|

آهنگی در سکوت

علی ربیعی

آهنگی در سکوت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

علی ربیعی :غروب جمعه هرجا که باشی، همیشه دلگیر است. از سر بیحوصلگی، دفترچه رویدادها را ورق می‌زنم و می‌بینم تولد "کارو" است.

اشعار کارو برای من سرشار از خاطره‌ است.

 همانگونه که امروز، درک چندانی از آرزوها، خواسته‌ها، امیدها و ارزشهای نسل جدید وجود ندارد و از سر عدم آگاهی با آن در می‌افتند. نسل‌های امروز هم به قضاوت نسل‌های گذشته می‌نشینند بدون اینکه متن اجتماعی، فرهنگی آن زمانه و رویا و خواسته‌های نسل آن دوران را درک کنند‌.

هیچ نسلی بدون قهرمان ذهنی زیست نمی‌کند و بدون آرزو نیست حتی اگر قهرمان ذهنی هر دوره با دوره دیگر متفاوت باشد و آرزوهایشان در سطحی بسیار فاصله‌دار....

من "کارو" را دوست دارم. "کارو" شاعری اجتماعی و فلسفی؛ که سروده‌هایش سرشار از درد و اعتراض و انسان دوستی بود. برای بچه‌های دهه‌های سی و چهل و پنجاه در جنوب شهر، این اشعار و شاعران‌شان بخشی از حرمان‌های ذهنی‌شان را بازتاب می‌داد. کلاس نهم بودم که قرار گذاشتم با یکی از همکلاسی‌های ارمنی‌ام، به دیدارش برویم که نشد.

یادش به خیر، معلم ادبیاتی در مدرسه‌ (در محله کشتارگاره) داشتم به نام آقای بیداریان _که نمیدانم الان در قید حیات هست یا خیر_ کا بخاطر تبحرم در نوشتن انشا، قول داد مرا به دیدار آل احمد ببرد که آن‌هم به دلیل فوت آل احمد میسر نشد. و هنوز از پس سالها، حسرت این دیدارها بر دلم مانده....

راستی! آنهایی که سکاندار عرصه فرهنگ و اجتماعی این سرزمین هستند، حکم می‌رانند و قانون تعیین می‌کنند، تا چه حد "کارو" را می‌شناسند یا فرق بین دو بانوی "سیمین" درخشان ایران را می‌دانند؟!

شعری که در پی می‌آید یکی از سروده‌های "کارو" در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد است که من در دهه پنجاه آن را با اشتیاق از حفظ می‌خواندم:

"آهنگی در سکوت"

بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را

به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت

بسوزان میله‌های آتش بیداد این دوران پر محنت

فروغ شب‌فروز دیدگانم را

لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن

در تیره‌چال مرگ دهشتزا

امید ناله‌سوز نغمه خوانم را

به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم

پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را

بخون آغشته کن ، سرگشته کن

در بیکران این شب تاریک وحشتزا

ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را

به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه‌ی وحشی

ز ساحل دور و سرگردان و تنها

کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را

با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن

که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را

طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا

سر می دهم پیگیر و بی پروا !

و در فردای انسانی

بر اوج قدرت انسان زحمتکش

به دست پینه بسته ، می‌فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را

آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.