آموختن از فرودستان
واژه فرودست اگرچه معمولا برای اطلاق به افسری با رتبه پایین در ارتش انگلستان به کار میرفت، اما گرامشی در یادداشتهای زندان و در شرایط سانسور، استفاده دیگری از این کلمه کرد و فرودست را برای ارجاع به گروهها یا طبقات اجتماعی غیرهژمونیک به کار برد و درواقع پرولتاریا را فرودست نامید. او به طور خاص کلمه فرودست را در مورد گروههای غیرسازمانیافته کشاورزان جنوب ایتالیا به کار گرفت.
پیام حیدرقزوینی: واژه فرودست اگرچه معمولا برای اطلاق به افسری با رتبه پایین در ارتش انگلستان به کار میرفت، اما گرامشی در یادداشتهای زندان و در شرایط سانسور، استفاده دیگری از این کلمه کرد و فرودست را برای ارجاع به گروهها یا طبقات اجتماعی غیرهژمونیک به کار برد و درواقع پرولتاریا را فرودست نامید. او به طور خاص کلمه فرودست را در مورد گروههای غیرسازمانیافته کشاورزان جنوب ایتالیا به کار گرفت.
یکی از نظریهپردازان معاصر که تأکید زیادی روی کلمه فرودست داشته گایاتری چاکراورتی اسپیواک، نظریهپرداز پسااستعماری هندیتبار است. اسپیواک تلاش زیادی برای یافتن واژگانی مناسب برای توصیف تجربهها و تاریخهای افراد و گروههای اجتماعی خاص که در طول تاریخ با غارت و بهرهکشی استعمار اروپایی روبهرو بودهاند دارد. در مطالعات او فرودست شامل معنای وسیعی از جایگاههای مختلف فاعلیت است. او واژه فرودست را انتخاب میکند چراکه فکر میکند کلمهای انعطافپذیر است و میتواند هویتهای مبارزاتی و اجتماعی مانند «زن» و «استعمارشده» را در خود جای دهد. او در گفتوگویی درباره علاقهاش به کلمه فرودست میگوید:
«من کلمه فرودست را به یک دلیل دوست دارم و آن این است که این کلمه حقیقتا موقعیت-مدار است: فرودست در آغاز به رده بهخصوصی در ارتش اطلاق میشد. گرامشی آن را تحت شرایط سانسور به کار برد. مثلا او به مارکسیسم مونیسم میگفت و مجبور بود پرولتاریا را فرودست بنامد. این کلمه که در شرایط سانسور به کار گرفته شده بود تبدیل به کلمهای برای توصیف همه چیزهایی شد که تن به تحلیل خشک طبقاتی نمیدهند. این کلمه را دوست دارم چون مشمول محدودیتهای هیچ نظریهای نمیشود».
استفان مورتون در کتابی که درباره اسپیواک نوشته (ترجمه نجمه قابلی، نشر بیدگل)، میگوید که نوشتههای اسپیواک نشان میدهد سرکوبهای اجتماعی و سیاسی در جوامعی استعماری مانند هند، در عین حال تفاوتهای طبقاتی، ناحیهای، زبانی، قومیتی، دینی، نسلی، جنسیتی و شهروندی را نیز دربرمیگیرد. این تفاوتها چیزی است که در ادعاهای کلی نظریههای روشنفکران ساکن غرب نادیده گرفته شده است.
از سوی دیگر، در پیشزمینه اجتماعی نظام طبقاتی هندوستان جایگاه فرودستان، هم در تاریخنگاری استعمار اروپایی و هم در تاریخنگاری ملیگرا نادیده گرفته شده است. از اینرو است که اسپیواک همواره در پی روششناسی مناسبی برای تبیین وقایع و مبارزات گروههای تحت ستم بوده است.
مورتون میگوید که در هند به طور سنتی وقایع تاریخی مربوط به رعایای روستانشین و طبقه کارگر شهرنشین را گروههای اجتماعی برگزیده به ثبت رساندهاند: «بازنمایی گروههای مختلف فرودست طبقات پایین جامعه هند بر اساس منافع قدرت حاکم یا طبقه اجتماعی مسلط بر جامعه شکل گرفت. در بایگانیهای امپراتوری بریتانیا زندگی و فعالیت سیاسی رعایای روستایی هند تابع پروژه مسلط دولت امپراتوری و در روایتهای نخبگان بورژوای استقلال ملی هند، جنبشهای مقاومت محلی زارعان تابع پروژه ملیگرای استعمارزدایی قرار داده شده است. در هیچ یک از این دو نوع تاریخنگاری، وقایع پیچیده اجتماعی و سیاسی مربوط به گروه خاص فرودستان نه رسمیت یافته و نه بازنمایی شده است».
با پیروزی زارعان روستایی در یکی از شورشهایشان علیه دولت ملیگرای هند تاریخنگاران مطالعات فرودستان بر آن شدند تا روایتهای استقلالطلبان ملیگرا را از دیدگاه فرودستان مورد بازبینی قرار دهند و به این ترتیب، «این کار در ادامه منجر به بازسازی تاریخ شورشهای گوناگون فرودستان شد که مستقل و جدای از جریان اصلی جنبش استقلال ملیگرای بورژوا بودند». اما این بازسازی به آسانی میسر نبود چراکه تاریخنگاران با فقدان منبع معتبر یا سندی که منعکسکننده شرایط و عملکرد اجتماعی فرودستان از دیدگاه خودشان باشد روبهرو بودند. مورتون نوشته:
«نخبگان همواره جنبشهای رعیتی را به صورت حرکتهای خودجوش، خشونتگرا، و عاری از محتوا یا سازماندهی بازنمایی میکردهاند و اغلب اوقات نمیتوان صدا و عاملیت سیاسی گروههای فرودست را از این ویژگی برساخته نخبگان تشخیص داد».
اسپیواک این پرسش را هم مطرح میکند که آیا روششناسی مارکسیستی تاریخنگاران مطالعات فرودستان روش مناسبی برای توصیف تاریخ پیچیده شورشهای فرودستان است؟ اسپیواک با نگاهی انتقادی به سراغ روششناسی مارکسیسم سنتی میرود اما او به طور کامل آن را رد نمیکند: «اندیشههای اسپیواک تقسیمبندیهای مارکسیسم را بازبینی و فراتر از مناسبات محدود سیاست طبقاتی به کار میبرد تا بدینوسیله شکلهای دیگر مبارزات آزادیخواهانه مانند جنبشهای زنان، مبارزات رعایا و یا حقوق اقلیتهای بومی را نیز دربرگیرد. درواقع یکی از دلایل اصلی که اسپیواک بهکارگیری مارکسیسم سنتی در کار تاریخنگاران مطالعات فرودستان را مورد انتقاد قرار میدهد، خشک و بیانعطافبودن آن برای توصیف پیچیدگیهای تاریخ اجتماعی هندوستان است».
استفان مورتون در کتابش تأکید میکند که اسپیواک با جابهجا کردن نظرگاه انتقادی از جنبش آزادیبخش ملی هندوستان به تمرکز بر «عاملیت و جنبشهای اجتماعی گروههای خاص فرودست»، ما را با این تصور روبهرو میکند که عاملیت تغییر در جنبشهای آزادیبخش در میان فرودستان جای دارد.
اسپیواک در یکی از مقالاتش با عنوان «بازنمایی ادبی فرودستان» از متن ادبی به عنوان جایگزینی برای بیان تاریخ زنان فرودست یاد میکند. به اعتقاد اسپیواک، آن دسته از نظریات روشنفکران غربی که میخواهند صدای فرودستان را در جوامع جهان سوم و جوامع استعماری نمایندگی کنند، در نهایت به خاموششدن صدای فرودستان میانجامند. اسپیواک بر تمایز میان نظریه روشنفکری و وضعیت واقعی و اقتصادی فرودستان تأکید دارد و معتقد است برای پرداختن به وقایع نانوشته زندگی فرودستان نباید از جانب آنان سخن گفت. او در مقالهای تحت عنوان «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟»، به نقد نظریه فمینیستی غربی میپردازد و محوریت نقدش بر این اساس است که ادعای فمینیسم مبنی بر جهانشمولبودن و سخنگفتن از جانب همه زنان دور از واقعیت تاریخی زنان جهان سومی است. همانطور که اشاره شد اسپیواک تأکید زیادی روی انعطافپذیر بودن واژه فرودست دارد و منظورش از «فرودست» و آدمهای حاشیهای؛ کشاورزان تهیدست، طبقه کارگر، زنان و بردگان پسااستعماری است. به اعتقاد او، فرودستان نهفقط تحت سلطه شیوه تولید سرمایهداری، بلکه تحت انقیاد هژمونی مردسالار سنتی، خانواده و دولت استعماری هم هستند.