اگر قرار باشد مشارکت سیاسی دیگری رخ دهد، فکر نکنم به ۳۰ درصد برسد». به گفته او، مهمترین شکاف فعلی، شکاف رسانهای، اطلاعاتی و حقوقی است که همه آنها در حال تشدید است: «آنچه بحرانزاست، ناتوانی در سیاستگذاری است. عملا یک حس بیمدیریتی در جامعه دیده میشود که بدترین آن فقدان امید به آینده و اعتماد است. امکان ادامه وضع موجود صفر است و شکافها عمیقتر میشود. هیچ چشماندازی برای اصلاح وضعیت موجود نیست و ارزیابیها حکایتی از امید ندارد». عبدی در ادامه در پاسخ به صحبت سایر سخنرانها به این نکته اشاره کرد آن، تراکم اعتراضات و فقدان راهحل برای آنهاست: «بهرسمیتنشناختن اعتراض مسئله مهمی در کشور ماست، اگر اعتراضات به رسمیت شناخته شود، بخشی از مشکلات حل میشود. درمورد حجاب هم همین موضوع اتفاق افتاد، با اینکه به انتخاب جامعه تن دادهاند اما راضی به پذیرش رسمی آن نیستند. در ایران اعتراضات به رسمیت شناخته نمیشود، بنابراین راهحلی هم برای آن وجود ندارد». او به نکته دیگری اشاره کرد و آن همراهی مردم در دوران جنگ اخیر و شکلنگرفتن اعتراضات است: «در جنگ اخیر اعتراضی شکل نگرفت، چون چشماندازی وجود نداشت؛ چه درست و چه نادرست. نظرسنجیها نشان میدهد که سه گرایش در ارتباط با اعتراضات و ایجاد تغییرات وجود دارد: کمتر از ۱۰ درصد از وضع موجود دفاع میکنند، ۳۵ درصد میخواهند همهچیز تغییر کند و سایر افراد به دنبال اصلاحات قابل قبول تا رادیکال هستند. این محصول نگاه واقعگرایانه به جامعه است. همه به این نتیجه رسیدهاند که هیچ نیروی قدسی در کشور وجود ندارد».
در ادامه این پنل، اردشیر انتظاری، جامعهشناس، نظر دیگری داشت: «بحث نارضایتی فقط محدود به جامعه ما نمیشود و همه جوامع را در بر میگیرد. ما همین حالا جنبش ۹۹درصدی را در آمریکا داریم. جامعه ما ناراضی است و گریزی هم نیست؛ چون تغییرات در حال رخدادن است. تغییرات هم در جامعه نیست، در رویهها و مسائل اساسی است که نمیگذارد جامعه راضی شود». او هم مانند همکارانش به ماجرای جنگ اخیر اشاره کرد و گفت دلیلی که منجر شد مردم برای اعتراضات به خیابانها نریزند، قدرت رئال جمهوری اسلامی بود: «تجاوز به کشور منجر به همبستگی بین مردم شد و عملا روحیه ملی پنهانی را که در جامعه وجود داشت، بیرون کشید».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.