زایندهرود، گفتوگو با بحران: از عدالت هزارساله آب تا جدال امروز میان فناوری و حقابهداران
عاطفه علیان: پایم که روی بستر خشک زایندهرود میلغزد، صدای خرد شدن خاک زیر کفشهایم شبیه شکستن استخوانهای یک پیرمرد میماند. رودخانهای که روزی محور زندگی اصفهان و شریان حیات دشتهای پیرامونش بود، حالا به دشتی ترکخورده و خاموش بدل شده.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
پایم که روی بستر خشک زایندهرود میلغزد، صدای خرد شدن خاک زیر کفشهایم شبیه شکستن استخوانهای یک پیرمرد میماند. رودخانهای که روزی محور زندگی اصفهان و شریان حیات دشتهای پیرامونش بود، حالا به دشتی ترکخورده و خاموش بدل شده.
باد داغ از سمت گاوخونی میوزد و شن و غبار را در هوا پخش میکند. انگار رودخانه میخواهد چیزی بگوید، اما گلویش پر از خاک است. در ذهنم صدایی شکل میگیرد:
«من سالهاست حرف میزنم، اما کمتر کسی میشنود. روزگاری مظهر نظم بودم. میرابها، مادیسالارها، سرجویها و دیوان آبیاری، قطرهقطره آبم را با عدالت تقسیم میکردند. از کوه تا مزرعه، هیچکس سهم دیگری را برنمیداشت. حالا اما نامم که میآید، همه یاد خشکی و بحران میافتند.»
برای شنیدن روایت بحران، سراغ رضا مرادی، استاد مدیریت منابع آب میروم. پشت میز کارش، روی دیوار نقشههای حوضه زایندهرود آویزان است. با دست به مسیر پرپیچوخم رودخانه اشاره میکند:
«این رودخانه یک شبکه اجتماعی-مدیریتی بینظیر داشت. حکومت نقش داور بیطرف را بازی میکرد، میرابها اقتدار قانونی داشتند، دیوان آبیاری سهم هر بلوک را ثبت میکرد، نمایندگان ۳۳ سهم منتخب کشاورزان بودند، کشیکها و مادیسالارها و مردان قاصد همه در جای خود کار میکردند. این ساختار قرنها کار کرد چون مردم در مدیریت آب شریک بودند، نه تماشاگر.»
اما او با صدایی آهستهتر ادامه میدهد:
«امروز آن ساختار فروپاشیده. پاییندست، سهم آب کشاورزی کم شده و بیشتر زمینها با آب زیرزمینی آبیاری میشوند. این یعنی فشار مضاعف بر آبخوانها. بهرهوری آب در شرب و صنعت بالاست، ولی در کشاورزی هنوز با استاندارد جهانی فاصله داریم.»
یادآور میشود که طبق سند ملی تحول امنیت غذایی، بهرهوری آب کشاورزی باید از ۱٫۳۹ به ۲٫۶۳ کیلوگرم ماده خشک بر مترمکعب تا سال ۱۴۱۰ برسد. اما حتی با این جهش، میگوید: «بهرهوری شرط لازم است، نه کافی. اگر آب نباشد، بهرهوری دو برابر هم مشکل را حل نمیکند.»
از دفتر او به قهدریجان میروم؛ جایی که عمو رحیم، کشاورز ۶۵ ساله، کنار مزرعهاش نشسته. دستهایش ترکخورده، مثل خاک زمینش. میگوید:
«زمان میراب که بود، خیالمان راحت بود. نوبت آب که میرسید، همه میدانستند چه وقت سهمشان را میگیرند. حالا چاه زدهایم، اما چاهها هم نفسشان به شماره افتاده.»
پرسیدم آیا سیستم قطرهای کمکی کرده؟ میگوید:
«کم کرده، ولی مشکل جای دیگری است. اگر سهم آب سطحی برنگردد، صرفهجویی به چه درد میخورد؟ وقتی رودخانه خشک است، چه قطرهای و چه جویباری؟»
چند کیلومتر آنطرفتر، در یک دفتر شلوغ، مرتضی سهرابی، کارشناس برنامهریزی منابع آب، لپتاپش را میچرخاند و نموداری از افت آبخوانها در ۱۰ سال گذشته نشان میدهد:
«برداشت بیرویه باعث فرونشست زمین شده. حتی اگر بارش زیاد شود، این فروچالهها را دیگر نمیشود پر کرد. ما باید سهمبندی آب را بازتعریف کنیم. این یعنی مدیریت بهینه در همه بخشها و جلوگیری از برداشت غیرمجاز. بدون عدالت، هیچ راهکار فنی جواب نمیدهد.»
در همان اصفهان، در یک کافه کوچک نزدیک میدان نقشجهان، با علیرضا نیکفرجام، پژوهشگر کشاورزی پایدار، صحبت میکنم. او معتقد است که باید از گذشته الگو گرفت:
«آن شبکه کهن مدیریت آب، یکی از نمونههای کمیاب حکمرانی مشارکتی بود. هر حلقه مسئولیت داشت و پاسخگو بود. امروز میتوان میراب مدرن داشت؛ میرابی که بهجای چوبخط، از سنسور و نقشه هوشمند استفاده کند.»
وقتی از تغییر الگوی کشت میپرسم، توضیح میدهد:
«این تغییر باید همزمان با تضمین سهم کشاورزان باشد. اگر کشاورز مطمئن باشد آبش قطع نمیشود، حاضر است به محصول کمآببر روی بیاورد. ولی وقتی بیاعتماد است، الگوی کشتش هم پرریسک میشود.»
در میانه این گفتوگوها، با مهران فرهادی، فعال محیطزیست، تماس میگیرم. او هشدار میدهد:
«زایندهرود فقط آب کشاورزی نیست. حیات تالاب گاوخونی، پرندگان مهاجر و حتی کیفیت هوای اصفهان به آن وابسته است. خشک شدن تالاب، گردوغبار سمی ایجاد میکند. این بحران، فقط اقتصادی نیست، بهداشتی هم هست.»
اما شاید پرحرارتترین گفتوگو را با حسین وحیدا، رئیس صنف کشاورزان اصفهان، داشتم. او با لحنی محکم میگوید:
«کشاورزان ستونهای این رودخانهاند. اگر ستون فرو بریزد، سقف هم میافتد. ما بارها گفتهایم که مدیریت باید بهصورت مشترک انجام شود، نه دستوری. افزایش بهرهوری خوب است، اما اگر سهم ما از آب تأمین نشود، چه فایده دارد؟ امروز کشاورز هم باید در تصمیمگیری باشد، نه فقط مصرفکننده نهایی.»
وقتی از او درباره احیای ساختار میرابی میپرسم، با لبخند تلخی پاسخ میدهد:
«میراب قدیم میدانست کدام مزرعه، چهقدر و چه وقت آب میخواهد. حالا همه چیز روی کاغذ و در جلسات بسته تصمیمگیری میشود. اگر میخواهید زایندهرود احیا شود، باید همان مدل مشارکتی را، با ابزارهای امروز، برگردانید.»
دوباره به بستر رودخانه برمیگردم. غروب شده و سایههای بلند پل خواجو روی خاک کشیده شدهاند. کودکی توپش را برمیدارد و میخندد، بیآنکه بداند روزی همینجا موج آب میدوید.
صدای خیالی رودخانه دوباره برمیگردد:
«من تشنهام، اما نه فقط به آب؛ تشنه عدالت، مشارکت و فهم مشترک. روزی که این سه برگردد، دوباره جاری میشوم.»
تمام این گفتوگوها ــ از استاد دانشگاه گرفته تا کشاورز و فعال محیطزیست و رئیس صنف ــ یک نقطه مشترک داشتند: افزایش بهرهوری لازم است، اما به تنهایی کافی نیست. بدون بازتوزیع عادلانه، مشارکت ذینفعان و احیای مدل حکمرانی اجتماعی، رودخانهای که قرنها زندگیبخش بود، همچنان در خاموشی خواهد ماند.
شاید اگر این گفتوگو با بحران را جدی بگیریم، روزی دوباره، در بستر همین رودخانه، به جای ترکهای خاک، موجهای زلال آب را ببینیم و صدای زایندهرود نه از تخیل که از دل زمین جاری شود.
آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.