فصل جدید «خانه به دوش» و «متهم گریخت» ساخته میشود؟
مهران مهام، تهیهکننده سریالهای ماندگار تلویزیون از «خانهبهدوش» و «متهم گریخت» تا «دردسرهای عظیم» و «نرگس»، در گفتوگویی صریح از راز موفقیت یا شکست فصلهای بعدی میگوید؛ از خاطرات اولین نودشبی تلویزیون تا مقایسه با تجربه جهانی ادامهسازی.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
بخشهایی از این گفتوگو را میخوانید:
چرا با وجود سرمایهگذاریهای کلان، حضور بازیگران چهره و ابزارهای گسترده تولید، کمدیهای نمایشخانگی اغلب نتوانستند مخاطب را جذب کنند؟
کمدی یک کار جمعی است، نه فردی. متأسفانه در نمایشخانگی بیشتر نگاهها اقتصادی و تجاری بود، نه فرهنگی و هنری. تهیهکنندهها فکر میکردند با سرمایه زیاد و چند چهره شناختهشده میتوانند مردم را بخندانند، درحالیکه واقعیت این است که هیچ پول و شهرتی جای متن و تیم حرفهای را نمیگیرد.»
یک کار کمدی موفق نیاز به اتاق فکر، نویسندههای خلاق و هماهنگی بین کارگردان و بازیگران دارد. وقتی اینها کنار گذاشته میشوند، نتیجه تنها شوخیهای دمدستی، تقلید صدا و حرکات اضافی است. این نوع محتوا نه تنها خنده واقعی ایجاد نمیکند، بلکه باعث دلزدگی مخاطب و بیاعتمادی به ژانر کمدی میشود.
کارهایی دیدم (نمایشخانگی) که میلیاردها تومان هزینه شده بود، بازیگران چهره در آن حضور داشتند، اما متن و تیم پشت آن ناقص بود. مخاطب سریع متوجه ضعف کار میشود؛ شما نمیتوانید با پول و چهره، کمبود خلاقیت را جبران کنید.
برخی معتقدند ساخت کمدی راحتتر از درام یا پلیسی است. شما با این نظر موافقید؟
اصلاً! کمدی سختترین ژانر است و خیلیها آن را دستکم میگیرند. وقتی درام یا پلیسی کار میکنید، یک نقشه و مسیر مشخص دارید: تعلیق، حادثه و کشمکش. اما در کمدی همه چیز به ظرافت و زمانبندی وابسته است. بازیگر باید کاملاً در شخصیت حل شود، نه اینکه از خودش چیزی اضافه کند. حتی یک حرکت اضافه یا یک شوخی ناهمخوان میتواند کل ریتم صحنه را بهم بریزد.
کارگردان باید شب تا صبح فکر کند که فردا چه موقعیتی خلق کند، ریتم شوخیها چگونه باشد، کجا مکث و کجا انفجار خنده رخ دهد. هیچ فرصتی برای شانس و تصادف وجود ندارد. متأسفانه امروز خیلی از کمدیها به شوخیهای دمدستی، دیالوگهای سخیف و حتی الفاظ نامناسب رسیدهاند. اینها مردم را نمیخنداند، بلکه بیشتر دلخور میکند و باعث دلزدگی مخاطب میشود.
به یاد دارم یک بار طرحی آماده کردیم که فکر میکردیم خیلی خندهدار است. اما وقتی بازیگران وارد صحنه شدند، متوجه شدیم اگر فقط به حرکات و شوخیهای سطحی تکیه کنیم، ریتم داستان از دست میرود و خنده مصنوعی میشود. مجبور شدیم همه چیز را دوباره بنویسیم و از صفر شروع کنیم.
شما با رضا عطاران آثاری ساختید که هنوز هم پرطرفدارند. رمز موفقیت آن همکاریها چه بود؟
همهچیز برمیگشت به متن. خانهبهدوش، متهم گریخت و بزنگاه فیلمنامههای محکم و قصههای واقعی داشتند. حتی بزنگاه با وجود فشارها، محدودیتها و توبیخهای متعدد ساخته شد، اما دیالوگها و صحنههایش هنوز در فضای مجازی دستبهدست میشود و مردم آن را به یاد دارند.
رضا عطاران استعداد بینظیری دارد، اما اگر متن قوی نبود، حتی او هم نمیتوانست معجزه کند. یادم هست در بزنگاه، صحنهای بود که چندین بار آن را بازنویسی کردیم تا ریتم دیالوگها درست شود و لحظه خنده واقعی خلق شود. بازیگر بدون فیلمنامه و کارگردانی درست نمیتواند چنین اثر ماندگاری بسازد.
یک بار در متهم گریخت، وقتی صحنهای را با عطاران ضبط میکردیم، او ایدهای برای تغییر یک دیالوگ داشت که واقعاً لحظه را زنده کرد. اما این اتفاق تنها وقتی ممکن شد که متن و چارچوب داستان محکم بود. یعنی خلاقیت بازیگر وقتی اثرگذار است که زیرساخت فیلمنامه فراهم باشد.
آقای مهام، از ساخت خانهبهدوش خاطره جالبی دارید که هنوز بهیاد شما مانده باشد؟
بله، یکی از تجربههای جالب و در عین حال کمی پرریسک، مربوط به یکی از سکانسهای اولیه سریال بود. رضا عطاران ایدهای داد که اصلاً در فیلمنامه نبود و ما حتی فکرش را هم نمیکردیم. صحنهای که قرار بود بسیار ساده اجرا شود، ناگهان با ایده او رنگ و بوی تازهای گرفت.
در آن لحظه تیم ما خندید، اما من کمی نگران بودم که این خلاقیت ممکن است ریتم صحنه را خراب کند یا با داستان اصلی همخوانی نداشته باشد. اما وقتی نتیجه نهایی را دیدیم، همان لحظه به یکی از ماندگارترین صحنههای سریال تبدیل شد و هنوز هم مردم آن را به یاد دارند.
این تجربه به من نشان داد که گاهی اعتماد به بازیگر و خلاقیت او، مهمتر از کنترل مطلق کارگردان است. وقتی فضا برای نوآوری باز باشد و بازیگر بتواند شخصیت را به شکلی واقعی و زنده اجرا کند، نتیجه میتواند فراتر از انتظار باشد. به یاد دارم، همان سکانس در شبکههای اجتماعی و خاطرات مخاطبان هنوز دستبهدست میشود و این حس رضایتبخشی است برای همه عوامل.
شما یکی از معدود کمدیهای دنبالهدار تلویزیون یعنی دردسرهای عظیم را ساختید. تجربه آن چطور بود؟
دردسرهای عظیم با جواد عزتی واقعاً تجربهای خاص بود. او در آن سریال تازه خودش را پیدا کرد و شخصیتهایش به شکلی واقعی و زنده شکل گرفتند. فصل اول موفق شد چون قصه کشش داشت و شخصیتها جان گرفته بودند.
اما ادامه کار، یعنی ساخت فصل دوم، همیشه دشوارتر از شروع یک کار جدید است. وقتی مخاطب با فصل اول همراه میشود، انتظار دارد همان حس و فضا حفظ شود و در عین حال چیز تازهای هم به او ارائه شود. این تعادل خیلی سخت است. ما باید هم به فضای فصل اول وفادار میماندیم و هم ایدههای تازه و موقعیتهای خندهدار جدید خلق میکردیم.
یادم هست در یکی از جلسات نوشتن فصل دوم، تیم نویسندگان ساعتها روی یک صحنه بحث کرد که آیا شوخی جدید با شخصیت جواد تناسب دارد یا نه. حتی یک تغییر کوچک در دیالوگ میتوانست کل ریتم صحنه را تحت تاثیر قرار دهد. اینجا بود که اهمیت برنامهریزی دقیق و هماهنگی تیمی را بیش از پیش حس کردیم.
تجربه دردسرهای عظیم نشان داد که دنبالهسازی موفق نیازمند فیلمنامه قوی، شخصیتهای درست و تیمی هماهنگ است. وقتی این عوامل با هم جمع شوند، نتیجه میتواند مثل فصل اول به یادماندنی و ماندگار شود.
خیلیها هنوز دوست دارند ادامه «خانهبهدوش» یا «متهم گریخت» ساخته شود. آیا چنین چیزی شدنی است؟
خیلی سخت است. بعضی بازیگرها از دنیا رفتهاند، بعضی شرایطشان تغییر کرده و حتی فضای رسانهای و سلیقه مخاطب فرق کرده است. با این حال، میدانیم که دنبالهها امروز نه فقط یک خواسته دلخواه، بلکه نیاز واقعی تلویزیون و پلتفرمها هستند. اما اگر از ابتدا برنامهریزی درست و تیم حرفهای پشت پروژه نباشد، نتیجه تنها شکست است. حتی هیچ بازیگر مشهور یا بودجه کلان هم نمیتواند ضعف فیلمنامه را جبران کند.
ساخت دنبالهها، چه در تلویزیون و چه در نمایشخانگی، تنها زمانی موفق خواهد بود که تیم نویسندگی قوی، اتاق فکر منسجم و نگاه فرهنگی پشت پروژه باشد. خاطرات من از «بزنگاه»، «نرگس» و «دردسرهای عظیم» نشان میدهد که حتی با همه مشکلات، اگر متن درست و برنامهریزی دقیق داشته باشیم، هنوز هم میتوان سریالهایی خلق کرد که سالها در ذهن مردم بماند و به یادگار بماند.
این یعنی اهمیت واقعی فیلمنامه؛ بدون آن، حتی بازیگران درجه یک و سرمایههای کلان هم نمیتوانند کاری ماندگار بسازند.
آخرین اخبار فرهنگ و هنر را از طریق این لینک پیگیری کنید.