آيا برخي اصلاحطلبان از رئيس دولت اصلاحات عبور ميكنند؟
مهرشاد ايماني
ديدار اخير فراكسيون اميد با محمد خاتمي حواشي و نتايج جالبي به همراه داشت. رئيس دولت اصلاحات در آن ديدار صريحا گفته است كه «دیگر خیلی سخت است به مردم بگوییم در انتخابات شرکت کنید». اين سخن شايد به مذاق برخي از اصلاحطلباني كه در سالهاي اخير هدف اصلاحات را صرفا پيروزي انتخاباتي ميدانند، خوش نيايد؛ شاهد مثال اين مدعا اظهاراتي است كه بهتازگی تعدادي از اصلاحطلبان مبني بر برائت از دولت روحاني اظهار ميكنند. بيترديد سخن خاتمي وحي منزل نيست و ميتوان بخشهايي از آن را پذيرفت و با بخشهاي ديگر آن مخالف بود اما اين سخن كه نميتوان به پرسش مردم مبني بر اينكه بعد از اين سالها چه اصلاحاتي رخ داده است، قابل تأمل به نظر ميرسد. اين سخن دو وجه دارد؛ نخست آنكه اصلاحطلبان نميتوانند و نبايد از پذيرش حمايت خود از روحاني سر باز بزنند و ديگر آنكه اصلاحات اكنون پايگاه روزگار گذشته را ندارد؛ با اينحال، تعدادي از شخصيتهاي اصلاحطلب همچنان اصرار دارند كه تنها راه برونرفت از مشكلات، اعتماد به اصلاحات است و براي تبيين اين موضوع نيز از همان مفهوم تكراري دوگانهسازي جناحي استفاده ميكنند.
مشكل ديگر اين است كه اصلاحطلبان از يكسو به واعظي انتقاد ميكنند كه چرا ميگويد دولت روحاني نتيجه ائتلاف اصلاحطلبان است و از سوي ديگر، وقتي بحث حضور مردم در انتخابات آتي ميشود، براي جلوگيري از تضعيف سبد رأي خود مشكلات موجود در دولت را بيارتباط به حمايت اصلاحطلبان ميدانند؛ اين در حالي است كه همه ميدانند سبد رأي روحاني برآمده از پايگاه اجتماعي اصلاحات بود و اگر حمايت همهجانبه نيروهاي اصلاحطلب در كار نبود، شايد توفيق پيروزي نصيب روحاني نميشد و به همين دليل است كه خاتمي گفته است در مواجهه با پرسش مردم مبني بر اينكه چه اصلاحي رخ داده است، نميتوان پاسخ داد. حتي ميتوان پا را فراتر از اين موضوع نهاد و به سخن محمدرضا خاتمي در سال 96 اشاره كرد. او در پاسخ روزنامه «اعتماد» مبني بر اينكه چه تضمینی برای همراهی دولت دوم روحانی و اصلاحطلبان وجود دارد، گفته بود: «تضمین این مسئله، خود ما هستیم». او ادامه داده بود: «اگر روحانی ابقا نشود، وضعیت کشور از دوران احمدینژاد هم بدتر خواهد شد». اما محمدرضا خاتمي نگفته بود كه براي بهتر يا بدترشدن وضعيت نسبت به دوران فاجعهبار احمدينژاد چه سازوكاري وجود دارد.
در حقيقت اصلاحطلبان چه در سال 92، چه در سال 96 و چه در دوران كنوني به يك سياست نخنما يعني ايجاد ترس از وضعيت بدتر تمسك ميجويند. نايبرئيس مجلس ششم در سال 96 گفت كه ما يعني اصلاحطلبان دولت روحاني را تضمين ميكنيم براي تبيين اين گزاره مردم را از بازگشت به دوران احمدينژاد ترساند يا آنكه چند روز پيش محمدرضا تابش در پاسخ به اين پرسش كه آيا ذكر اين موضوع كه بخشي از حاكميت مانع اصلاحطلبان هستند، تكراري نشده است و قدرت اقناعكنندگي آن براي جامعه كم نشده است، گفت: «این موانع واقعی هستند. مسئله تأسفبار این نیست که اصلاحطلبان همچنان این بحث تکراری را مطرح میکنند. تأسفبار این است که مخاطب این بحث از نتیجه عینی این رویکرد که بارها در شکلهای مختلفی دیده، درس نمیگیرد و سیاستش را تغییر نمیدهد. از این واضحتر نمیتوانیم هشدار دهیم که ناامیدی از اصلاحطلبان یعنی بازکردن میدان برای اپوزیسیون برانداز؛ چه بهواسطه گرایش پیداکردن بخشی از جامعه به آن سمت و چه بهواسطه منفعلشدن بخش عظیمتری از مردم در این نزاع سیاسی».
ديدگاه تابش، اين موضوع را به مخاطب القا ميكند كه يا اصلاحات يا هيچ. صحت اين موضوع قابل بررسي است اما حتي اگر چنين نيز باشد، بايد مشخص شود كه دقيقا معيارهاي اصلاحات چيست؟ اصلاحطلبان با رقيب خود يعني اصولگرايان در مقام عمل چه تفاوتهايي دارند؟ و دقيقا قرار است چهكار بكنند كه رقيب سنتي آنها قادر به انجامش نيست؟ پاسخ به اين پرسشها همان مانيفستي است كه هر حزب بايد ارائه دهد و بر اساس آن مانيفست كلي، سازوكارهاي اجرائي در موضوعات احصاشده را به مردم بگويد. تابش كه از قضا از نزديكان آقاي خاتمي محسوب ميشود، در همان مسيري حركت ميكند كه خاتمي در حال حاضر به آن انتقاد دارد. انتقاد از اينكه نميتوان بدون برنامه دقيق از مردم خواست كه به ما رأي بدهيد و به آنها رأي ندهيد. مضافا آنكه نميتوان به هر بهانهاي كليت استقرار نظام را هزينه جناحهاي سياسي كرد و شايد بهتر آن باشد كه بهجاي ترغيب مردم به رأي سلبي براي مردم ايجابهايي مهيا شود كه با تحليل آن ايجابها و با شوق به آينده سياسي روشن پاي صندوقهاي رأي بيايند نه آنكه رأي بدهند كه شرايط از وضع موجود بدتر نشود. شايد در اين ميان فردي مانند علي شكوريراد منطقيتر سخن
گفته باشد. او در گفتوگو با روزنامه «ايران»، درباره ميزان مسئوليت اصلاحطلبان گفت: «اینکه حسابمان را جدا کنیم نه میشود و نه فایدهای دارد. مردم این را از ما به این راحتی نمیپذیرند. بعضیها میگویند شما از دولت حمایت کردید و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان پای این دولت سوخت. من میگویم سرمایه اجتماعی را بالاخره آدم خرج میکند. یک جا هم ممکن است بسوزد. ولی راه احیای آن سرمایه اجتماعی این نیست که ما عقبگرد کنیم زیرا شعار ما این است که به عقب باز نمیگردیم». در واقع همانطور كه شكوريراد ميگويد، سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان خرج روحاني شد و شايد تنها راه باقيمانده براي احياي اصلاحات، اعتنا به اين سرمايه اجتماعي باشد و قطعا نميتوان با تكرار يك گزاره واحد به نام شركت در انتخابات به نيازهاي مردم پاسخگو بود. اگر اصلاحطلبان نهفقط براي ميل به كسب صندليهاي قدرت، بلكه براي احياي اصلاحات تلاش ميكنند، بايد به مردم بگويند به چه روش و نه به چه شخصي رأي بدهند تا در آن صورت اصلاحطلبان كه خود را از همراهان خاتمي ميدانند، در شرايطي كه ديگر نتوانستهاند «تكراركردنها» را از زبان خاتمي بشنوند، از او عبور نكنند زيرا ديده شده
است كه عبورهاي سياسي چندان منفعتي به بار نياروده است.
ديدار اخير فراكسيون اميد با محمد خاتمي حواشي و نتايج جالبي به همراه داشت. رئيس دولت اصلاحات در آن ديدار صريحا گفته است كه «دیگر خیلی سخت است به مردم بگوییم در انتخابات شرکت کنید». اين سخن شايد به مذاق برخي از اصلاحطلباني كه در سالهاي اخير هدف اصلاحات را صرفا پيروزي انتخاباتي ميدانند، خوش نيايد؛ شاهد مثال اين مدعا اظهاراتي است كه بهتازگی تعدادي از اصلاحطلبان مبني بر برائت از دولت روحاني اظهار ميكنند. بيترديد سخن خاتمي وحي منزل نيست و ميتوان بخشهايي از آن را پذيرفت و با بخشهاي ديگر آن مخالف بود اما اين سخن كه نميتوان به پرسش مردم مبني بر اينكه بعد از اين سالها چه اصلاحاتي رخ داده است، قابل تأمل به نظر ميرسد. اين سخن دو وجه دارد؛ نخست آنكه اصلاحطلبان نميتوانند و نبايد از پذيرش حمايت خود از روحاني سر باز بزنند و ديگر آنكه اصلاحات اكنون پايگاه روزگار گذشته را ندارد؛ با اينحال، تعدادي از شخصيتهاي اصلاحطلب همچنان اصرار دارند كه تنها راه برونرفت از مشكلات، اعتماد به اصلاحات است و براي تبيين اين موضوع نيز از همان مفهوم تكراري دوگانهسازي جناحي استفاده ميكنند.
مشكل ديگر اين است كه اصلاحطلبان از يكسو به واعظي انتقاد ميكنند كه چرا ميگويد دولت روحاني نتيجه ائتلاف اصلاحطلبان است و از سوي ديگر، وقتي بحث حضور مردم در انتخابات آتي ميشود، براي جلوگيري از تضعيف سبد رأي خود مشكلات موجود در دولت را بيارتباط به حمايت اصلاحطلبان ميدانند؛ اين در حالي است كه همه ميدانند سبد رأي روحاني برآمده از پايگاه اجتماعي اصلاحات بود و اگر حمايت همهجانبه نيروهاي اصلاحطلب در كار نبود، شايد توفيق پيروزي نصيب روحاني نميشد و به همين دليل است كه خاتمي گفته است در مواجهه با پرسش مردم مبني بر اينكه چه اصلاحي رخ داده است، نميتوان پاسخ داد. حتي ميتوان پا را فراتر از اين موضوع نهاد و به سخن محمدرضا خاتمي در سال 96 اشاره كرد. او در پاسخ روزنامه «اعتماد» مبني بر اينكه چه تضمینی برای همراهی دولت دوم روحانی و اصلاحطلبان وجود دارد، گفته بود: «تضمین این مسئله، خود ما هستیم». او ادامه داده بود: «اگر روحانی ابقا نشود، وضعیت کشور از دوران احمدینژاد هم بدتر خواهد شد». اما محمدرضا خاتمي نگفته بود كه براي بهتر يا بدترشدن وضعيت نسبت به دوران فاجعهبار احمدينژاد چه سازوكاري وجود دارد.
در حقيقت اصلاحطلبان چه در سال 92، چه در سال 96 و چه در دوران كنوني به يك سياست نخنما يعني ايجاد ترس از وضعيت بدتر تمسك ميجويند. نايبرئيس مجلس ششم در سال 96 گفت كه ما يعني اصلاحطلبان دولت روحاني را تضمين ميكنيم براي تبيين اين گزاره مردم را از بازگشت به دوران احمدينژاد ترساند يا آنكه چند روز پيش محمدرضا تابش در پاسخ به اين پرسش كه آيا ذكر اين موضوع كه بخشي از حاكميت مانع اصلاحطلبان هستند، تكراري نشده است و قدرت اقناعكنندگي آن براي جامعه كم نشده است، گفت: «این موانع واقعی هستند. مسئله تأسفبار این نیست که اصلاحطلبان همچنان این بحث تکراری را مطرح میکنند. تأسفبار این است که مخاطب این بحث از نتیجه عینی این رویکرد که بارها در شکلهای مختلفی دیده، درس نمیگیرد و سیاستش را تغییر نمیدهد. از این واضحتر نمیتوانیم هشدار دهیم که ناامیدی از اصلاحطلبان یعنی بازکردن میدان برای اپوزیسیون برانداز؛ چه بهواسطه گرایش پیداکردن بخشی از جامعه به آن سمت و چه بهواسطه منفعلشدن بخش عظیمتری از مردم در این نزاع سیاسی».
ديدگاه تابش، اين موضوع را به مخاطب القا ميكند كه يا اصلاحات يا هيچ. صحت اين موضوع قابل بررسي است اما حتي اگر چنين نيز باشد، بايد مشخص شود كه دقيقا معيارهاي اصلاحات چيست؟ اصلاحطلبان با رقيب خود يعني اصولگرايان در مقام عمل چه تفاوتهايي دارند؟ و دقيقا قرار است چهكار بكنند كه رقيب سنتي آنها قادر به انجامش نيست؟ پاسخ به اين پرسشها همان مانيفستي است كه هر حزب بايد ارائه دهد و بر اساس آن مانيفست كلي، سازوكارهاي اجرائي در موضوعات احصاشده را به مردم بگويد. تابش كه از قضا از نزديكان آقاي خاتمي محسوب ميشود، در همان مسيري حركت ميكند كه خاتمي در حال حاضر به آن انتقاد دارد. انتقاد از اينكه نميتوان بدون برنامه دقيق از مردم خواست كه به ما رأي بدهيد و به آنها رأي ندهيد. مضافا آنكه نميتوان به هر بهانهاي كليت استقرار نظام را هزينه جناحهاي سياسي كرد و شايد بهتر آن باشد كه بهجاي ترغيب مردم به رأي سلبي براي مردم ايجابهايي مهيا شود كه با تحليل آن ايجابها و با شوق به آينده سياسي روشن پاي صندوقهاي رأي بيايند نه آنكه رأي بدهند كه شرايط از وضع موجود بدتر نشود. شايد در اين ميان فردي مانند علي شكوريراد منطقيتر سخن
گفته باشد. او در گفتوگو با روزنامه «ايران»، درباره ميزان مسئوليت اصلاحطلبان گفت: «اینکه حسابمان را جدا کنیم نه میشود و نه فایدهای دارد. مردم این را از ما به این راحتی نمیپذیرند. بعضیها میگویند شما از دولت حمایت کردید و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان پای این دولت سوخت. من میگویم سرمایه اجتماعی را بالاخره آدم خرج میکند. یک جا هم ممکن است بسوزد. ولی راه احیای آن سرمایه اجتماعی این نیست که ما عقبگرد کنیم زیرا شعار ما این است که به عقب باز نمیگردیم». در واقع همانطور كه شكوريراد ميگويد، سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان خرج روحاني شد و شايد تنها راه باقيمانده براي احياي اصلاحات، اعتنا به اين سرمايه اجتماعي باشد و قطعا نميتوان با تكرار يك گزاره واحد به نام شركت در انتخابات به نيازهاي مردم پاسخگو بود. اگر اصلاحطلبان نهفقط براي ميل به كسب صندليهاي قدرت، بلكه براي احياي اصلاحات تلاش ميكنند، بايد به مردم بگويند به چه روش و نه به چه شخصي رأي بدهند تا در آن صورت اصلاحطلبان كه خود را از همراهان خاتمي ميدانند، در شرايطي كه ديگر نتوانستهاند «تكراركردنها» را از زبان خاتمي بشنوند، از او عبور نكنند زيرا ديده شده
است كه عبورهاي سياسي چندان منفعتي به بار نياروده است.