|

هادی مقدم‌دوست درباره یک مکان احساسی نوشت

هادی مقدم‌دوست، نویسنده و کارگردان در یادداشتی برای پرونده ویژه فرهیختگان نوشت.

هادی مقدم‌دوست درباره یک مکان احساسی نوشت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق؛ نام این یادداشت لوکیشن 36/288, 59/6157 است. در این یادداشت آمده است :

اول؛ آدمی چه بپذیرد چه نپذیرد، فقیر است. دل‌ها به این فقر شهادت می‌دهند. حتی دل‌های افتاده به چنگ انکار. آدمی محتاج است. حاجت دارد. هر حاجتی. از حاجت آب و نان تا حاجت نوازش و جاه و احترام و پناه. این طبیعت آدمی است. انکارش اتلاف وقت است. اصلاً انکارش هم اثبات این فقر است. تقلا برای ر‌هایی از همین فقر هم باز دال بر وجود همین فقر است. کلاً همین است و انکارش خنده‌دار است.

دوم؛ آدمی عزت‌مند است. طبع‌بلند دارد. تحقیر به آدم نمی‌سازد. از خفت بیزار است. اگر نیازمند است، اگر فقیر است، اگر تمنا و حاجت دارد، عزتش باید مواظبت شود. خفت بکشد ممکن است دق نکند و نمیرد اما پدرش درمی‌آید. فطرت تعارف ندارد. فطرت در برابر پلشتی مقاومت و اعتراض دارد. آدمیزاد کم و بیش -پنهان و آشکار- چوب دراز کردن دست پیش این و آن را خورده است. حتی چوب دراز کردن دست پیش خودش را. آخر کار، بعد از رفتن به سمت نشانی‌های بی‌خود، حتی وقتی سراغ خود رفته و گفته باید فقط از خودت بخواهی، از توی همین از خودخواستن و همین خودخواهی هم چیزی در نیامده. حالا آدمی-هر آدمی-کارش که به این نقطه‌ها رسیده، در یک نقطه مهم و سرنوشت‌ساز قرار گرفته است. نقطه‌‌ ر‌هایی.

سوم؛ حالا این نقطه زیاد هم عجیب و غریب نیست. نقطه‌‌ ر‌هایی، نقطه‌‌ اتصال به خدا و بهترین بندگان خداست. نقطه‌‌ اتصال به با معرفت‌ترین‌ها، مهربان‌ترین‌ها، با ادب‌ترین‌ها، رئوف‌ترین‌ها، بی‌منت و بی‌اذیت‌ترین‌ها. بهترین‌هایی که آدم‌ها شهادت می‌دهند اگر سلام‌شان کنی، محال است جواب سلامت را ندهند. برای همین آدم‌ها بدون جار زدن به نقطه‌‌ ر‌هایی که برسند، خودشان جانب خدا و ائمه را می‌کنند و سلام می‌دهند.

چهارم؛ آدمی بود که دوست داشت توی خیابان راه برود. برای پیاده‌روی. این عدد (59.6157 , 36.288 ) را می‌داد به مسیریاب گوشی‌اش و از او برای نزدیک شدن به این مختصات جغرافیایی مسیر می‌گرفت. حالا مثلاً کجا بود؟ هر شهری. مثلاً اردبیل، مثلاً کرج، یا رومشکان و یا باغ‌ملک و یا خاش و یا اصلاً لندن، یا پکن و یا کالیفرنیا و یا هر جا... دویست قدم بر اساس نزدیک شدن به این نقطه را می‌رفت یا بیشتر. آنجا کجا بود؟ آن اعداد مختصات جغرافیایی کجا بود؟ حرم. مشهد. فقط مثلاً دویست قدم رفته. اما دویست قدم نزدیک شده بود. گریه‌اش را می‌کرد. حاجتش را می‌گفت. سلامش را می‌داد و جواب سلام می‌گرفت. آدمی‌زاد گدایی را بلد است. امن باشد. خلاقانه تمنا می‌کند. اما نه پیش هر کسی. مختصات جغرافیایی نقطه‌‌ امن معلوم است. نشانی مأمن معلوم است.