جزئیات جدید از طرح آمریکا برای اداره غزه
طرح ۲۱ بندی دولت آمریکا برای آینده غزه که با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی تدوین شده است، در ظاهر با عنوان «راهحل صلح و بازسازی» معرفی میشود اما در واقع از نگاه تحلیلگران، تلاشی برای تثبیت قیمومیت بینالمللی بر نوار غزه و دفن هرگونه چشمانداز تشکیل کشور مستقل فلسطینی به شمار میرود.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
وبگاه الخنادق در یادداشتی درباره طرح ادعایی آمریکا برای پایان جنگ در نوار غزه نوشت: در هر منازعه تاریخی، پشت عناوینی چون «صلح» و «بازسازی»، پروژهای بزرگتر برای بازتولید سلطه پنهان میشود. آنچه امروز درباره غزه مطرح میشود نه ابتکاری صرفاً انسانی است و نه راهحلی عادلانه، بلکه تلاشی برای پوشاندن لباس راهحل موقت بر پیکر قیمومیت و تبدیل خون و ویرانی به فرصتی سیاسی برای واشنگتن و تلآویو است. در حالی که این پیشنهادها بهعنوان راه برونرفت از بحران تبلیغ میشوند، درونمایه آنها پرسشی هستیشناسانه را برای فلسطینیها برمیانگیزد: آیا این طرح به معنای پایان رؤیای کشور مستقل است یا آغازی برای قیمومیتی تازه که اشغالگری را در قالبی «مدنیتر» بازتولید میکند؟
پشت پرده؛ چگونه واشنگتن طرحی برای نجات سیاسی نتانیاهو تدوین کرد؟
هرگاه پروژه استعماری صهیونیستی با بحرانی وجودی روبهرو میشود، حامی آمریکایی آن وارد میدان میشود تا بازی سیاسی را به گونهای بازآفرینی کند که بقای رژیم اشغالگر را تضمین کند، نه پایان آن را. طرح ۲۱ بندی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، برای پایان جنگ غزه ارائه کرده است، از این قاعده مستثنی نیست؛ بلکه نسخه جدیدی از همان تلاش قدیمی برای بزک استعمار با عناوین انسانی و دیپلماتیک است.
این طرح برخلاف رویههای گذشته، از مسیر میانجیهای سنتی مانند قطر یا مصر عبور نکرد بلکه مستقیماً با هماهنگی «اسرائیل» نوشته شد و روند مذاکرات را به فرایندی یکسویه بدل کرد؛ جایی که طرف قدرتمند شروط خود را دیکته میکند و ملت فلسطین میان دو گزینه تلخ رها میشود: پذیرش قیمومیت یا مواجهه با نابودی بیشتر.
از منظر دیگر، این طرح برای نتانیاهو برگ نجات شخصی است. او با بحران داخلی شدیدی مواجه است؛ دادگاههای فساد میتواند او را روانه زندان کند و فشار خانوادههای اسرا او را به شکست در هرگونه تبادل متهم میکنند. در این شرایط، ترامپ به او خروجی سیاسی پیشنهاد میدهد و آن توافقی است که آزادی اسرا را در برابر تثبیت ساختار اداری و امنیتی جدید در غزه تضمین میکند، تصویری از «پیروزی» به افکار عمومی «اسرائیل» ارائه میدهد و برای نتانیاهو زمان بیشتری برای ماندن در قدرت میخرد.
اما واقعیت عمیقتر این است که واشنگتن نه تنها در پی نجات نتانیاهو است، بلکه قصد دارد آینده غزه را به گونهای بازتعریف کند که با سلطه آمریکایی-اسرائیلی بر منطقه همخوان باشد؛ حتی اگر بهای آن دفن هرگونه چشمانداز برای تشکیل کشور فلسطینی باشد.
نجات یا قیمومیت؟ خوانشی سیاسی از بندهای «راهحلی» بدون موافقت ذینفعان
بررسی جزءبهجزء بندهای این طرح، ماهیت پروژهای را آشکار میکند که هیچ ارتباطی با آزادی یا حق تعیین سرنوشت ندارد.
در این طرح نخست، شرط میشود که غزه «منطقهای عاری از افراطگرایی و تروریسم» باشد؛ عبارتی کشدار که به تفسیر «اسرائیلی» گشوده است و هر فعالیت مقاومتی را میتوان ذیل آن قرار داد، تا اشغال و مداخله همیشگی مشروع جلوه داده شود.
دوم، اداره نوار غزه به دست «دولت تکنوکرات انتقالی» خواهد بود که زیر نظر کمیتهای بینالمللی به ابتکار آمریکا تشکیل میشود. این در عمل یعنی انتقال غزه از محاصره نظامی مستقیم اسرائیل به قیمومیتی پوشیده در پوشش بینالمللی؛ جایی که تصمیمگیر واقعی، آمریکا و متحدان اروپایی و عرب آن خواهند بود.
سوم، استقرار نیروی امنیتی بینالمللی تا زمان «آمادهسازی» پلیس محلی فلسطینی پیشبینی شده است؛ گویی فلسطینیها مردمی ناتواناند که باید آموزش ببینند تا امنیت خود را اداره کنند. در واقع، هدف خلع سلاح و برچیدن زیرساخت مقاومت و ایجاد نهادی امنیتی هماهنگ با خواست اشغالگران است.
بعد اقتصادی نیز به این طرح افزوده شده است و شامل ایجاد منطقه اقتصادی ویژه، کاهش تعرفهها و جذب سرمایهگذاری است. در نگاه نخست، این تدابیر توسعهای به نظر میرسند؛ اما در باطن، ابزاری برای پیوند دوباره غزه با اقتصاد منطقهای تحت قواعد بازار نولیبرال هستند، جایی که رشد از بیرون مدیریت و در جهت تضمین امنیت رژیم صهیونیستی هدایت میشود، نه استقلال فلسطینیها؛ بنابراین این طرح نه نجات غزه، بلکه بازتولید قیمومیت جدیدی است که با ظاهری فلسطینی و ماهیتی آمریکایی-اسرائیلی اداره میشود.
بلر در قلب توطئه؛ چه کسی سرنوشت یک ملت محاصرهشده را تعیین میکند؟
یکی از بندهای جنجالی طرح، پیشنهاد نقشآفرینی تونی بلر در مدیریت مرحله انتقالی است. برای فلسطینیها، بلر نه میانجی بیطرف، بلکه شخصیتی است که نام او با ویرانی و سلطه گره خورده است. او نقشی کلیدی در توجیه جنگ علیه عراق ایفا کرد و سالها بهعنوان فرستاده کمیته چهارجانبه بینالمللی فعالیت داشت؛ حضوری که بیش از آنکه به حمایت واقعی از حقوق فلسطینیها شباهت داشته باشد، پوششی سیاسی برای تداوم شهرکسازی اسرائیل بود. جای شگفتی نیست که یکی از رهبران حماس او را «برادر شیطان» و «نذیر شوم» خوانده و خواستار محاکمهاش شده است، نه سپردن اداره غزه به او.
صرف طرح نام بلر نشان میدهد که واشنگتن چگونه میاندیشد: اداره غزه نه موضوعی فلسطینی، بلکه عرصهای برای بازچرخش چهرههای نظام بینالملل قدیم است؛ یعنی کسانی که در استفاده از گفتمان «صلح» برای پیشبرد اهداف اشغالگری مهارت دارند.
اینجا پرسش اساسی مطرح میشود؛ سرنوشت غزه را چه کسی تعیین میکند؟ آیا ملت فلسطین که صدها هزار شهید، مجروح و آواره تقدیم کرده، یا سیاستمداران غربی که دستانشان به خون ملتهای منطقه آلوده است؟
مذاکره زیر آتش؛ بازتولید فریب
طرح آمریکا همزمان با تداوم جنگافروزی و ویرانی «اسرائیل» مطرح میشود. هیچ مذاکرهای زیر بمباران نمیتواند متوازن باشد. این همان فریب قدیمی است که فلسطینیها به خوبی میشناسند و شامل ایجاد فاجعه انسانی، سپس بهرهبرداری از آن برای تحمیل شروط بر قربانی است.
بند مربوط به اسرای صهیونیست نیز نمونهای روشن است و بر آزادی صدها اسیر فلسطینی در برابر بازگشت اسرای صهیونیست تاکید دارد، اما چگونه میتوان یک منازعه تاریخی را به پروندهای با چند صد اسیر تقلیل داد، در حالی که بیش از دو میلیون نفر در زندانی به نام غزه دو دهه است در محاصرهاند؟ این نه معادلهای اخلاقی، بلکه باجگیری سیاسی است که در آن نقشها وارونه میشود و رژیم اشغالگر در جایگاه قربانی مینشیند و مقاومت بهعنوان جلاد معرفی میگردد.
تقلای واشنگتن برای سفیدنمایی نسلکشی
از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) رژیم صهیونیستی با حمایت کامل آمریکا دست به نسلکشی در غزه زده که دهها هزار شهید و مجروح برجای گذاشته است. همزمان، واشنگتن گفتمان را بازنویسی میکند تا خود را منجی نشان دهد.
رسانههای غربی همان روایت تکراری را بازتاب میدهند و میگویند «اسرائیل از خود دفاع میکند» و فلسطینیها صرفاً «خرابکار»اند. این روایت نه تصادفی است و نه بیطرف، بلکه بخشی از راهبرد کلان آمریکا برای فراهمکردن پوشش سیاسی و اخلاقی جنایات است و سپس ارائه طرحهایی «صلحجویانه» که سلطه را در قالبی تازه استمرار میبخشند.
از این منظر، طرح آمریکا چیزی جز تلاشی برای سفیدنمایی نسلکشی نیست؛ تلاشی برای انتقال توجهها از جنایات به پروژههای «بازسازی» و «توسعه»، گویی مشکل تنها در زیرساختهاست نه در ماهیت استعمار و اشغال.
مسیر به کجا ختم میشود؟
اگر این طرح به مرحله اجرا برسد، نتیجه مستقیم آن تثبیت واقعیت قیمومیت و دفن هرگونه افق برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی خواهد بود. سخن از «مسیر مطمئن به سوی دولت» در بند پایانی چیزی جز پوششی لفظی برای خرید زمان نیست؛ همان مسیری که از اسلو تا امروز بارها تکرار شده است.
تجربه تاریخی نشان میدهد چنین پروژههایی صلح نمیآورند، بلکه آتش منازعه را شعلهورتر میکنند. مردمی که دههها محاصره خونین را تاب آورده و در برابر قحطی و بمباران سر خم نکردهاند، حاضر نخواهند شد زیر قیمومیت بینالمللی یا شخصیتهایی چون بلر اداره شوند. حذف گروههای فلسطینی از مدیریت غزه نیز جز تشدید مقاومت و تعمیق مخالفت مردمی نتیجهای نخواهد داشت.
پایان رؤیای کشور یا آغاز قیمومیت جدید؟
آنچه امروز مطرح میشود چیزی جز بازتولید قیمومیت، این بار با چهرههایی جدید و گفتمانی نرمتر نیست. واشنگتن میخواهد خود را ناجی نشان دهد، در حالی که هدف واقعی آن تضمین امنیت اسرائیل و بقای نظام سیاسیاش است، حتی به بهای نابودی فلسطینیها.
مسأله اصلی این نیست که آیا طرح آمریکا موقتاً جنگ را متوقف میکند یا نه؛ پرسش بنیادین این است که این «راهحل» برای آینده مساله فلسطین چه معنایی دارد؟ اجرای آن عملاً به معنای پایان رؤیای کشور فلسطینی و آغاز دورهای از قیمومیت بینالمللی پوشیده خواهد بود که صحنه را به نفع رژیم اشغالگر بازترسیم میکند.
غزه اما بارها نشان داده که ملتها نه برگههایی در میز مذاکرهاند و نه گروگان در طرحهای قدرتهای بزرگ هستند؛ مردمی که محاصره را به ایستادگی و ویرانی را به مقاومت بدل کردهاند، توان آن را دارند که هر تلاشی برای تقلیل قضیهشان به یک پرونده اداری خارجی را ناکام بگذارند و این همان پرسش واقعی است: آیا جهان درمییابد که آفرینندگان جنگ هرگز نمیتوانند میانجی صلح باشند؟
آخرین اخبار جهان را از طریق این لینک پیگیری کنید.