|

محکوم‌ به شکست

سریال «محکوم»، جدیدترین محصول فیلیمو به کارگردانی سیامک مردانه و‌ نویسندگی مهران مهدویان است. رد پای حضور محمدحسین مهدویان به عنوان طراح‌ پروژه و‌ مشاور کارگردان به‌خوبی در چهار قسمتی که از این سریال پخش شده، دیده می‌شود. محکوم با ادعای ساخت یک درام اجتماعی-قضائی جذاب پخش شد، اما در عمل چیزی در این پنج قسمت جز یک روایت شتاب‌زده و شخصیت‌پردازی‌های ناقص به مخاطب ارائه نمی‌کند.

محکوم‌ به شکست

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

‌فرزانه متین: سریال «محکوم»، جدیدترین محصول فیلیمو به کارگردانی سیامک مردانه و‌ نویسندگی مهران مهدویان است. رد پای حضور محمدحسین مهدویان به عنوان طراح‌ پروژه و‌ مشاور کارگردان به‌خوبی در چهار قسمتی که از این سریال پخش شده، دیده می‌شود. محکوم با ادعای ساخت یک درام اجتماعی-قضائی جذاب پخش شد، اما در عمل چیزی در این پنج قسمت جز یک روایت شتاب‌زده و شخصیت‌پردازی‌های ناقص به مخاطب ارائه نمی‌کند. هرچند داستان اولیه سریال ظرفیت بالایی برای کشش دراماتیک داشت، اما ضعف در پرداخت شخصیت‌ها و انتخاب لحن نادرست در طراحی نقش‌ها باعث شده نتیجه نهایی نه‌تنها به هدفش نرسد، بلکه مخاطب را دلسرد کند. درام قضائی ذاتا باید روی روان‌شناسی شخصیت‌ها و تصمیم‌های اخلاقی‌شان سرمایه‌گذاری کند، اما «محکوم» به‌جای کندوکاو در عمق شخصیت‌ها، به سطحی‌ترین واکنش‌ها بسنده می‌کند و حتی در لحظات کلیدی، به‌جای تعلیق واقعی، صرفا با اغراق در دیالوگ و بازیگری سعی دارد هیجان خلق کند، اما ناکام‌ می‌ماند. این رویکرد باعث شده‌ از همان قسمت‌های ابتدایی، مخاطب احساس کند با کاراکترهایی مقوایی مواجه است که بیشتر ابزار پیشبرد داستان هستند تا انسان‌هایی واقعی.

به نظر می‌رسد «محکوم» می‌خواهد با افزودن روان‌شناس و وکیل با ویژگی‌های خاصی، سریال را متفاوت کند، اما این تفاوت نه‌تنها جذابیت نیاورده، بلکه داستان را غیرقابل باور کرده است. روان‌شناس و‌ وکیلی که در سریال دیده می‌شوند، لطمه زیادی هم به صنف وکلا و هم انجمن روان‌شناسان زده است. یکی از اعضای انجمن روان‌شناسی بر این باور است: «یکی از بارزترین نقاط ضعف سریال در شخصیت روان‌شناس است. درام قضائی زمانی جذاب می‌شود که روان‌شناس به عنوان پلی میان جرم و روان متهم عمل کند، لایه‌های ذهنی او را بشکافد و مخاطب را با پرسش‌های اخلاقی درگیر کند. اما روان‌شناس «محکوم» بیشتر شبیه کاراکتری مردد، منفعل و بدون خط سیر مشخص است. او در طول سریال مدام بین دلسوزی و بی‌اعتمادی سرگردان است، بدون اینکه این مرددبودن به یک تحول شخصیتی منجر شود. نتیجه این است که نقش روان‌شناس به‌جای اینکه به پیشبرد داستان کمک کند، بار روایت را سنگین‌تر کرده و تعلیق را از بین می‌برد». او ادامه می‌دهد: «شخصیت روان‌شناس، که قرار است مغز متفکر سریال باشد، عملا به مترسکی تبدیل شده که فقط می‌پرسد، شک می‌کند و دوباره به نقطه اول برمی‌گردد. این‌همه مرددبودن شاید برای یک مشاوره خانوادگی جالب باشد، اما درام قضائی را فلج می‌کند. بیننده به‌جای اینکه با او همراه شود، مدام می‌پرسد: خب بالاخره تصمیم بگیر! اینکه دائم تحت تأثیر حرف‌های دیگران از جمله همسر سابقش است، به نوعی باعث‌ بدگمانی مخاطبان نسبت به روان‌شناسان می‌شود. سال‌ها در این زمینه فرهنگ‌سازی شده که روان‌شناس امین و‌ مورد اعتماد است، حتی وقتی مسئله‌ای‌ وخیم به گوشش می‌رسد، رازداری می‌کند. اما در اینجا مسئله کاملا معکوس نشان داده می‌شود. هرچند مرگ عزیز آن هم ازدست‌دادن فرزند، بزرگ‌ترین سوگواری برای پدر و‌ مادر محسوب می‌شود اما در این زمینه، کوروش تهامی به عنوان روان‌شناس بازی معکوسی از خود نشان‌ می‌دهد. او‌ حتی به عنوان یک پدر بالغ و تحصیل‌کرده حتی در اوج شوک و بهت، بازی بسیار نامقبولی از خود نشان می‌دهد. تماشای صحنه دلخراش جنازه دخترش نهایتا برای یک فردی چون‌ خسرو بین ۳۰ ثانیه تا یک دقیقه باید رخ دهد، اما او‌ در قسمت دوم با دیدن جسد دخترش، بازی اغراق‌آمیزی بیش از چند دقیقه از خود نشان می‌دهد. از سوی دیگر در همان قسمت اول مشخص می‌شود گویا این تراپیست بیمار است که با مادر مراجعه‌کننده‌اش که از اختلال روانی حاد رنج می‌برد ازدواج می‌کند‌ یا در شب ماه‌عسل درصدد هیپنوتیزم‌کردن همسرش است. در این زمینه کاربران مجازی، بارها بازی کوروش تهامی را مورد انتقاد قرار داده‌اند.

مشکل زمانی عمیق‌تر می‌شود که به وکیل سریال می‌رسیم. وکیلی که باید نماد عقلانیت و عدالت‌خواهی باشد، در «محکوم» به شکل یک شخصیت لمپن و گاه حتی مضحک تصویر شده، درست است که او کینه‌ای غیرمنطقی از نسرین با بازی ساره بیات دارد، اما این موضوع دلیل نمی‌شود او به نمایندگی از سایر وکلا این‌چنین آتش به خرمن بیندازد. وکیل همیشه نماد فردی باهوش و استدلالگر است. برخی از وکلا معتقدند‌ این انتخاب عجیب باعث شده جدیت موقعیت‌های حقوقی و دادگاهی از بین برود و صحنه‌های کلیدی حالتی شبه ‌کمدی پیدا کنند. حتی گریم و طراحی لباس برای مهران غفوریان در نقش وکیل مانند افراد کارچاق‌کن درآمده است. در نتیجه مخاطب نه می‌تواند با پرونده و سرنوشت متهم همدلی کند و نه جدیت قضاوت را باور می‌کند. این تصویر از وکیل بیش از آنکه نقدی به سیستم قضائی باشد، حاصل فیلم‌نامه‌ای است که نمی‌داند چطور بین طنز و تراژدی تعادل برقرار کند تا جایی که شأن دادرسی را پایین می‌آورد. اینکه وکلایی وجود دارند که درصدد دورزدن قوانین هستند، جای شکی در آن نیست اما این مسئله نباید در رسانه این‌گونه بازنمایی شود. در هر صنفی، افراد نامعقول وجود دارند اما در فیلمی که‌ محوریت جنایی و قضائی آن ا‌ولویت دارد، نشان‌دادن چنین وکیلی صحیح نیست.

از نظر روایت، سریال در دام کلیشه‌های همیشگی سریال‌های قضائی می‌افتد؛ متهمی که بی‌گناه است اما مدارک علیه اوست، قاضی‌ای که دیر متوجه حقیقت می‌شود، وکیلی که در دقیقه ۹۰ سرنخ مهم را پیدا می‌کند. این سریال بی‌شباهت به سریال «آن شب»

(The Night‌) که در سال ۲۰۱۶ پخش شد، نیست. نکته مهم دیگر، فقدان یک خط فکری مشخص در سریال است. گویی نویسندگان نمی‌دانسته‌اند قرار است با این داستان چه حرفی بزنند. آیا این روایت رستگاری یک فرد بی‌گناه است؟ یا داستان فروپاشی روانی شخصیت‌ها تحت فشار اجتماع؟ چون پاسخ روشنی وجود ندارد، سریال از همه ‌چیز، مقدار کمی برمی‌دارد و در نهایت هیچ‌کدام را کامل نمی‌کند. میزانسن‌های تکراری اتاق بازجویی، نماهای بسته بدون تنوع بصری و ریتم کند تدوین باعث می‌شود حتی اگر داستان هم ظرفیت هیجان داشته باشد، در اجرا خنثی و بی‌اثر شود. درام دادگاهی نیازمند ضرباهنگی تند و ضربه‌های نمایشی حساب‌شده است، اما «محکوم» بیش از حد روی مونولوگ‌های طولانی و نگاه‌های کش‌دار تکیه می‌کند.

در کنار این ضعف‌ها، شخصیت‌های فرعی نیز به حال خود رها شده‌اند. خانواده متهم، همکاران و حتی قربانی جرم هیچ‌کدام به اندازه‌ای پرداخت نمی‌شوند که مخاطب بتواند با آنها ارتباط برقرار و هم‌ذات‌پنداری کند. نتیجه این است که بار عاطفی ماجرا به زمین می‌افتد و سریال از ایجاد همدلی عاجز می‌ماند.

در نهایت، «محکوم» نمونه‌ای است از سریال‌هایی که ایده اولیه خوبی دارند اما به دلیل ضعف در شخصیت‌پردازی، ناپختگی در فیلم‌نامه و انتخاب‌های اشتباه کارگردانی، پتانسیل خود را از دست می‌دهند. کلیشه‌ها هم مثل سایه پشت سریال راه می‌روند. همه موضوعات به حدی تکراری است که حتی تماشاگر آماتور هم از قسمت دوم می‌تواند پایان را حدس بزند. اگر قرار است چنین سریال‌هایی در آینده ساخته شوند، لازم است نویسندگان و کارگردانان بیش از هرچیز روی باورپذیری شخصیت‌ها کار کنند و روان‌شناسی آنها را جدی بگیرند. درام قضائی فقط با دادگاه و بازجویی ساخته نمی‌شود، بلکه با شخصیت‌هایی شکل می‌گیرد که در ذهن مخاطب زنده می‌مانند. متأسفانه «محکوم» از این آزمون سربلند بیرون نیامده است.

شاید سازندگان خواسته‌اند با خلق روان‌شناس مردد و وکیل لمپن، سریال را متفاوت کنند، اما نتیجه بیشتر شبیه طنزی ناخواسته شده است؛ طنزی که نه می‌خنداند، نه می‌گریاند.

رد پای مهدویان در تمامی قسمت‌ها مشاهده می‌شود؛ از نوع فیلم‌برداری و قاب‌بندی‌ها تا تشییع جنازه‌ای که بی‌شباهت به ماشین کشتار زخم‌ کاری فصل دوم، سوم ‌‌و چهارم نیست که با روان رنجور مخاطب در این روزها بازی می‌کند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.