گفتوگو با همایون کاتوزیان به مناسبت انتشار کتاب «خلیل ملکی: سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی»
برای ملکی سوسیالیسم بدون دموکراسی معنا نداشت
حمیدرضا یوسفی
50 سال از مرگ خلیل ملکی میگذرد. ملکی از اعضای 53 نفر دوره رضاشاهی بود که پس از سقوط دولت رضاشاه، به حزب توده پیوست، اما در سال 1326 از آن جدا شد. این جدایی ملکی را تا پایان عمر در مقام سوسیالیست ایرانی منتقد سیاستهای شوروی و انترناسیونال سوم قرار داد. به زعم ملکی تجربه شوروی نشان داد که سوسیالیسم باید از وجوه دموکراتیک برخوردار باشد تا نه فقط حافظ عدالت اجتماعی بلکه مدافع آزادیهای فردی نیز باشد. ملکی از معدود کنشگران سیاسی در تاریخ معاصر ایران است که برداشتهای مختلفی از سیاستورزی او وجود دارد و همین موضوع ملکی را همچنان به یک چهره قابل تأمل تبدیل کرده است. به تازگی کتاب «خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» از همایون کاتوزیان به فارسی منتشر شده است. به زعم کاتوزیان، ملکی در مقام یک کنشگر سیاسی، به دلیل تأثیر مهمی که در تاریخ معاصر ایران داشت، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
خلیل ملکی در دوره رضاشاهی در سال 1316 از اعضای 53نفری بود که به زندان افتاد، در زندان به مارکسیسم رو آورد، او در این دوره چه فهم مشخصی از «مارکسیسم» داشت؟
ملکی در زندان «سرمایه» مارکس را با همبندهایش خواند و مارکسیست شد. درک او همان بود که آن دیگران داشتند یعنی ایدئولوژی مارکسیسم را راه نجات بشریت از فقر و اسارت میدانست.
موضع ملکی در موضوع واگذاری نفت شمال چه بود؟
ملکی از پیشنهاد نفت شمال پشتیبانی کرد ولی برخلاف احسان طبری و بعضی دیگر در درون حزب نگفت که جنوب ایران زیر نفوذ انگلیس است، پس باید شمالش هم زیر نفوذ شوروی باشد.
در تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در درون حزب توده اختلافهایی شکل گرفت، ملکی در درون این اختلافها چه جایگاهی داشت؟
ملکی و کل اصلاحطلبان حزب توده با پشتیبانی آن حزب از فرقه و تحویل سازمان حزب در آذربایجان به فرقه مخالف بودند و چنانکه پیش آمد، شکست آن را پیشبینی کردند.
ملکی در سال 1326 از حزب توده جدا شد، آیا نقد ملکی به انترناسیونال سوم و استیلای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بر احزاب چپ مبنای نظری داشت، برای مثال بر پایه کمونیسم اروپایی و گرایشهای چپ اروپایی منتقد شوروی بود؟
جداشدن ملکی از حزب توده تحریف تاریخ است. کل اصلاحطلبان درون حزب، 70، 80 نفر از کادرهای آن، از جمله ملکی از آن انشعاب کردند. در آن زمان کمونیسم اروپایی وجود خارجی نداشت و آنان هنوز به شوروی اعتقاد داشتند، چنانکه وقتی رادیو مسکو بلافاصله پس از انشعاب آنان را جاسوس امپریالیسم خواند و شوروی انشعاب را محکوم کرد، آنان از تشکیل سازمان جدیدی منصرف شدند. اختلاف آنان با رهبری حزب بر سر خیلی از کارهای آن -مثلا جریان آذربایجان که گفتیم- بود ولی اساسا بر سر دو موضوع دور میزد: یکی عدم دموکراسی حزبی و دیگری پیروی بیچونوچرای رهبری حزب از دستورات سفارت شوروی در ایران.
آیا انشعاب ملکی از حزب توده در آن مقطع زمانی درست بود؟ و این انشعاب به ضعف حزب توده به عنوان یک نیروی اپوزیسیون در مقابل دربار منجر نمیشد؟ آیا از نظر ملکی هیچ امکانی برای اصلاح رویههای موجود در حزب توده وجود نداشت؟
درست برعکس شد، چون کوه احد شوروی که پشت حزب توده بود، انشعاب را محکوم کرد و رهبری آن از شر مزاحمان داخل حزب که هم اصلاحطلبان باشند خلاص شد.
آیا انتقادهای ملکی به حزب توده که به نوعی تا پایان زندگی او ادامه داشت، در نهایت به صورتبندی یک تحلیل نظری منجر شد؟ یا این انتقادها، به اعتقاد منتقدان ملکی، فقط جنبه شخصی داشت که رگههایی از کینهورزی هم در آن دیده میشد.
این حزب توده بود که به ملکی انواع کینهورزیها را کرد و اقسام تهمتها را زد و حتی یک بار به انتقادات ملکی -البته جز ناسزا- پاسخ نگفت. حال آنکه ملکی از مواضع اصولی و منطقی از حزب توده و شوروی انتقاد میکرد.
نیکوس پولانزاس در نقد دیکتاتوری پرولتاریا از مفهوم «سوسیالیسم دموکراتیک» استفاده میکند. در ایران، خلیل ملکی چه برداشتی از سوسیالیسم دموکراتیک داشت؟ آیا برای ملکی سوسیالیسم دموکراتیک یعنی نقد شیوههای غیردموکراتیک سوسیالیسم مانند استالینیسم؟
برداشت ملکی دقیقا اصول اساسی سوسیالیسم و مردودشمردن «سرمایهداری دولتی» شوروی و حکومت وحشت استالینی بود. برای ملکی سوسیالیسم بدون دموکراسی معنا نداشت ولی من نمیفهمم که به چه دلیل دموکراسی چندحزبی را باید دیکتاتوری خواند، انسان را به یاد 1984 جورج اورول میاندازد.
سوسیالیسم دموکراتیک ملکی که میتوان از آن به عنوان سوسیالیسم ایرانی هم یاد کرد، برای ملکی چه ویژگیهایی داشت؟
پاسخ به این سؤال را باید در انبوه نوشتههای ملکی یافت. ولی برای خالینبودن عریضه میتوان گفت که سوسیالیسم او بر مبنای آزادیهای سیاسی و اجتماعی، دموکراسی پارلمانی و عدالت اجتماعی با توجه به ویژگیهای تاریخی و فرهنگی ایران بود.
آیا برای ملکی میان لنینیسم و استالینیسم تمایزی وجودی داشت؟
پاسخ به این سوال را من در جایی ندیدهام ولی احتمالا منفی است.
در پی استعفای محمد مصدق در تیر ۱۳۳۱ مخالفت بقایی با مصدق آغاز شد. چرا بقایی از مصدق جدا شد ولی ملکی همچنان حامی مصدق بود؟ دلایل حمایت ملکی از مصدق چه بود و یا اصلاً چرا خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده به ملیون نزدیک شد؟ آیا میان ملکی با ملیون قرابت فکری وجود داشت؟
ملکی نظریهپرداز نهضت ملی بود که در مجموعه نیروهای هواخواه استقلال از دو بلوک شوروی و آمریکا و دموکراسی پارلمانی قرار میگرفت. مصدق نماد آن نهضت بود و آلترناتیو آن چیزی جز دیکتاتوری و وابستگی نبود، چنانکه تاریخ ثابت کرد. به این دلایل ملکی به دولت مصدق وفادار بود و وفادار نیز ماند. اما نقد و انتقاد مسئله دیگری است. انتقادهای ملکی همه در راستای بهبود و پیشرفت امور بود و آخرین موردش کوشش او برای منصرفکردن مصدق از رفراندوم برای بستن مجلس بود که بهانه لازم را به دست کودتاگران داد.
رویکرد ملکی به نهضت «ملیکردن صنعت نفت» چه بود؟
ملکی از همان ابتدا حامی پروپاقرص و مبلغ و ناشر ملیکردن نفت بود.
ملکی اگرچه حامی مصدق بود، اما نقدهای جدی هم به مصدق داشت، این نقدها چه بود؟ و چرا با وجود انتقادهایی که ملکی به مصدق داشت، همچنان بر این باور بود که باید از مصدق حمایت کرد حتی تا «جهنم»؟
پیشتر درباره موضوع نقد و انتقاد و اینکه چرا ملکی تا آخر به مصدق وفادار ماند توضیح دادم. نیروی سوم انتقادات بزرگ و کوچکی به دولت مصدق داشت که الزاماً به شخص مصدق مربوط نمیشد. مثلاً آنها میگفتند که وزیر فرهنگ و آموزشوپرورش آدم خوبی است ولی برای اداره آن وزارتخانه مناسب نیست. یکی از انتقادها متوجه ردکردن میانجیگری بانک بینالمللی در قضیه نفت بود. بانک حاضر بود برای دو سال به هزینه خود صنعت نفت را اداره کند و درآمد آن را سه قسمت کند: یک قسمت را به ایران بدهد، یک قسمت دیگر را به انگلیس و قسمت سوم را ذخیره کند تا ایران و انگلیس نفت را بین خود تقسیم کنند. این در حکم یک آتشبس میبود که ضمن آن ایران و انگلیس با مذاکره و روشهای دیپلماتیک اختلاف خود را حل کنند. مصدق مایل بود این پیشنهاد را بپذیرد ولی نزدیکان او، مخصوصاً کاظم حسیبی، رای مصدق را زدند. و وقتی از حسیبی پرسیده بودند آلترناتیو او به پیشنهاد بانک چیست، گفته بود یک نفر در خواب به من گفت شما قطعاً پیروز میشوید. ردکردن آن پیشنهاد سبب تحریم بینالمللی نفت ایران و مصیبت اقتصاد بدون نفت شد. حال آنکه اگر آن پیشنهاد پذیرفته شده بود، کودتا هرگز اتفاق
نمیافتاد. یا حقوق زنان که ملکی و نیروی سوم سخت بر آن اصرار داشتند ولی دولت مصدق - ظاهراً بر اثر فشار یکی دو تن از علما- حاضر به دادن حق انتخابکردن و انتخابشدن به زنان نشد. یک مسئله مهم اصرار ملکی برای اجرای قانون بود. مخالفان راست و چپ مصدق ظاهراً مجوز داشتند که هر تهمتی که میخواهند بزنند، هر آشوبی را برپا کنند و هر توطئهای را بسازند بدون آنکه قانون مزاحمشان شود. در مورد رفراندوم هم که صحبت شد. انتقادات سازنده ملکی به اینها محدود نمیشود و تفصیل آن را میتوان در کتاب آخر من «سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» خواند.
پس از کودتای 32 و شکست ملیون و پیروزی دربار، از نظر ملکی دلایل شکست جنبش ملی چه بود و چرا دولت مصدق سقوط کرد؟
پاسخ به این سوال ساده است: آمریکا و انگلیس، مخالفان راست مصدق و حزب توده، اشتباهات مصدق.
موضع ملکی در قبال کنسرسیوم چه بود؟
ملکی با کنسرسیوم مخالف بود ولی دست روی دست نگذاشت و محمد درخشش رئیس جامعه معلمین و نماینده مجلس را راضی کرد که نطق مفصلی علیه کنسرسیوم را که خودش نوشته بود در مجلس بخواند. این نطق مثل توپ صدا کرد و بلافاصله بعد به صورت کتابی به چاپ رسید که چون ظاهراً نطق یک نماینده مجلس بود به جهت مصونیت پارلمانی آن زمان مجوز انتشار گرفت.
ملکی را در ایران مبدع ایده «نیروی سوم» مینامند، او چه برداشتی از نیروی سوم داشت و چگونه این ایده را مفهومپردازی کرد؟
ملکی در نوشتههایش مثل «نیروی سوم چیست»، «نیروی سوم پیروز میشود» و... نظریه نیروی سوم را شرح و تحلیل کرده است و من نیز در کتابهای «خاطرات سیاسی ملکی»، «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» و کتاب اخیرم «سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» درباره ملکی به تفصیل شرح دادهام. آن را نمیتوان در اینجا خلاصه کرد، فقط اینقدر میتوان گفت که منظور استقلال از دو بلوک آمریکا و شوروی بود ولی نه بیطرفی مانند سوئیس بلکه استقلال فعال با همکاری کشورهای مشابه که بعدها جهانسوم خوانده شدند. او میگفت که نیروی سوم یک جناح چپ دارد که خواهان استفاده از روشهای سوسیالیستی برای اداره جامعه است.
در نیمه دوم دهه سی، ملکی با اسدالله علم دیدارهایی داشت، موضوع این دیدارها چه بود؟ و چرا ملکی نه فقط دیدار با علم بلکه دیدار با شاه را هم پذیرفت؟ شاه از ملکی چیزی میخواست؟ بعد از دیدار با شاه، ملکی از سوی مخالفانش «عامل حکومت» معرفی شد، استراتژی ملکی در این مقطع برای ارتباط با دربار چه بود؟
اسدالله علم رهبر حزب مردم بود و حزب او یک برنامه اصلاح ارضی پیشنهاد کرده بود که ملکی در مجله «نبرد زندگی» سخت از آن انتقاد کرده بود، به این دلیل علم به دیدار او رفت. اما درباره شاه، ملکی با شاه دو بار ملاقات کرد. بار اول در زمان مصدق بود که شاه از او دعوت به ملاقات کرده بود و ملکی پس از تأیید هیئت اجرائیه نیروی سوم و شخص مصدق دعوت مزبور را پذیرفته و گزارش آن را به حزب خود و مصدق داده بود. اما این مانع از آن نشد که چند ماه بعد، یعنی پس از کودتا، او را با تودهایها در قلعه فلکالافلاک محبوس کنند. بار دوم در سال 1339 بود که هم ملکی و هم اللهیار صالح، رهبر جبهه ملی دوم، با شاه ملاقات کردند. ملکی خود دو سال پس از آن ملاقات در نامه بسیار بلندی که به مصدق نوشت، آن ملاقات را علنی کرد و کسی هم او را به این جهت «عامل حکومت» نخواند. ملکی گزارش آن ملاقات را در نامهاش به مصدق داد که در کتاب نامههای خلیل ملکی در دسترس است. او اگر میخواست خود را به شاه تسلیم کند، شاه به جای اینکه او را به اتهام «قیام علیه سلطنت مشروطه» و «کمونیسم چینی» محاکمه نظامی و محبوس کند، او را دستکم سناتور میکرد.
به گفته یرواند آبراهامیان، انتشار اسناد جدید از سوی آمریکا (وزارت امور خارجه و اسناد سازمان سیا) نشان میدهد که خلیل ملکی «از آمریکاییها پول میگرفته است؛ گرچه شاید نمیدانسته که این پولها از آمریکا میآیند، البته اگر بخواهیم بگوییم نمیدانسته است، باید او را خیلی خامخیال فرض کنیم»، نظر شما دراینباره چیست؟
ملکی به پولگرفتن از انگلیس، از دربار و سازمان امنیت متهم شده بود، ولی این یکی تازگی دارد. هر وقت سندی منتشر کنند که نشان دهد ملکی از آمریکا پول میگرفته من نظرم را اعلام خواهم کرد. به علاوه معلوم نیست ملکی با آن همه پولهایی که میگرفت، چرا زندگی محقری داشت تا آنجا که پیش از مرگش، پس از رهایی از آخرین زندان، به جهت قطع حقوق بازنشستگیاش، تقریباً به نان شبش محتاج شده بود.
در جریان رویکارآمدن دولت «علی امینی» در اوایل دهه ۴۰، ملکی سیاست نیروهای نهضت ملی در مواجهه با دولت امینی را مورد انتقاد قرار داد، دلیل حمایت ملکی از دولت امینی چه بود؟ چرا ملکی برخلاف جبهه ملی دوم و جریانهای چپ، فکر میکرد درگیری میان دربار و دولت امینی جدی است؟
درگیری میان شاه و امینی به شهادت تاریخ جدی بود. اما این تنها دلیلی نبود که ملکی میگفت امینی را نباید کوبید. او میگفت که امینی با برنامه اصلاح ارضی، مبارزه با فساد و گسترش آموزشوپرورش سرکار آمده است. علاوه بر این، شکست امینی به دست شاه بدون اینکه جبهه ملی دوم جانشین او شود، منجر به یک «دیکتاتوری سیاه» خواهد شد. او نگفت که باید از امینی پشتیبانی کرد، بلکه میگفت نباید با او «وارد مبارزه حیاتی- مماتی» شد. میگفت جبهه ملی دوم باید خود را تبدیل به دولت سایه کند و ضمن انتقاد سازنده از امینی با یک برنامه جدی مناسب -مثلا یک برنامه اصلاح ارضی- و سازماندهی مؤثر با امینی رقابت کند تا بتواند بهرغم میل شاه، جانشین امینی شود. نتیجه چه شد؟ با امینی مبارزه حیاتی- مماتی کردند، او به دست شاه شکست خورد و «دیکتاتوری سیاه» برای پانزده سال غالب شد.
در موضوع اصلاحات ارضی آیا ملکی از اصلاحات ارضی حمایت کرد؟ در موضوع انقلاب سفید چطور؟
ملکی در مقابل اصلاح ارضی امینی یک برنامه آلترناتیو ارائه داد، ولی هنگام رفراندوم برای انقلاب سفید از رهبری جامعه سوسیالیستها بازنشسته شد و در اتریش مشغول معالجه بیماری قلبیاش بود.
ملکی چه موضعی نسبت به نیروهای اسلامی در وقایع خرداد 42 داشت؟
چنانکه پیش از این گفتم ملکی در آن زمان بازنشسته شده بود و درگیر معالجه در اتریش بود.
به گفته تورج اتابکی و یرواند آبراهامیان، در سالهای گذشته، «گرایشهایی برای قهرمانسازی و اسطورهسازی از ملکی شکل گرفتهاند»، نظر شما چیست؟
عجب! پس از هزار سال تهمت و افترا و فحش و ناسزا، اکنون که از ملکی تا اندازهای اعاده حیثیت شده است، آن را قهرمانسازی میخوانند.
مواجهه انتقادی خلیل ملکی با سیاستهای حزب توده باعث شده برخی از او به عنوان اصلاحطلبی منتقد در مقابل جریانهای چپ یاد کنند. آیا میان اصلاحطلبی ملکی با آنچه در بستر سیاست امروز ایران «اصلاحطلبی» نامیده میشود، شباهت و نسبتی وجود دارد؟
ملکی خود چپ دموکرات بود و منتقد حزب توده و کمونیسم. او معتقد بود که با اصلاحات میتوان به هدفهای انقلابی رسید و درعینحال از ویرانگریها پرهیز کرد. اصلاحاتی که ملکی در نظر داشت ربطی به مسائل امروز ندارد.
50 سال از مرگ خلیل ملکی میگذرد. ملکی از اعضای 53 نفر دوره رضاشاهی بود که پس از سقوط دولت رضاشاه، به حزب توده پیوست، اما در سال 1326 از آن جدا شد. این جدایی ملکی را تا پایان عمر در مقام سوسیالیست ایرانی منتقد سیاستهای شوروی و انترناسیونال سوم قرار داد. به زعم ملکی تجربه شوروی نشان داد که سوسیالیسم باید از وجوه دموکراتیک برخوردار باشد تا نه فقط حافظ عدالت اجتماعی بلکه مدافع آزادیهای فردی نیز باشد. ملکی از معدود کنشگران سیاسی در تاریخ معاصر ایران است که برداشتهای مختلفی از سیاستورزی او وجود دارد و همین موضوع ملکی را همچنان به یک چهره قابل تأمل تبدیل کرده است. به تازگی کتاب «خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» از همایون کاتوزیان به فارسی منتشر شده است. به زعم کاتوزیان، ملکی در مقام یک کنشگر سیاسی، به دلیل تأثیر مهمی که در تاریخ معاصر ایران داشت، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
خلیل ملکی در دوره رضاشاهی در سال 1316 از اعضای 53نفری بود که به زندان افتاد، در زندان به مارکسیسم رو آورد، او در این دوره چه فهم مشخصی از «مارکسیسم» داشت؟
ملکی در زندان «سرمایه» مارکس را با همبندهایش خواند و مارکسیست شد. درک او همان بود که آن دیگران داشتند یعنی ایدئولوژی مارکسیسم را راه نجات بشریت از فقر و اسارت میدانست.
موضع ملکی در موضوع واگذاری نفت شمال چه بود؟
ملکی از پیشنهاد نفت شمال پشتیبانی کرد ولی برخلاف احسان طبری و بعضی دیگر در درون حزب نگفت که جنوب ایران زیر نفوذ انگلیس است، پس باید شمالش هم زیر نفوذ شوروی باشد.
در تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در درون حزب توده اختلافهایی شکل گرفت، ملکی در درون این اختلافها چه جایگاهی داشت؟
ملکی و کل اصلاحطلبان حزب توده با پشتیبانی آن حزب از فرقه و تحویل سازمان حزب در آذربایجان به فرقه مخالف بودند و چنانکه پیش آمد، شکست آن را پیشبینی کردند.
ملکی در سال 1326 از حزب توده جدا شد، آیا نقد ملکی به انترناسیونال سوم و استیلای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بر احزاب چپ مبنای نظری داشت، برای مثال بر پایه کمونیسم اروپایی و گرایشهای چپ اروپایی منتقد شوروی بود؟
جداشدن ملکی از حزب توده تحریف تاریخ است. کل اصلاحطلبان درون حزب، 70، 80 نفر از کادرهای آن، از جمله ملکی از آن انشعاب کردند. در آن زمان کمونیسم اروپایی وجود خارجی نداشت و آنان هنوز به شوروی اعتقاد داشتند، چنانکه وقتی رادیو مسکو بلافاصله پس از انشعاب آنان را جاسوس امپریالیسم خواند و شوروی انشعاب را محکوم کرد، آنان از تشکیل سازمان جدیدی منصرف شدند. اختلاف آنان با رهبری حزب بر سر خیلی از کارهای آن -مثلا جریان آذربایجان که گفتیم- بود ولی اساسا بر سر دو موضوع دور میزد: یکی عدم دموکراسی حزبی و دیگری پیروی بیچونوچرای رهبری حزب از دستورات سفارت شوروی در ایران.
آیا انشعاب ملکی از حزب توده در آن مقطع زمانی درست بود؟ و این انشعاب به ضعف حزب توده به عنوان یک نیروی اپوزیسیون در مقابل دربار منجر نمیشد؟ آیا از نظر ملکی هیچ امکانی برای اصلاح رویههای موجود در حزب توده وجود نداشت؟
درست برعکس شد، چون کوه احد شوروی که پشت حزب توده بود، انشعاب را محکوم کرد و رهبری آن از شر مزاحمان داخل حزب که هم اصلاحطلبان باشند خلاص شد.
آیا انتقادهای ملکی به حزب توده که به نوعی تا پایان زندگی او ادامه داشت، در نهایت به صورتبندی یک تحلیل نظری منجر شد؟ یا این انتقادها، به اعتقاد منتقدان ملکی، فقط جنبه شخصی داشت که رگههایی از کینهورزی هم در آن دیده میشد.
این حزب توده بود که به ملکی انواع کینهورزیها را کرد و اقسام تهمتها را زد و حتی یک بار به انتقادات ملکی -البته جز ناسزا- پاسخ نگفت. حال آنکه ملکی از مواضع اصولی و منطقی از حزب توده و شوروی انتقاد میکرد.
نیکوس پولانزاس در نقد دیکتاتوری پرولتاریا از مفهوم «سوسیالیسم دموکراتیک» استفاده میکند. در ایران، خلیل ملکی چه برداشتی از سوسیالیسم دموکراتیک داشت؟ آیا برای ملکی سوسیالیسم دموکراتیک یعنی نقد شیوههای غیردموکراتیک سوسیالیسم مانند استالینیسم؟
برداشت ملکی دقیقا اصول اساسی سوسیالیسم و مردودشمردن «سرمایهداری دولتی» شوروی و حکومت وحشت استالینی بود. برای ملکی سوسیالیسم بدون دموکراسی معنا نداشت ولی من نمیفهمم که به چه دلیل دموکراسی چندحزبی را باید دیکتاتوری خواند، انسان را به یاد 1984 جورج اورول میاندازد.
سوسیالیسم دموکراتیک ملکی که میتوان از آن به عنوان سوسیالیسم ایرانی هم یاد کرد، برای ملکی چه ویژگیهایی داشت؟
پاسخ به این سؤال را باید در انبوه نوشتههای ملکی یافت. ولی برای خالینبودن عریضه میتوان گفت که سوسیالیسم او بر مبنای آزادیهای سیاسی و اجتماعی، دموکراسی پارلمانی و عدالت اجتماعی با توجه به ویژگیهای تاریخی و فرهنگی ایران بود.
آیا برای ملکی میان لنینیسم و استالینیسم تمایزی وجودی داشت؟
پاسخ به این سوال را من در جایی ندیدهام ولی احتمالا منفی است.
در پی استعفای محمد مصدق در تیر ۱۳۳۱ مخالفت بقایی با مصدق آغاز شد. چرا بقایی از مصدق جدا شد ولی ملکی همچنان حامی مصدق بود؟ دلایل حمایت ملکی از مصدق چه بود و یا اصلاً چرا خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده به ملیون نزدیک شد؟ آیا میان ملکی با ملیون قرابت فکری وجود داشت؟
ملکی نظریهپرداز نهضت ملی بود که در مجموعه نیروهای هواخواه استقلال از دو بلوک شوروی و آمریکا و دموکراسی پارلمانی قرار میگرفت. مصدق نماد آن نهضت بود و آلترناتیو آن چیزی جز دیکتاتوری و وابستگی نبود، چنانکه تاریخ ثابت کرد. به این دلایل ملکی به دولت مصدق وفادار بود و وفادار نیز ماند. اما نقد و انتقاد مسئله دیگری است. انتقادهای ملکی همه در راستای بهبود و پیشرفت امور بود و آخرین موردش کوشش او برای منصرفکردن مصدق از رفراندوم برای بستن مجلس بود که بهانه لازم را به دست کودتاگران داد.
رویکرد ملکی به نهضت «ملیکردن صنعت نفت» چه بود؟
ملکی از همان ابتدا حامی پروپاقرص و مبلغ و ناشر ملیکردن نفت بود.
ملکی اگرچه حامی مصدق بود، اما نقدهای جدی هم به مصدق داشت، این نقدها چه بود؟ و چرا با وجود انتقادهایی که ملکی به مصدق داشت، همچنان بر این باور بود که باید از مصدق حمایت کرد حتی تا «جهنم»؟
پیشتر درباره موضوع نقد و انتقاد و اینکه چرا ملکی تا آخر به مصدق وفادار ماند توضیح دادم. نیروی سوم انتقادات بزرگ و کوچکی به دولت مصدق داشت که الزاماً به شخص مصدق مربوط نمیشد. مثلاً آنها میگفتند که وزیر فرهنگ و آموزشوپرورش آدم خوبی است ولی برای اداره آن وزارتخانه مناسب نیست. یکی از انتقادها متوجه ردکردن میانجیگری بانک بینالمللی در قضیه نفت بود. بانک حاضر بود برای دو سال به هزینه خود صنعت نفت را اداره کند و درآمد آن را سه قسمت کند: یک قسمت را به ایران بدهد، یک قسمت دیگر را به انگلیس و قسمت سوم را ذخیره کند تا ایران و انگلیس نفت را بین خود تقسیم کنند. این در حکم یک آتشبس میبود که ضمن آن ایران و انگلیس با مذاکره و روشهای دیپلماتیک اختلاف خود را حل کنند. مصدق مایل بود این پیشنهاد را بپذیرد ولی نزدیکان او، مخصوصاً کاظم حسیبی، رای مصدق را زدند. و وقتی از حسیبی پرسیده بودند آلترناتیو او به پیشنهاد بانک چیست، گفته بود یک نفر در خواب به من گفت شما قطعاً پیروز میشوید. ردکردن آن پیشنهاد سبب تحریم بینالمللی نفت ایران و مصیبت اقتصاد بدون نفت شد. حال آنکه اگر آن پیشنهاد پذیرفته شده بود، کودتا هرگز اتفاق
نمیافتاد. یا حقوق زنان که ملکی و نیروی سوم سخت بر آن اصرار داشتند ولی دولت مصدق - ظاهراً بر اثر فشار یکی دو تن از علما- حاضر به دادن حق انتخابکردن و انتخابشدن به زنان نشد. یک مسئله مهم اصرار ملکی برای اجرای قانون بود. مخالفان راست و چپ مصدق ظاهراً مجوز داشتند که هر تهمتی که میخواهند بزنند، هر آشوبی را برپا کنند و هر توطئهای را بسازند بدون آنکه قانون مزاحمشان شود. در مورد رفراندوم هم که صحبت شد. انتقادات سازنده ملکی به اینها محدود نمیشود و تفصیل آن را میتوان در کتاب آخر من «سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» خواند.
پس از کودتای 32 و شکست ملیون و پیروزی دربار، از نظر ملکی دلایل شکست جنبش ملی چه بود و چرا دولت مصدق سقوط کرد؟
پاسخ به این سوال ساده است: آمریکا و انگلیس، مخالفان راست مصدق و حزب توده، اشتباهات مصدق.
موضع ملکی در قبال کنسرسیوم چه بود؟
ملکی با کنسرسیوم مخالف بود ولی دست روی دست نگذاشت و محمد درخشش رئیس جامعه معلمین و نماینده مجلس را راضی کرد که نطق مفصلی علیه کنسرسیوم را که خودش نوشته بود در مجلس بخواند. این نطق مثل توپ صدا کرد و بلافاصله بعد به صورت کتابی به چاپ رسید که چون ظاهراً نطق یک نماینده مجلس بود به جهت مصونیت پارلمانی آن زمان مجوز انتشار گرفت.
ملکی را در ایران مبدع ایده «نیروی سوم» مینامند، او چه برداشتی از نیروی سوم داشت و چگونه این ایده را مفهومپردازی کرد؟
ملکی در نوشتههایش مثل «نیروی سوم چیست»، «نیروی سوم پیروز میشود» و... نظریه نیروی سوم را شرح و تحلیل کرده است و من نیز در کتابهای «خاطرات سیاسی ملکی»، «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» و کتاب اخیرم «سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» درباره ملکی به تفصیل شرح دادهام. آن را نمیتوان در اینجا خلاصه کرد، فقط اینقدر میتوان گفت که منظور استقلال از دو بلوک آمریکا و شوروی بود ولی نه بیطرفی مانند سوئیس بلکه استقلال فعال با همکاری کشورهای مشابه که بعدها جهانسوم خوانده شدند. او میگفت که نیروی سوم یک جناح چپ دارد که خواهان استفاده از روشهای سوسیالیستی برای اداره جامعه است.
در نیمه دوم دهه سی، ملکی با اسدالله علم دیدارهایی داشت، موضوع این دیدارها چه بود؟ و چرا ملکی نه فقط دیدار با علم بلکه دیدار با شاه را هم پذیرفت؟ شاه از ملکی چیزی میخواست؟ بعد از دیدار با شاه، ملکی از سوی مخالفانش «عامل حکومت» معرفی شد، استراتژی ملکی در این مقطع برای ارتباط با دربار چه بود؟
اسدالله علم رهبر حزب مردم بود و حزب او یک برنامه اصلاح ارضی پیشنهاد کرده بود که ملکی در مجله «نبرد زندگی» سخت از آن انتقاد کرده بود، به این دلیل علم به دیدار او رفت. اما درباره شاه، ملکی با شاه دو بار ملاقات کرد. بار اول در زمان مصدق بود که شاه از او دعوت به ملاقات کرده بود و ملکی پس از تأیید هیئت اجرائیه نیروی سوم و شخص مصدق دعوت مزبور را پذیرفته و گزارش آن را به حزب خود و مصدق داده بود. اما این مانع از آن نشد که چند ماه بعد، یعنی پس از کودتا، او را با تودهایها در قلعه فلکالافلاک محبوس کنند. بار دوم در سال 1339 بود که هم ملکی و هم اللهیار صالح، رهبر جبهه ملی دوم، با شاه ملاقات کردند. ملکی خود دو سال پس از آن ملاقات در نامه بسیار بلندی که به مصدق نوشت، آن ملاقات را علنی کرد و کسی هم او را به این جهت «عامل حکومت» نخواند. ملکی گزارش آن ملاقات را در نامهاش به مصدق داد که در کتاب نامههای خلیل ملکی در دسترس است. او اگر میخواست خود را به شاه تسلیم کند، شاه به جای اینکه او را به اتهام «قیام علیه سلطنت مشروطه» و «کمونیسم چینی» محاکمه نظامی و محبوس کند، او را دستکم سناتور میکرد.
به گفته یرواند آبراهامیان، انتشار اسناد جدید از سوی آمریکا (وزارت امور خارجه و اسناد سازمان سیا) نشان میدهد که خلیل ملکی «از آمریکاییها پول میگرفته است؛ گرچه شاید نمیدانسته که این پولها از آمریکا میآیند، البته اگر بخواهیم بگوییم نمیدانسته است، باید او را خیلی خامخیال فرض کنیم»، نظر شما دراینباره چیست؟
ملکی به پولگرفتن از انگلیس، از دربار و سازمان امنیت متهم شده بود، ولی این یکی تازگی دارد. هر وقت سندی منتشر کنند که نشان دهد ملکی از آمریکا پول میگرفته من نظرم را اعلام خواهم کرد. به علاوه معلوم نیست ملکی با آن همه پولهایی که میگرفت، چرا زندگی محقری داشت تا آنجا که پیش از مرگش، پس از رهایی از آخرین زندان، به جهت قطع حقوق بازنشستگیاش، تقریباً به نان شبش محتاج شده بود.
در جریان رویکارآمدن دولت «علی امینی» در اوایل دهه ۴۰، ملکی سیاست نیروهای نهضت ملی در مواجهه با دولت امینی را مورد انتقاد قرار داد، دلیل حمایت ملکی از دولت امینی چه بود؟ چرا ملکی برخلاف جبهه ملی دوم و جریانهای چپ، فکر میکرد درگیری میان دربار و دولت امینی جدی است؟
درگیری میان شاه و امینی به شهادت تاریخ جدی بود. اما این تنها دلیلی نبود که ملکی میگفت امینی را نباید کوبید. او میگفت که امینی با برنامه اصلاح ارضی، مبارزه با فساد و گسترش آموزشوپرورش سرکار آمده است. علاوه بر این، شکست امینی به دست شاه بدون اینکه جبهه ملی دوم جانشین او شود، منجر به یک «دیکتاتوری سیاه» خواهد شد. او نگفت که باید از امینی پشتیبانی کرد، بلکه میگفت نباید با او «وارد مبارزه حیاتی- مماتی» شد. میگفت جبهه ملی دوم باید خود را تبدیل به دولت سایه کند و ضمن انتقاد سازنده از امینی با یک برنامه جدی مناسب -مثلا یک برنامه اصلاح ارضی- و سازماندهی مؤثر با امینی رقابت کند تا بتواند بهرغم میل شاه، جانشین امینی شود. نتیجه چه شد؟ با امینی مبارزه حیاتی- مماتی کردند، او به دست شاه شکست خورد و «دیکتاتوری سیاه» برای پانزده سال غالب شد.
در موضوع اصلاحات ارضی آیا ملکی از اصلاحات ارضی حمایت کرد؟ در موضوع انقلاب سفید چطور؟
ملکی در مقابل اصلاح ارضی امینی یک برنامه آلترناتیو ارائه داد، ولی هنگام رفراندوم برای انقلاب سفید از رهبری جامعه سوسیالیستها بازنشسته شد و در اتریش مشغول معالجه بیماری قلبیاش بود.
ملکی چه موضعی نسبت به نیروهای اسلامی در وقایع خرداد 42 داشت؟
چنانکه پیش از این گفتم ملکی در آن زمان بازنشسته شده بود و درگیر معالجه در اتریش بود.
به گفته تورج اتابکی و یرواند آبراهامیان، در سالهای گذشته، «گرایشهایی برای قهرمانسازی و اسطورهسازی از ملکی شکل گرفتهاند»، نظر شما چیست؟
عجب! پس از هزار سال تهمت و افترا و فحش و ناسزا، اکنون که از ملکی تا اندازهای اعاده حیثیت شده است، آن را قهرمانسازی میخوانند.
مواجهه انتقادی خلیل ملکی با سیاستهای حزب توده باعث شده برخی از او به عنوان اصلاحطلبی منتقد در مقابل جریانهای چپ یاد کنند. آیا میان اصلاحطلبی ملکی با آنچه در بستر سیاست امروز ایران «اصلاحطلبی» نامیده میشود، شباهت و نسبتی وجود دارد؟
ملکی خود چپ دموکرات بود و منتقد حزب توده و کمونیسم. او معتقد بود که با اصلاحات میتوان به هدفهای انقلابی رسید و درعینحال از ویرانگریها پرهیز کرد. اصلاحاتی که ملکی در نظر داشت ربطی به مسائل امروز ندارد.