«شرق» گزارش میدهد:
روسیه، تندروها و سایهای بر سیاست خارجی ایران
تجربه مناقشه جدید نشان میدهد که تعریف سیاست خارجی ایران در چارچوبی وابسته و مبهم، همان خطری است که از دل روابط نامتوازن با روسیه سر برمیآورد. واقعیت آن است که بحران از بیرون آغاز شد، اما در داخل تداوم یافت و تندروهایی که باید مخاطب هشدارهای اخیر باشند، همچنان بر آتش اختلاف میدمند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
در پی پایان رسمی قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و تشدید بحثها درباره مواضع روسیه بعد از حواشی مجلس، سخنان تازه کاظم جلالی، سفیر ایران در مسکو، و سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه روسیه، بار دیگر نگاهها را به جهتگیری روابط تهران و مسکو جلب کرده است.
جلالی با اشاره به برخی اظهارات داخلی علیه روسیه تاکید کرد که «برخی از این مباحث از خارج کشور در حال تزریق است تا موجب اختلافات داخلی شود». او با بیان اینکه «روسیه به عنوان رئیس شورای امنیت پایان قطعنامه ۲۲۳۱ را اعلام کرد و اختلافی حقوقی میان اعضای دائم شکل گرفت» افزود که «باید اذعان کرد در فضای بینالملل اجماعی در این باره وجود ندارد، اما در داخل کشور نیز به اندازه اهمیت آن به موضوع پرداخته نشد.»
سفیر ایران در مسکو در بخش دیگری از سخنانش گفت که «هدف دشمن، منزوی کردن ایران است. آمریکاییها از یک سو ایران را به تسلیم دعوت میکنند و از سوی دیگر میکوشند روابط ما با روسیه و چین نیز شکل نگیرد. حتی برخی اختلافات داخلی نیز ریشه در خارج دارد. نمونه آن پرسش یک خبرنگار عرب از لاوروف شش روز پیش از پایان قطعنامه بود که ظاهرا برای تحریک فضای داخلی ایران طراحی شده بود.»
در همین فضا، سرگئی ریابکوف نیز با تاکید بر تداوم روابط نزدیک دو کشور گفت که «ایران و روسیه همکاری بسیار عمیق و چندوجهی دارند و هیچ بیاعتمادی میان ما وجود ندارد.» او افزود که «در همه حوزههای اقتصادی، مالی، حملونقل و هستهای آماده تقویت روابط با ایران هستیم و در برابر زورگویی غرب، شانهبهشانه ایران میایستیم.» این اظهارات در حاشیه امضای موافقتنامه همکاری میان پایتختهای کشورهای عضو بریکس در مسکو بیان شد، جایی که ایران نیز با حضور مهدی چمران به عنوان نماینده تهران در آن شرکت کرد.
معادلاتی که روسیه برای ایران تعریف میکند
اگر چه جلالی و ریابکوف در ظاهر بر «اعتماد متقابل» و «تعمیق روابط» تاکید دارند، اما واقعیت این است که روسیه معادلات سیاست خارجی ایران را در چارچوبی تنظیم میکند که همواره در وضعیت تعلیق باقی میماند. تهران در تعامل با مسکو، نه به معنای واقعی شریک استراتژیک تعریف شده و نه در موضعی برابر قرار دارد. تجربه سالهای اخیر، بهویژه در پرونده هستهای، جنگ اوکراین، بازار انرژی و جنگ تحمیلی دوازده روزه نشان میدهد روسیه از ایران عمدتا به عنوان اهرم فشار در تعاملات خود با غرب استفاده میکند؛ گاه برای چانهزنی، گاه برای هشدار و گاه برای کنترل جریان مذاکرات.
به بیان دیگر، روسیه ایران را در بازی قدرت جهانی خود «در حالت نیمهفعال» نگه میدارد؛ نه آنقدر نزدیک که شراکت واقعی شکل بگیرد، و نه آنقدر دور که تهران به گزینههای دیگر فکر کند. سیاست مسکو در قبال تهران، سیاست حفظ «ابهام کارآمد» است. در ظاهر، مقامات روس از دوستی و اتحاد سخن میگویند، اما در عمل با هر بحرانی که در روابط ایران و غرب شکل میگیرد، بخشی از منافع خود را پیش میبرند.
در چنین شرایطی، تاکید مکرر مقامات ایرانی بر «دوستی دائمی با روسیه» بدون درک منطق راهبردی مسکو، ممکن است موجب استمرار همان وضعیتی شود که طی سالهای اخیر بارها کشور را در موضع انفعال قرار داده است. روسیه، همانطور که در شورای امنیت با نحوه اعلام پایان قطعنامه ۲۲۳۱ نشان داد، علاقهمند است ایران را در مسیری پرابهام نگه دارد؛ مسیری که مانع از گشایشهای مستقل تهران در سطح بینالملل میشود.
مناقشهای که از لاوروف آغاز شد و تندروها آن را تشدید کردند
با وجود سخنان آرامشبخش جلالی و ریابکوف، آنچه مناقشه اخیر را شعلهور کرد، اظهارات لاوروف درباره بند «اسنپبک» و واکنشهای داخلی پس از آن بود. لذا اینکه مسئولیت اتفاق بر گردن یک خبرنگار بیفتد، تنها فرار رو به جلو است. موضعگیری نسنجیده لاوروف با آن همه سابقه و تجربه دیپلماتیک عملا زمینهساز یک موج رسانهای شد که از سوی برخی تندروهای داخلی دنبال شد و بهسرعت از یک موضوع فنی و حقوقی به جدالی سیاسی در داخل تبدیل گردید.
در واقع، ریشه بحران، نه در سخنان ظریف یا دولتهای پیشین و سوال جهتدار یک خبرنگار عرب، بلکه در همان جرقه اولیه از مسکو و سپس در نحوه مواجهه گروهی از جریانهای داخلی با آن است. تندروهایی که به نام دفاع از منافع ملی، هر گونه انتقاد از روسیه را «ضد وحدت» میخوانند، خود اکنون به بخشی از چرخهای بدل شدهاند که منافع ملی را در تعلیق نگاه میدارد.
آنان با نادیده گرفتن رفتارهای واقعی مسکو، فضایی از هیجان و دوگانهسازی مصنوعی ایجاد کردند که نتیجهاش انحراف افکار عمومی از پرسشهای اصلی بود که چرا مواضع روسیه دقیقا در لحظات حساس با منافع ایران همپوشانی ندارد؟ و چرا هر بار که تهران در مسیر احیای گفتوگو با غرب قرار میگیرد، از جانب مسکو یا متحدانش مواضعی تحریکآمیز صادر میشود؟
به همین دلیل، سیبل و مخاطب واقعی سخنان اخیر جلالی و مقامات روسیه، نه چهرههای منتقد سیاست روسیه در ایران، بلکه تندروهایی هستند که با موجسواری رسانهای، این مناقشه را به حاشیهای بیپایان بدل کردند. آنان بهجای تحلیل دقیق منافع ملی، در نقش مدافعان بیچونوچرای کرملین ظاهر شدند و عملا میدان سیاست خارجی کشور را از منطق فرصتگرایی دور ساختند.
در نهایت، اگر چه جلالی بر ضرورت پرهیز از شکاف داخلی تاکید دارد، اما تجربه این مناقشه نشان میدهد که تعریف سیاست خارجی ایران در چارچوبی وابسته و مبهم، همان خطری است که از دل روابط نامتوازن با روسیه سر برمیآورد. واقعیت آن است که بحران از بیرون آغاز شد، اما در داخل تداوم یافت و تندروهایی که باید مخاطب هشدارهای اخیر باشند، همچنان بر آتش اختلاف میدمند.
آخرین اخبار سیاست را از طریق این لینک پیگیری کنید.