|

واکاوی ابعاد ژئوپلیتیک توافق سه‌جانبه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و آمریکا در گفت‌وگو با علیرضا محرابی

‌انفعال ژئوپلیتیک در قفقاز ‌

توافق سه‌جانبه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و آمریکا که به ایجاد «مسیر ترامپ» می‌انجامد، نقطه عطفی در ژئوپلیتیک قفقاز جنوبی و معادلات مرزی ایران محسوب می‌شود. این کریدور با اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان از طریق خاک ارمنستان، نه‌تنها یک گذرگاه تجاری است، بلکه ابزاری برای بازتعریف موازنه قدرت در منطقه است.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: توافق سه‌جانبه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و آمریکا که به ایجاد «مسیر ترامپ» می‌انجامد، نقطه عطفی در ژئوپلیتیک قفقاز جنوبی و معادلات مرزی ایران محسوب می‌شود. این کریدور با اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان از طریق خاک ارمنستان، نه‌تنها یک گذرگاه تجاری است، بلکه ابزاری برای بازتعریف موازنه قدرت در منطقه است. از منظر ایران، پیامد این پروژه دوگانه است؛ از یک سو، امکان ایجاد ارتباطات ریلی و جاده‌ای جدید می‌تواند فرصت‌هایی برای افزایش تعاملات ترانزیتی و تجاری فراهم کند و از سوی دیگر، حضور مستقیم آمریکا به‌ عنوان ناظر و طراح کریدور، خطر نفوذ بیشتر قدرت‌های فرامنطقه‌ای در مجاورت مرزهای شمال‌ غربی ایران را به‌ همراه دارد. این امر می‌تواند بر سازوکارهای همکاری منطقه‌ای مانند فرمت ۳+۳ تأثیر منفی گذاشته و نقش ایران را در تنظیم معادلات قفقاز کاهش دهد. به‌ویژه اگر مسیرهای ارتباطی بدون توجه به اصل تمامیت ارضی و منافع متقابل کشورهای منطقه اجرا شوند، ایران ممکن است با تغییرات ژئوپلیتیکی ناخواسته در مرزهایش مواجه شود. بنابراین، تهران نیازمند دیپلماسی فعال، رایزنی امنیتی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های اقتصادی و ترانزیتی خود است تا ضمن استفاده از فرصت‌ها، از تهدیدات احتمالی این توافق بکاهد. برای بررسی دقیق‌تر ابعاد ژئوپلیتیک این توافق، به گفت‌وگو با علیرضا محرابی، تحلیلگر ارشد مسائل حوزه آسیای مرکزی و قفقاز و استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی نشسته‌ایم تا تحلیل او را در‌این‌باره جویا شویم.

   جناب محرابی، برای سؤال اول به شکل صریح از شما می‌پرسم‌ آیا امضای توافق سه‌جانبه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و آمریکا به معنای تحقق همان چیزی بود که تهران آن را به عنوان خط قرمز خود ذیل کریدور زنگزور مطرح کرده بود؟ به بیان دیگر، آیا آن چیزی که نگرانش بودیم به واقعیت پیوست و کریدور زنگزور با کارگردانی ترامپ تحمیل شد؟

در یک کلمه، بله.

 چطور؟

من این را از زاویه جغرافیای سیاسی مطرح می‌کنم. هرگونه تغییری در اطراف مرزهای یک کشور می‌تواند نگرانی ایجاد کند، حتی اگر آن تغییر در حد یک خبر و حتی در حد یک توافق نمایشی باشد. من بارها در حوزه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک این را به دانشجویان می‌گویم که منطق ژئوپلیتیک یک منطق رئالیستی است؛ یعنی همه ‌چیز بر مبنای پارامترهای عینی و واقعی رخ می‌دهد. رقبای هر کشوری سعی دارند روی یک جاده، یک کوه، یک رودخانه یا یک حوزه جغرافیایی مشخص، برنامه‌ریزی خود را داشته باشند و نقشه ژئوپلیتیک منطقه را به نفع خود تغییر دهند. پس حتی اگر این توافق بین ترامپ، علی‌اف و پاشینیان در حد یک امضای یادداشت هم باشد، باید نسبت به آن نگران بود. خاطرم هست سال ۹۹ در گفت‌وگو با شخص شما هشدار داده بودم که هرگونه طرحی، حتی در حد طرح ذهنی، می‌تواند در آینده یک نوع تهدید ژئوپلیتیک باشد؛ چون می‌تواند زمینه را برای پیوند بین سیاست و دیپلماسی با واقعیت‌های میدانی فراهم کند و اکنون نگرانی‌هایی که پنج سال پیش به شما گفتم، محقق شده‌ است. در حوزه ژئوپلیتیک، کشورها ترتیبات و ترکیبات خاص خود را دارند. گاهی بری و گاهی بحری هستند، یا ساحلی هستند، یا محیطی هستند، یا به عبارتی چندپاره هستند. جمهوری آذربایجان هم یک کشور دوپاره بود که نخجوان از آن جدا بود و اکنون با این طرح ترامپ یا مسیر ترامپ به هم وصل شده است. نگرانی عمده آنجاست که اکنون آمریکا مسئول اتصال این دو تکه، یعنی نخجوان و جمهوری آذربایجان، به همدیگر شده است. لذا از همین تریبون روزنامه «شرق» به‌ صراحت عنوان می‌کنم که انفعال و ناکارآمدی ما در آرایش ژئوپلیتیک قفقاز پس از این توافق سه‌جانبه بیش از هر زمان دیگری مشهود شده است.

 تعبیرتان قدری رادیکال نیست؟

به‌هیچ‌عنوان، چون تهران می‌بایست میزبان این نشست‌ها می‌بود؛ کمااینکه ایران می‌بایست نقش واسط بین آذربایجان، ارمنستان یا حتی ترکمنستان در کنار ازبکستان یا تاجیکستان در کنار افغانستان باشد. یعنی باید ایران‌محور و کانون هم‌گرایی دیپلماسی منطقه‌ای باشد. ایران باید دیپلماسی ابتکاری و فعال میانجیگرایانه مرزی و ژئوپلیتیک داشته باشد. حالا جالب اینجاست که جمهوری آذربایجان و ارمنستان به‌جای ایران، در آمریکا و در کاخ سفید‌ توافق مرزی امضا می‌کنند. پس وقتی می‌گویم نگرانی جدی مشخصا در منطقه قفقاز مشهود است، کاملا بر‌اساس یک تحلیل آکادمیک و از منظر جغرافیای سیاسی مطرح شده است. هیچ‌گاه ادبیات من ادبیات سیاسی یا ایدئولوژیک نیست. من از منظر یک کارشناس ژئوپلیتیک سؤالم را تحلیل می‌کنم. فلات ایران از دیرینه، از زمان قدیم، محور و کانون تحولات ژئوپلیتیک بوده است. بنابراین، اکنون ایران باید این ظرفیت را برای خود حفظ می‌ کرد که با سیاست بی‌طرفی فعال، میزبان تمام دیپلماسی‌های میانجیگرایانه بین تمام همسایگان می‌شد. من بارها‌ گفته‌ام که باید استراتژی ما بی‌طرفی فعال در عین درگیرکردن سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی باشد که پنج سال پیش آن را در گفت‌وگو با خودتان پیشنهاد کردم. اما اتفاقا عکس آن را شاهدیم؛ نه استراتژی ما بی‌طرفی فعال بود و نه از ظرفیت نهادها و سازمان‌های بین‌المللی استفاده کردیم.

 ارجاعی به همان مصاحبه پنج سال پیش داشته باشیم که انتقاد جدی به دولت روحانی و شخص ظریف و عراقچی در جنگ دوم قره‌باغ داشتید و گفته بودید تصمیماتشان در واقع پشت به معادلات قفقاز انجام شده است. اما اینجا یک انتقاد جدی‌تری به دولت چهاردهم وجود دارد، از این منظر که یک حلقه غیر‌دیپلماتیک در برخی اقدامات، موضع‌گیری‌ها و تصمیمات دولت، نهایتا باعث شده تهران به شکل چراغ‌خاموش، پالس کلیدخوردن زنگزور را به باکو بدهد.

من از یک منظر کلان‌تر به موضوع نگاه می‌کنم. واقعا ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی ایران نیاز به یک سیاست‌مدار و رئیس‌جمهوری در حد کیسینجر و برژینسکی دارد؛ چون به قول گراهام فولر، ایران به دلیل ژئوپلیتیک خاص خود، قبله عالم است. حتی خود استراتژیست‌های آمریکایی مانند کیسینجر و برژینسکی هم اذعان دارند که ژئوپلیتیک ایران عملا این کشور را به گرانیگاه جهان تبدیل کرده است. از نظر ژئوپلیتیک، بعد از چین و روسیه، این ایران است که بیشترین همسایه را در جهان دارد؛ ۱۵ همسایه، یعنی ۱۵ ظرفیت ژئوپلیتیک، این یعنی ۱۵ دروازه، ۱۵ کریدور و ۱۵ فرصت. حالا یکی پس از دیگری شاهد بسته‌شدن این فرصت‌ها و کریدورها هستیم. اینجاست که ما به یک رئیس‌جمهوری در حد کیسینجر و برژینسکی نیاز داریم. لذا انتقاد من به روحانی، رئیسی، پزشکیان یا فرد خاصی نیست. موضوع اینجاست که ظرفیت استراتژیک ایران، سیاست‌مدار و دیپلمات کارکشته و وطن‌پرستی نظیر هاوس هافر یا مستر ایکس (جورج کنان) می‌خواهد که به شکل موازی برای تک‌به‌تک این ظرفیت‌ها و همسایگان و رقبا برنامه و کار کارشناسی داشته باشد. اصلا رئیس‌جمهور به کنار، کدام‌یک از سفرای ما توانستند در محل مأموریت خود یک کار کارشناسی، ‌ گزارش تحلیلی و یک برنامه جامع، دقیق و منسجم ژئوپلیتیکی ارائه کنند؟ این در حالی است که فردی مانند جورج کنان از سال ۱۹۴۵ و دوره ریاست‌جمهوری هری ترومن به مدت ۱۵ سال سفیر آمریکا در مجارستان و مسکو می‌شود و تک‌به‌تک گزارشات تحلیلی خود را به اسم مستر ایکس می‌نوشت و مجوز آن را هم نداده بود که نامش در گزارشات ذکر شود که بعدها مشخص شد همین جورج کنان در این گزارشات خود برای ایالات متحده آمریکا چه طرح‌هایی برای شکست شوروی و عدم وقوع جنگ داشت. این وزن یک سفیر است. حالا کدام‌یک از سفرای ما در این ۱۵ همسایه توانستند چنین کاری انجام بدهند؟ پس مسئله این نیست که ما مرتبا سفر کنیم، مراوده داشته باشیم و عکس یادگاری بیندازیم؛ مسئله اینجاست که چه طرحی برای همسایگان داریم؟ بله، در مورد این مسئله، حلقه‌ای که در دولت مطرح بود و حتی انتقاداتی هم به بلندشدن پزشکیان پای الهام علی‌اف مطرح شد. من کاری به مسائل و حواشی ندارم، من حتی کاری به تیم تشریفات و انتقادات به آنها هم ندارم. مهم اینجاست که مسئولیت رئیس‌جمهور در ارتباط چشمی، بدنی و کلامی با همتایانش درباره مسائل ژئوپلیتیک‌ باید با واکنش مناسب همراه باشد.

 حالا که حضرت‌عالی نگاه رادیکال دارید، این سؤال رادیکال را هم بپرسیم که واقعا بعد از این توافق سه‌جانبه، اسرائیل در قره‌باغ با ایران هم‌مرز شد و آمریکا هم در ارمنستان؟

اگر پاسخ صریح و یک کلمه‌ای می‌خواهید، بله.

 این نوع خفگی یا حذف ژئوپلیتیک ایران ادامه خواهد داشت؟ چون ما چند هکتار از زمین‌های شرقی را پشت دیوار مرزی با طالبان قرار دادیم که گویا قرار نیست حتی یک سانت آن را هم به کشور پس بدهد. در کنار آن، شاهد کلیدخوردن کریدور زنگزور خواهیم بود و‌...‌

من دوباره از منظر جغرافیای سیاسی و به عنوان یک استاد دانشگاه می‌گویم‌ مسئله اینجاست که ما هیچ‌گاه از نگاه یک کارشناس به مسائل مرزی نگاه نکرده‌ایم که مرز را به درستی فهم کرده باشد؛ چون مرز نظام عرفی، نظام حقوقی و نظام دیپلماتیک، نظام تاریخی و نظام قراردادی خاص خود را دارد که باید روی تک‌به‌تک این نظام‌ها کار کارشناسی انجام شود. اما در وزارت امور خارجه اکنون هیچ کارشناسی وجود ندارد که بتواند در حوزه ژئوپلیتیک و شناسایی مرزها، چه در قالب خط ‌القعر، چه در قالب نظام حقوقی خط مستقیم یا نظام حقوقی خط مبدأ، دست به تعیین مرزها بزند.

وقتی ما بدون کار کارشناسی، بدون استفاده از ظرفیت دانشگاهی و آکادمیک و صرفا از منظر امنیتی یا کار پلیسی و مرزنشینی و بدون هیچ‌گونه تحقیقی، ۵۰۰ متر در داخل خاک خودمان یک دیوار مرزی درست می‌کنیم، نتیجه آن هم وضعیت کنونی می‌شود که طالبان خاک ما را اشغال کرده است. در صورتی که باید استادان دانشگاه قبل از هر کاری بررسی‌های آمایشی و محیطی را انجام می‌دادند. در حالی که اکنون، مسئله خود تأسیس دیوار بماند، حتی بادهای ۱۲۰روزه در استان سیستان‌و‌بلوچستان باعث شده که خود این دیوارها در میان شن‌ها دفن شود و به‌راحتی مردم روی همین دیوارهای شنی از مرزها عبور می‌کنند. پس وقتی کار کارشناسی انجام نمی‌شود، از استادان دانشگاه و تحلیلگران حوزه ژئوپلیتیک بهره نمی‌برند، نتیجه آن هم بهتر از این نخواهد بود و اکنون آن ۴۷‌کیلومتری که دیوار کشیدند، کارکرد خود را از دست داده است.

در صورتی که اگر کارشناس آنجا بود، می‌دانست که دیوار برای مرز در سیستان جواب نمی‌دهد، باید از برخی ابزارها استفاده کرد که هم برای تعیین مرز استفاده شود و هم به‌راحتی شن‌ها از آن عبور کند. در مسائل جزایر سه‌گانه هم همین‌طور است. در کنار تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، ما جزایر آریانا و زرین‌کوه را داریم که دست امارات است و حدود ۹۰ درصد نفت آنها هم از این جزایر است. متأسفانه این نوع تعصبات باعث می‌شود که ما از کار کارشناسی و حوزه ژئوپلیتیک غافل شویم. ما باید کارشناسان واقعی را در بدنه وزارت خارجه، وزارت کشور، وزارت دفاع و نیروهای نظامی به کار بگیریم.

من همین‌جا از تریبون روزنامه «شرق» اعلام می‌کنم که در سال‌های آینده از نظر محیط‌زیستی و...‌‌ ‌ بحران‌هایی جدی در مرزهایی مانند سیستان‌و‌بلوچستان یا خوزستان خواهیم داشت. مشکلات جدی در مرزهای کردستان خواهیم داشت، در تنگه الله‌اکبر، گردنه ذوالفقار و سایر جاها. این مشکلات جدی است و من دارم این هشدارها را می‌دهم. در حوضه خراسان نیز همین‌طور. واقعا من از سر احساس حرف نمی‌زنم؛ این پارامترها و واقعیت‌های جاری در حوزه زیست‌محیطی، مرزشناسی و ژئوپلیتیک است. وقتی از نظر تراکم، پراکندگی و آمایش سرزمینی، مردم به دلیل همین مشکلات، مرزها را خالی می‌کنند، طبیعتا مهاجران جای آنها را خواهند گرفت و این تبعات و بحران‌های بعدی را به دنبال دارد.

 جناب محرابی، اما چرا الان؟ آیا به دلیل اینکه ما بعد از جنگ ۱۲روزه‌ شاهد تمرکز روی مسائل داخلی، آینده مبهم مذاکرات هسته‌ای، مسائلی مانند فعال‌سازی مکانیسم ماشه و بازگشت قطع‌نامه‌ها یا احتمال جنگ مجدد اسرائیل هستیم، فرصت برای این دست اقدامات در قفقاز فراهم آمده است؟

ببینید، ما در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی چیزی به اسم «سیاست پیوند» (linkage policy) داریم. وقتی رقیب و دشمن تو‌ کشوری مانند آمریکا یا رژیمی مانند اسرائیل است، طبیعتا همه تحولات از سوریه، لبنان و فلسطین تا یمن، قفقاز، افغانستان و پاکستان را به همدیگر مرتبط می‌بینند؛ چراکه اینها اساسا به تحولات سیاست خارجی موضوعی نگاه نمی‌کنند و در قالب سیاست پیوند، مسائل را تعریف می‌کنند. یعنی در قالب مکعب بحران، در جاهایی که مفصل‌بندی لازم وجود دارد، بحران‌ها روی همدیگر قرار بگیرند، می‌توانند منافع و حوزه نفوذ را در برابر ایران شکل بدهند. پس تمام اقدامات، از خاورمیانه تا قفقاز، آسیای میانه و کشورهای عربی حاشیه خلیج‌ فارس، در همین چارچوب سیاست پیوند قابل بحث و تعریف است.

 و هدف غایی این سیاست پیوند چیست؟

قفل سرزمینی ایران؛ چون وقتی ‌کشوری مانند ایران در حوزه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک دچار قفل سرزمینی شود، معادلات ‌علیه شما خواهد بود. دشمن و رقیب شما در قالب سیاست پیوند، مفصل‌بندی بحران‌ها را ایجاد کرده که سبب شکننده‌ترشدن وضعیت شما در منطقه خواهد شد و شرایط را به سمتی خواهند برد که در آینده حتی نیازی به مذاکره با ایران وجود نداشته باشد و شما دچار خفگی ژئوپلیتیکی می‌شوید. به هر حال، دشمنان و رقبای ایران می‌دانند که الان نقطه قوت ما، توان ژئوپلیتیکی در قالب مذاکرات است. بنابراین، با سیاست پیوند و مفصل‌بندی بحران، به دنبال گرفتن همین برگ برنده و نقطه قوت ما هستند و آن هم در قالب قفل سرزمینی شکل خواهد گرفت. حالا اینکه در سال‌ها و دهه‌های گذشته، چه در هرم قدرت و چه در رژیم قدرت، برخی اقدامات و تصمیمات درست اجرائی نشد و ما به نقطه بحرانی کنونی رسیده‌ایم، جای بحث جداگانه دارد. اما اکنون این قفل سرزمینی به دنبال گرفتن برگ‌های برنده از ایران است. من در ترجمه کتابی به نام رویکرد تخصصی به استراتژی و امنیت ملی، اشاره داشته‌ام که محیط استراتژیک نیازمند ارزیابی استراتژیک و ارزیابی استراتژیک نیازمند اقدام استراتژیک است.‌ در این سه سطح، رقبا و دشمنان ایران در محیط استراتژیک ما به این ارزیابی استراتژیک رسیده‌اند که برای اقدام استراتژیک، به دنبال قفل سرزمینی ما باشند. یعنی ما به جایی برسیم که برای هرگونه تحرکی در پیرامون خود، نیازمند موافقت با این رقبا و دشمنان باشیم. وقتی در دهه‌های گذشته، هشدارهای دلسوزان دانشگاهی نادیده گرفته می‌شود، قطعا در آینده برای حضور در قفقاز باید چراغ‌سبز آمریکا را بگیریم و باید پول آن را بدهیم. در ژئوپلیتیک نوین باید از منطق تضاد به منطق اقتصادی و تجاری رسید. کاری که دونالد ترامپ کرد؛‌ از تضاد بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان، بهره اقتصادی و تجاری برای آمریکا برد. کاری که ما باید قبل‌تر انجام می‌دادیم و از تضاد بین باکو و ایروان برای خودمان استفاده اقتصادی می‌کردیم.

 طیفی از ناظران هشدار می‌دهند که مسائل اقتصادی و تجاری تنها روبنای موضوع است و امکان دارد واشنگتن در زیربنا به دنبال معادلات ژئوپلیتیک، نظامی و امنیتی باشد؛ کمااینکه به بهانه تأمین امنیت همین مسیر، ترامپ به دنبال اعزام نیرو و احداث نیروگاه و پایگاه در کنار مرزهای ایران باشد؟

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. ما که ذهن‌خوان نیستیم و نمی‌دانیم در سر آمریکا چه می‌گذرد، اما می‌دانیم که واقعیت‌های ژئوپلیتیک برای چه زاییده و استفاده می‌شوند. پاسخ اصلی همین ایده‌ها و تفکرهایی است که رقبای ما دارند. مثلا در یک نقطه سرزمینی که اختلافی وجود نداشته، اختلافی ایجاد کرده و بعد برای حل آن اختلاف، راه‌حل می‌دهند و نهایتا ژئوپلیتیک خاص خود را ترسیم و تعریف می‌کنند. من حتی همان سال ۹۸ که کریدور زنگزور روی کاغد بود، گفتم که داریم با یک واقعیت ژئوپلیتیک مواجه می‌شویم که منطق اقتصادی دارد و نباید بی‌توجهی کرد و اینکه هم‌اکنون زیربناهای آن در حال تکمیل است‌. حالا گزاره جدیدی در کنار مرزهایمان ایجاد شده که ناخواسته تبعات سیاسی و امنیتی آن در آینده بیشتر خود را نشان خواهد داد.

 

آخرین اخبار سیاست را از طریق این لینک پیگیری کنید.