نجوای جاده ابریشم
باران بر فراز شانگهای میبارد، چون زمزمههای زمان. دست دخترم را میگیرم و از خیابانهای نمناک میگذرم. در دستانم نسخه تازه چاپشده تاریخ مختصر ادبیات ایران را همچون کلیدی به سوی گذشته فشردهام. میخواهم دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور را ببینم؛ همان راهنمایی که بذرهای شعر پارسی را در جان من کاشت.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
دکتر یوگوییلی - دانشیار دانشگاه مطالعات زبانهای خارجی پکن، چین
شعر من ابریشم است
تارش چینی، پودش پارسی
باران بر فراز شانگهای میبارد، چون زمزمههای زمان. دست دخترم را میگیرم و از خیابانهای نمناک میگذرم. در دستانم نسخه تازه چاپشده تاریخ مختصر ادبیات ایران را همچون کلیدی به سوی گذشته فشردهام. میخواهم دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور را ببینم؛ همان راهنمایی که بذرهای شعر پارسی را در جان من کاشت.
نور رستوران ملایم بود و رشتههای باران پشت پنجره، همچون پرده. ناگهان دختر کوچک دکتر گریست. گفت دلش نمیخواهد چین را ترک کند. در آن لحظه، گویی خودم را دیدم در 20 سال پیش، که چمدان به دست، تنها پا بر فلات ایران گذاشتم و زیر درختان چنار دانشگاه تهران، برای نخستین بار آهنگ زبان پارسی را بر زبان جاری کردم. زبان دری پنهانی است که به گشودنش، جهانی دیگر پدیدار میشود. آنجا بود که با شکوه شاهنامه، تابش روحانی رومی آشنا شدم و نیز عشقی را یافتم که تا پایان عمر همراهم ماند.
من و دکتر اسماعیلپور دو چراغیم که در جاده ابریشم به نوبت افروخته میشویم. او تاکنون 14 بار به چین آمده و بذر اشعار پارسی را در بارانهای مهآلود جنوب یانگ تسه کاشته است و من 12 سال از عمرم را در ایران گذراندهام و ریشههای فرهنگ چین را در فلات ایران استوار کردم. هر دو یک کار میکردیم: بیدارکردن گفتمانی تمدنهایمان. زمانی که مجموعه اشعار دوزبانه مرا به ناشر ایرانی معرفی کرد، دانستم این اتفاقی نیست، بلکه پژواک هزارساله جاده ابریشم است.
آقای یوان ونچی، پیش از مرگ گفت که «فقط برای یک کار به این جهان آمده است». اکنون که مجموعه اشعارم را که بهزودی منتشر میشود، در دست دارم، ناگهان میفهمم: هر یک از ما، پیک تمدنهاییم که در رود زمان، مشعلهای خاموشیناپذیر را به یکدیگر میسپاریم. نام این مجموعه «اشعاری که بر جاده ابریشم راه میروند» است، اما در حقیقت، هر یک از ما، خود، شعری روندهایم.
در بهار سال ۲۰۱۸، در انجمن نویسندگان شانگهای، در همایش پل ادبی چین و ایران، در اتاق ترجمه همزمان کتابخانه تهران نشسته بودم و مشتاقانه با گوشی به اشعار پارسی گوش جان سپرده بودم. یک شاعر ایرانی گفت ترجمههایم روان و سیال است و معاون انجمن نویسندگان شانگهای، آقای ژائو لی هونگ گفت ترجمههایم میتواند ماهی تابه لی بای را با گل سرخ حافظ در تالار همایش درآمیزد. این پیوند را به سپیدی ابرها میسپارم. اگر روزی در شانگهای باران ببارد، بیگمان آن ابر سپید، پیام دل مرا با خود آورده است. امیدوارم پیش از دیدار نزدیک با دکتر اسماعیلپور در تهران، این ابر سپیدِ سپاس، شبنم ببارد و آرزو کنم که شاد و تندرست باشیم و دوستان ایرانی بیشتر پیام دل مرا دریابند.
خاطراتم طلاییاند، درخشانترین نقاط تبادلات فرهنگی معاصر چین و ایران. 22 سال پیش، من دختری جوان و کمتجربه از چین بودم که سازی گوچین به دوش، با شور و شوق برای تحصیل به ایران آمدم. بیگمان صداقت من بود که رؤیاهایم را محقق کرد؛ وگرنه چگونه میتوانستم اینچنین پیوسته با این فروغهای درخشان ادبی و انسانی دیدار کنم؟
زمانی که در دانشگاه تهران تازه پارسی میآموختم، اسماعیلپور معاون دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه بهشتی بود. من نیز به مدت شش سال تدریس زبان چینی در دانشگاه بهشتی را بر عهده داشتم. بهیادماندنیترین خاطره، روزی بود که برف سنگینی میبارید. پروفسور اسماعیلپور که احتمالا از دفتر کارش به خانه میرفت، من را با نقاشی در دست دید که از کلاس دانشکده چین بیرون آمدم. در میان برف سنگین، خود پیشنهاد کرد که از ما یعنی من و همسرم عکس بگیرد؛ دو تمدن که در قاب دوربین به هم میرسیدند. آن زمان چه کسی فکر میکرد که بعدها در بزمهای ادبی چین و ایران، در همایشهای بینالمللی پل ادبی چین و ایران در تهران، پکن و شانگهای، همگی حاضر باشیم و از بناهای تاریخی بسیاری دیدن کنیم. در ژوئن ۲۰۲۴، در آخرین روزهای اقامتش در چین، من و دخترم به شانگهای پرواز کردیم و من با دو دست، نسخه تازه چاپشده کتابم، تاریخ مختصر ادبیات ایران را که از سوی انتشارات شانگ وو به چاپ رسیده بود، به او تقدیم کردم تا برایم به دومین آلما ماترم -گروه مطالعات چین- دانشگاه شهید بهشتی که دلتنگش بودم، ببرد.
اکتبر ۲۰۲۵، همه در تعطیلات طولانی روز ملی و عید میانه پاییز طلایی غرق شده بودند. دکتر «نجمه دری»، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیتمدرس ایران، به همراه همسرش برای دیدار دخترشان به شیآن چین آمده و از آنجا به پکن رسیده بودند. او از انتشارات مرداد ایران، نزدیک به ۳۰ جلد از مجموعه اشعار دوزبانه را با خود آورده بود؛ چمدانی پر و سنگین. من و دخترم به ایستگاه قطار رفتیم تا آنان را ببینیم و در یک رستوران سوری، مراسم کوچکی برای رونمایی کتاب برگزار کردیم. جالبتر اینکه سفیر اسبق 86ساله چین در ایران، آقای هوا لیمینگ نیز در مراسم حاضر شد. از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۸، ما اغلب در کنفرانسهای مختلف مربوط به تبادلات چین و ایران در کشورهای گوناگون همدیگر را میدیدیم. من نخستین کسی هستم که عرصه ترجمه همزمان پارسی را در چین گشودم. سفیر هوا لیمینگ شاهد سقوط سلسله پهلوی در سال ۱۹۷۹ و پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم بوده است. اما من عمیقتر از آن، پیوندهای ناپیدا را میبینم.
ما قاصدگان جاده ابریشم در عصر جدیدیم که با جان و تن، به گفتوگوی تمدنها جامه عمل میپوشانیم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.