نسل Z موزه را چگونه میبیند؟
«در ترکیه یک موزه رفتم که با VR زندگی دوره عثمانی را نشان میداد. یک هدست گذاشتم، انگار خودم در آن خانهها و بازارها راه میرفتم. خیلی واقعی و عجیب بود… تا حالا هیچ موزهای اینقدر من را جذب نکرده بود.»

به گزارش گروه رسانه ای شرق،روایت نسل Z از موزه متفاوت است. در دنیایی که تصویر و صدا حرف اول را میزند، موزههای ساکت و راکد، برای آنها جذابیتی ندارد. برای نسلی که با تصویر، ویدیو، صدا و تعامل رشد کرده، موزهای که فقط ویترین با توضیح چندخطی دارد، مکانی کامل و هیجانانگیز برای تعامل و ادراک نیست. ایسنا به مناسبت روز جهانی موزه و هفته میراث فرهنگی نگاهی داشته به تجربههای نسل Z از موزهگردی در ایران و نمونههایی از موفقیت یا شکست در جلب توجه آنها.
تجربهای که در ابتدای این گزارش اشاره شد، روایت یک جوان ۲۰ ساله است، کسی که موزه را تجربه کرده اما نه در شهر خودش و نه حتی در ایران، بلکه در کشوری دیگر و با روایتی دیگر. تجربهای که نه فقط برایش زنده بوده، بلکه همچنان در ذهنش باقی مانده است. وقتی از او میپرسیم «تا حالا در ایران موزه رفتهای؟» بدون هیجان ادامه میدهد: «بله، با اردوی مدرسه، یک موزه پُر از مجسمهها و ابزارهای قدیمی بود، اصلاً نمیدونستم چی هستند و باید از چند خط توضیح متوجه میشدیم که چه کاربردی داشتند.»
وقتی از نوجوانها و جوانها کمتر از ۲۱ سال میپرسیم که آیا تا به حال به موزه رفتهاند یا نه، خیلیها جواب میدهند: «بله، ولی فقط با مدرسه!» و در ادامه، معمولاً خاطرهای نصفه و نیمه از یک بنای تاریخی یا مجموعهای از اشیای قدیمی را به یاد میآورند. انگار موزه در ذهن آنها نه مکانی برای کشف و تجربه، بلکه جایی دور از دنیای واقعی است، جایی پُر از سکوت برای راه رفتن میان ویترینها و تماشای آثاری که در پیوند با زندگی امروزشان نیست.
در یک مجموعه گفتوگو با افراد بین ۱۵ تا ۲۰ سال آنچه بیشتر از موزه روایت میشود، خاطرههایی مبهم است، با حسی منفعل از فضای موزه!
یک نوجوان ۱۷ ساله میگوید: «موزۀ فرش رفته بودم، همهچیز ساکت و بیجان بود. نمیفهمیدم چرا باید اینا برایم مهم باشد.»
دختر دیگری که ۱۵ سال دارد، خاطرهای از موزه میراث روستایی در گیلان تعریف میکند: «یادم هست باران میآمد، فقط دنبال بلال و آتیش بودیم. چیزی از خود موزه یادم نیست.»
برای برخی، تجربه موزه کاملاً به محیط فیزیکی خلاصه شده و هیچگونه ارتباط انسانی یا داستانی با آن برقرار نشده است. یکی دیگر از بچههای این نسل، تجربه دیگری را روایت میکند: «یک شمشیر پشت شیشه بود که گفتند مال یک شاه قدیمی است. همین و تمام! نه توضیحی، نه راهنمایی دیگری.»
این پسر ١٧ ساله موزه را مانند کلاس تاریخ اما بدون معلم خوب توصیف میکند و میگوید: «در این کلاس یک عالمه چیز گذاشتند و هیچی توضیحی ندادهاند.»
دختر ۱۶ ساله دیگری هم از تجربه موزهگردی خود میگوید: «آخرین بار فکر کنم کلاس هفتم بود که مدرسه ما را به موزه ایران باستان برد. واقعاً چیزی ازش یادم نمانده. فقط یکسری وسیله پشت شیشه بود و یک راهنما که خیلی سریع حرف میزد. ما بیشتر دنبال عکس گرفتن بودیم.»
پسر ۱۸ سالهای که با خانوادهاش به شیراز سفر کرده بود، تجربهای مشابه دارد: «بابام گفت باید موزه پارس را ببینیم. رفتم ولی زود خسته شدم.»
در کنار ضعف ساختار نمایش و روایت، نبود محتوای مرتبط با زندگی روزمره نسل جدید که ادراک کاملی را از محتوای موزه ایجاد نمیکند، هم یکی از چالشهای جدی است. جوانی که به طراحی لباس علاقه دارد، میگوید: «اگر یک موزه بود که فشن ایرانی را نشان میداد، شاید میرفتم. ولی فرش؟ سکه؟ نمیدانم چرا باید برایم مهم باشد.»
نوجوان دیگری از خاطرهاش در موزه ابزار صید و موسیقی بومی میگوید و معتقد است چون موزه درباره سبک زندگی مردم محلی بوده، برایش جذابتر بوده است.
نکته مهم دیگری که در این مصاحبهها تکرار شد، نقش خانواده است. خانوادۀ بیشتر پاسخدهندهها اهل موزه نبودند. برایشان بازدید از موزه، جزو برنامه سفر خانوادگی نبوده. بعضی از آنها حتی نمیدانند در شهرشان چه موزههایی وجود دارد.
اما چه چیزی نسل Z را از موزه دور میکند؟
وقتی از آنها پرسیدیم چرا به موزه نمیروند، جوابها ساده و تکراری بود: «چیزی در موزه نیست که به من ربط داشته باشد.»، «فقط یکسری چیز پشت شیشه است.»، «هیچی در موزه حرکت ندارد، آدم حس میکند در مدرسه است.»، «نمیفهمم اینا چرا مهمند.» …
آنچه از این پاسخها برمیآید نشان میدهد که موزهها در روایت، در تعامل، در زبان و بیان، در انتخاب سوژه و در توجه به زیست نسل جدید، چندان موفق نبودهاند و تجربه موزه برای برخی نوجوانان و جوانان، نه تجربهای هیجانانگیز، که ظاهراً نوعی اجبار بیثمر شبیه یک برنامه درسی بوده است.
اما همهچیز به بیحوصلگی نسل جدید ختم نمیشود. این نسل، برعکس میل شدیدی به یادگیری تصویری، تعاملی و تجربی دارد. بسیاری از آنها از حضور در موزههای دیجیتال یا تعاملی خارجی گفتهاند. تجربههایی که با صدا، نور، تصویر و روایت شخصی همراه است. نسل Z، نسلی است که در فضای آنلاین رشد کرده است. برای او، تجربه باید زنده و تعاملی باشد، موزه باید ویدیو داشته باشد، موسیقی، صدا، امکان لمس، تجربه و حتی بازی. چیزی که امروز معدود موزههایی در ایران نیز به آن سمت رفتهاند و تا حدودی هم برای جذب این نسل موفق عمل کردهاند.
در میان موزههای ایران، موزه اسباببازی تهران نمونهای موفق در جذب نسل Z است. آنچه این موزه را متمایز میکند، رویکرد روایی و تعاملی آن است. هر اسباببازی با داستانی همراه است که بازدیدکننده را به دنیای کودکی و خاطرات گذشته میبرد. این موزه نه تنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز جذاب است و توانسته ارتباطی عاطفی با نسلهای مختلف برقرار کند.
تجربههای نسل Z از موزهها نشان میدهد که برای جذب این نسل، موزهها دیگر باید از روایت سنتی خارج شوند و با استفاده از فناوریهای نوین، روایتهای جذاب و تعاملی و ارتباط با زندگی روزمره، تجربهای متفاوت ارائه دهند.