|

قلندریان تاریخ و بی‌هنجاری‌های معترضان جدید شهری

قلندریان جماعتی شهری بودند در ایران و سرزمین‌های دارای پیوند با آن در عراق و سوریه و آناتولی و هند. این جماعت در هیئت یک گروه مخالف‌خوان در کنار بخش‌هایی از متصوفه، شیعیان، جوانمردان، عیاران، بازمانده مغان زرتشتی و... در برابر حکومت سلجوقی و عقاید عصر خلافت قرار گرفتند و به نظر می‌رسد با وجود اختلافات عمیقی که میانشان بوده است هم‌جوشی‌ها و هم‌پوشانی‌هایی یافتند و عقایدشان در هم رخنه کرد و این‌‌گونه قلندریان آمیزه‌ای از افکار پیش از اسلام و صوفی را در خود پروراندند.

فرشید سامانپور-پژوهشگر:‌ قلندریان جماعتی شهری بودند در ایران و سرزمین‌های دارای پیوند با آن در عراق و سوریه و آناتولی و هند. این جماعت در هیئت یک گروه مخالف‌خوان در کنار بخش‌هایی از متصوفه، شیعیان، جوانمردان، عیاران، بازمانده مغان زرتشتی و... در برابر حکومت سلجوقی و عقاید عصر خلافت قرار گرفتند و به نظر می‌رسد با وجود اختلافات عمیقی که میانشان بوده است هم‌جوشی‌ها و هم‌پوشانی‌هایی یافتند و عقایدشان در هم رخنه کرد و این‌‌گونه قلندریان آمیزه‌ای از افکار پیش از اسلام و صوفی را در خود پروراندند. قلندریان نیز مانند بسیاری از جنبش‌های اجتماعی و عامیانه ایران به خوبی شناخته نشده‌اند. احتمالا مهم‌ترین و سخت‌ترین قدم را برای شناخت این جریان استاد شفیعی‌کدکنی در کتاب «قلندریه در تاریخ» برداشته‌اند. ایشان در این کتاب راه علم را رفته و کمتر از قطعیات سخن گفته‌اند، ولی ما اینجا با قطعیت بیشتری قلندریان را از بازماندگان خرم‌دینان و آنان را اخلاف مزدکیان عصر ساسانی قلمداد می‌کنیم. البته این کمک چندانی به شناخت ماهیت قلندریان نخواهد کرد، چراکه خود جنبش مزدکی هم در تاریخ درباری کشور ما ناشناخته مانده یا بد شناسانده شده است. تاریخ جدیدتر، مزدکیان را جریانی برابری‌خواه (به تعبیر امروزی شاید سوسیالیست!؟) و پیرو اصلاحات (یا انقلابات) مزدک در آیین زرتشتی دانسته‌اند. یک صفت منسوب بدان جریان، اباحه‌گری و هنجارشکنی‌های اخلاقی آنان است. برخی منتقدان انتساب چنین صفاتی را حاصل سعایت همان مورخان درباری دانسته‌اند. ولی عقل می‌پذیرد که یک محور جنبش مزدکی بر ضد اخلاقیات خشک و ابزاری عصر خود باشد و آن جنبش در این راه برخی از اصول اخلاقی حاکم را به سخره بگیرد.

 به عبارت دیگر این بی‌اخلاقی‌های ظاهری، یک ابزار سیاسی برای مقابله با سیستمی بوده است که خود را متولی اخلاق می‌دانسته ولی احتمالا خود در طبقه اشراف و جنگ‌سالاران چندان به آن پایبند نبوده است. ولی شواهدی هم نشان می‌دهد که گروهی از مزدکیان دهه‌های بعد واقعا از مسیر اخلاق خارج شده‌اند.

هرقدر درباره بی‌اخلاقی مزدکیان ابهام وجود داشته باشد، در بی‌هنجاری قلندریان تقریبا تردید نیست. دست‌کم می‌توان پنداشت که هنجارشکنی قلندری هم در دوره‌هایی شدت یافته و از خطوط قرمز جامعه عبور کرده باشد؛ شاید هم هنجارشکنانی خود را در این قالب جای می‌داده‌اند. ولی عجیب آن است که گویا همین قلندریان افراطی هم با وجود زیر پا گذاشتن خطوط قرمز اخلاقی جامعه، محبوب آن جامعه هم بوده‌اند! این تضاد عجیب را می‌توان در آثار ادبی (مثلا در آثار حافظ و سعدی) دید؛ جایی که در آن برخی از پست‌ترین رذایل اخلاقی و رندی و میخوارگی و عیش و عشرت، جلوه و معنایی عمیق یافته‌اند. به نظر می‌رسد این واژگان در آن ادبیات نه برای وصف حال و بزم بلکه همراه با انتقاد مطرح می‌شوند. همچنین است کلماتی مانند لوطی (و معادل آن برای زنان) که برخلاف معنای حقیقی ناهنجار خود صفتی آرمانی شده‌اند. در ادوار گوناگون تاریخ ایران می‌توان کم‌وبیش رد این خرق‌ عادت‌های مقبول جمع را گرفت. ولی چه‌بسا در دوره‌هایی مدارا با بی‌اخلاقی راه را برای زوال اخلاقی جامعه باز کرده باشد. سست‌شدن بنیاد مقاومت اجتماعی در برابر حمله اعراب و مغول شاید تا حدی برخاسته از چنین زوالی باشد.

بخشی از اعتراضات این روزهای شهرهای ما (به کنار از اهداف سیاسی خود که موضوع این بحث نیست) به نظر می‌رسد ماهیتی چنین داشته باشند. این اعتراضات با مطالباتی مقبول و شعارهایی موجه در دفاع از حقوق زنان آغاز شد. ولی بسیاری از شعارهایی که در ادامه از معترضان شنیده شد، پیش‌تر از این گاهی در فضاهای مجازی و خصوصی هم ناپسند دانسته می‌شدند و حتی در اعتراضات سال 98 هم چندان نمودی نداشتند. همچنین است برخی از توهین‌ها و برخوردهایی که شاید بتوان گفت که در 100 سال اخیر ایران سابقه‌ای ندارد.

در حوزه زبان و نشانه‌شناسی این یک امر معمول است که واژگان به مرور و با تکرار، قابلیت‌های عملی و اثرگذار خود را از دست بدهند و به علامتی خنثی تبدیل بشوند. ولی در یک نظام فرهنگی و اخلاقی پویا و مردمی، واژگان و مفاهیم و استعارات جدید اخلاقی به یاری علائم قدیمی‌تر می‌آیند یا گاهی علائم قدیمی معانی جدیدی به خود می‌گیرند که مثال آن را از عصر قلندران و اشعار حافظ و مولوی و سعدی مثال آوردیم. ولی این به شرطی است که اخلاق و فرهنگ مردمی از موضع خود منحرف و از وظایف خود غافل نشود. همدردی و مدارای معترضان با شعارها و رفتارهای غیراخلاقی و ناجوانمردانه (که به نظر می‌رسد بیشتر برخاسته از نسل جوان‌تر باشد) و عدم تلاش جدی برای هدایت آنان می‌تواند اخلاق عمومی را پذیرای چنان ناهنجاری‌‌هایی کند.

بهتر است کمی از التهابات این روزها دور شویم و نسل تازه‌جوان و معترض را بی‌طرفانه‌تر قضاوت کنیم. این نسل رشدیافته در عصر ارتباطات اینترنتی و ماهواره‌ای، لزوما معیارهای اخلاقی ملی و مذهبی جهان واقع پیرامونش را نمی‌پذیرد و احتمالا تا حد بسیار زیادی متأثر از فضاهای مجازی باشد. بنا به شواهد همین فضای مجازی در بازکردن افق دید جوانان برخی از کشورهای جهان مؤثر بوده است. ارتقای جایگاه مهاجران در برخی کشورهای اروپایی شاید نتیجه‌ای از فضای نسبتا برابر مجازی باشد. ولی به نظر نمی‌رسد ایران جزء آن کشورهای موفق باشد. فضای مجازی و شبکه‌ای فارسی‌زبان، فضای آلوده‌ای است. در سیاست‌گذاری‌های سلبی و لجوجانه در حوزه ارتباطات، بهره ایرانیان از شبکه‌ها و وبگاه‌های تخصصی و وزین هنر و علم و تاریخ و موسیقی و... ناچیز ماند و به سوی وبگاه‌های فارسی‌زبان غیررسمی و زیرزمینی و خارجی هدایت شد، از شبکه «جم‌تی‌وی» و «من و تو» تا لایوهای سخیف اینستاگرام. این فضاهای مجازی از تسلط فرهنگ مردمی خارج هستند. کافی است «نظرات» مردمی درج‌شده در صفحات اینستاگرام همین روزنامه «شرق» را مروری کنید؛ به‌خصوص اگر خبر کمی آتشی باشد، خیلی از (ظاهرا) دختران و پسرانی را می‌بینید که انواع الفاظ رکیک را در نقد هم و نقد محتوای خبر به کار می‌برند. البته که مخاطبان «شرق»، عمدتا جزء بخش فرهیخته‌تر جامعه هستند. وای به حال دیگران و وای به حال نسلی که ارزش‌های اخلاقی‌اش در این فضا رشد کرده باشد!

تجربه من به من می‌گوید که تا زمان اعتراضات این خرده‌فرهنگ منحط، در فضای واقعی، هنوز تحت تسلط فرهنگ حقیقی جامعه بود، ولی همدردی و مدارای امروزی و توجیه سیاسی آن راه را برای بروزش در فضای واقعی هموار کرد و ادامه آن وضع شاید پذیرش آن در فرهنگ و به دنبال آن عصر دیگری از زوال اخلاقی را به همراه آورد. خود من متأسفانه می‌بینم برخی از هنجارشکنی‌های معترضان امروز که شاید در ابتدا هجو اخلاق رسمی و تخطئه آن بود، حالا گاهی بدون پیوست‌های سیاسی و انتقادی تداوم می‌یابد و عاملان آن هم نه‌تنها ابایی از کردار خود ندارند، بلکه شاید خود را معترض و فعال سیاسی و رفتار و گفتار ناهنجار خود را نماد روشنفکری می‌دانند!

در چنین فضایی لازم است منتقدان و معترضان حقیقی و جاافتاده‌تر، همان نقشی را که گویا روزگاری حافظ، مولوی، کاشفی، سلمی و... برای هدایت قلندریان کوچه و بازار ایفا کردند، در فضای امروزی بر عهده بگیرند. شاید بتوان به جای تماشای زوال اخلاقی به بهانه سیاسی، گفتارها و کردارهای هجو نسل جدید را باز هم به سوی معانی متعالی‌تر هدایت کرد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها