گزارش میدانی «شرق» از ماندن و رفتن تهرانیها در شرایط جنگ؛
دوباره به خانههایمان بر میگردیم
محلههای جنوبی تهران، شلوغ و مانند روزهای قبل از جنگ است و هر چه به مناطق میانی و شمال تهران میرویم، جمعیت در سطح شهر کمتر میشود. در میان آنهایی که مانند هر کسی دلیل خودش را دارد؛ عدهای مانند «اسماعیل» میگویند «کجا بریم؟ پول رفتن از تهران رو ندارم»، عدهای باید از والدین سالمندشان مراقبت کنند. برخی هم این ماندن را نوعی مقاومت تعریف میکنند.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
«هر روز صبح وقتی میبینم یه نفر از یه گوشهی خیابون رد میشه، دلم گرم میشه که تو این شهر تنها نیستم؛ یعنی دوباره تهران شلوغ میشه؟»؛ این جمله را یکی از تهرانیها به «شرق» میگوید. آمار دقیقی از آنهایی که شهر را ترک کردند وجود ندارد. اما شهروندان در گفتوگو با «شرق» حدس میزنند که حدود نیمی از جمعیت 14 میلیوننفری تهران این شهر را ترک کردهاند. محلههای جنوبی تهران، شلوغ و مانند روزهای قبل از جنگ است و هر چه به مناطق میانی و شمال تهران میرویم، جمعیت در سطح شهر کمتر میشود. در میان آنهایی که مانند هر کسی دلیل خودش را دارد؛ عدهای مانند «اسماعیل» میگویند «کجا بریم؟ پول رفتن از تهران رو ندارم»، عدهای باید از والدین سالمندشان مراقبت کنند. برخی هم این ماندن را نوعی مقاومت تعریف میکنند. بعضیها هم میگویند ما در خانههایمان احساس آرامش داریم و دوری از تهران، مضطربمان میکند. برخی هم برای همراهی با اعضای خانوادهشان که در اورژانس، آتشنشانی و... شاغل است، میمانند.
«مهرداد عربستانی»، انسانشناس و استاد دانشگاه تهران این وضعیت خروج مردم از تهران را به درک متفاوت انسانها از خطر مرتبط میداند. ایمان واقفی، جامعهشناس شهری اما از سوی دیگری به ماجرا نگاه میکند؛ به اعتقاد او «شهر فقط یک مکان برای زندگی نیست و به هویت انسانها گره خورده است و اضطراب افرادی که رفتهاند طبیعی است چراکه تهران نه خطهای جغرافیایی بلکه بخشی از خود ماست. وقتی ترکش میکنیم، دلمان برایش تنگ میشود، برای جایی که در آن بزرگ شدیم، رنج کشیدیم، خاطره ساختیم».
جنوب تهران؛ «چیزی نشده، ما هستیم»!
در منطقههای مختلف شهر، قدم میزنم و با مردم معاشرت میکنم؛ محلههای جنوب تهران مانند روزهای غیرجنگ، پرتردد و همهی مغازهها باز است. خانوادههایی هم مانند یک دورهمی جمعی عادی با آرامش کنار یک آبمیوهفروشی نشستهاند و آبهویجبستنی میخورند. با این حال دربارهی جنگ حرف میزنند. اما تمام جنوب شهر همین نیست و برای مثال اسماعیل، ۶۵ ساله و رانندهی خط تهرانپارس به انقلاب و ساکن میدان خراسان است. او میگوید: «هم دلم میخواد که بروم و استرس دارم اما مجبورم که بمانم. راهی ندارم که بروم».
اسماعیل ادامه میدهد: «پولشو ندارم که برم. خیلی میترسیدم اما الان دیگه مسافرکشی میکنم و راهی ندارم دیگه. چیکار کنم؟ باید نون دربیارم. اگه هم بمب خورد تو سرمون، خورد دیگه. چیکار میتونم بکنم؟». به میدان که میرسم عدهای از اهالی که بهنظر جوانهای مذهبی هستند، شربتی را پخش میکنند و با یک باند و میکروفن، موسیقی حماسی پخش میکنند. آن طرفتر چند زن چادری با پرچمهای ایران عرض خیابان را طی میکنند».
کافههای مرکز شهر؛ «هنوز «پای سیب» میپزیم»!
هرچه از جنوب به سمت مرکز میروم، خیابانها خلوتتر و مغازههای بیشتری بسته است. چند کافه در منطقهی ایرانشهر که به محل تفریحهای طبقهی متوسط روشنفکر شناخته میشود، باز است. کافهدار سفارشهای غذا را میگیرد و میگوید «باید چراغ رو روشن نگه داریم». نگاهی به طبقهی شیرینی و کیکها میاندازم؛ فقط پای سیب دارد. میگویم چیزکیک ندارید؟ نگاهی میاندازد «همهی کارمندها رفتن و فقط خودم موندم که بلدم پای سیب بپزم». لبخند میزنیم و به سمت محلههای مسکونی مرکز شهر میروم. مغازهها بافاصله باز هستند. زنها و مردهایی از ترهبار مرکزی محله خرید کردهاند. یکی از سبزیفروشهای خیابان «پلیس» میگوید: «انگار نصف همسایهها موندن و مشتریهای روزانهام، حدود ده یازدهنفری هستن که برای خرید سبزی میان». در صف میوهها با اهالی صحبت میکنم؛ تعدادی از آنها از اینکه مردم در زمان جنگ، اجناس را گران میفروشند، شکایت دارند. یکیشان میگوید: «بالاخره باید این وقتها هوای همو داشته باشیم». کمی دورتر در صف خرید بامیه و سیبزمینی یک زن با کارمند ترهبار بحثش میشود؛ زن میگوید: «تو این وضعیت تو باید مراقب باشی که من چی رو ورچین میکنم و چی رو نه»؟
کیمیا، 24ساله و طراح تجربهی کاربری در یک شرکت خصوصی و ساکن این محله است. ماندن در خانهاش در تهران برای او نوعی احساس امنیت روانی است و میگوید: «من توی خونهی خودم امنیت روانی بهتری دارم؛ میتونم ساز بزنم، نقاشی بکشم، برای همین در تهران میمونم. درک میکنم که آدمها تو موقعیتهای اینشکلی مدلهای مختلفی از خودشون مراقبت میکنن. به آدمهایی که رفتن هم حق میدم که اینشکلی از خودشون مراقبت کنن ولی باید در نظر بگیریم که شهرستانهای کشور توان میزبانی از این میزان جمعیت رو ندارن و این مساله احتمالا باعث بینظمی میشه».
بهنظر کیمیا، هجوم گستردهی مردم به شهرهای کوچک، آسیبهای اقلیمی بلندمدتی به این شهرها وارد میکند. او میگوید که این شهرها برای مدیریت تغذیه، سوخت، رفتوآمد این میزان جمعیت طراحی و برنامهریزی نشده است و تحمل جمعیت بیشتر از استاندارد ظرفیتشان هم در حال حاضر و هم در آینده آسیبهای زیادی به این بومیها و شهرها میزند.
محمدحسین، 27ساله- فعال اقتصاد دیجیتال و ساکن منطقهی 7 تهران است: «در تهران موندم و این موندنم رو نسخهای از مقاومت میدونم. حتی این روزها برخلاف روزهای قبل جنگ، بیشتر حضوری به محل کارم میرم. گاهی بیدلیل بین خیابونهای شهر با موتورم دور میزنم تا بگم این شهر خالی نیست. با مامورهای گشت بازرسی معاشرت و حتی شوخی میکنم که بهشون بگم حواسمون هست که شماها مراقب مایید. این نسخه و بضاعت من از مقاومته».
محمدحسین ادامه میدهد: «احساس میکنم که تهرانیهایی که ماندند، احساس روانی بهتر و ترس کمتری دارند. این دلایل و اینکه به هرحال خیلی از افرادی که رفتند نمیتوانند دائما محل کارشان را ترک کنند و حتی خیلیها به کار کردن برای فرار از روزمره برای زندگی عادی نیاز دارند. با همهی این دلایل بهنظرم احتمالا حجم خوبی از آنهایی که رفتند، برمیگردند».
شمال تهران؛ «تعطیلی مغازهها به دلیل جنگه»!
به محلههای شمالی تهران میروم، خیابانها خلوتتر و رفتوآمدهای عابرها خیلی کمتر از مناطق میانی تهران است. حوالی «جردن» چند مهاجر افغانستانی در کنار یکی از کوچهها نشستهاند. سوپرمارکتها هم در اینجا منظم باز نیستند و از هرچند فروشگاه، یکیشان باز است. روی دیوار یکی هم نوشته بود به علت وضعیت جنگی از ساعت 9 تا 16 که البته در بین همین ساعت که روبرویش ایستادهام، بسته است. عابری در یکی از همین خیابانها به «شرق» میگوید: «تکوتوک از اهالی موندن و تو خونههاشونند و بیرون نمیان، انگار خاک مرده پاشیدن تو خیابون، دل آدم میگیره».
آنهایی که رفتند و نیستند
این ماجرا سمت دیگری هم دارد، آنهایی که تصمیم گرفتند از تهران بروند. آنها احساس اضطراب متفاوتی را تجربه میکنند. روزهایی که اینترنت وصل بود، عکسهای زیادی از افرادی که خانههایشان را ترک کرده بودند، دیدیم که از اینکه خانهشان را ترک میکردند احساس دلتنگی را نمایش میدادند. حالا آنها با ترس از اضطراب و باسرعت شهر و خانههایشان را ترک کردند. فاطمه، 45 ساله به مازندران رفته است. او که با همسر و دو فرزندش از تهران رفته، ساکن یکی از مناطق جنوب تهران بود. میگوید: «اینجا احساس بیخانمانی دارم؛ حس میکنم که آوارهام و میخوام برگردم به تهران و دوباره محله رو شلوغ ببینم، میخوام همسایههام رو وقت رفتن به نونوایی ببینم. میخوام برم عروسی پسر آقای داووی؛ همسایهی بالاییمان».
عبدالله، 42 ساله از شمال تهران به روستایی در آبادان رفته، میگوید اینجا احساس بهتری دارم. و میگوید: «آدم عاقل نباید میموند تو تهران». او چشماندازی از روزی که به تهران برگردد ندارد و تاکید میکند: «من اینجا هستم تا اوضاع عادی شود». شغل عبدالله، برنامهنویسی است و میتواند بعد از وصل شدن اینترنت به شکل دورکاری کار کند اما همسرش که کارمند یک ادارهی دولتی است، نمیتواند بیش از این از تهران دور بماند.
اضطراب ناشی از دوری دوستانی و آشنایانی که در تهران هستند، بهشکلی دیگر روزهای این افراد را با اضطراب مواجه کرده است. احمد، 23 ساله است و روز گذشته بعد از ساعتها رانندگی خودش را از تهران به گرگان رسانده است. او هم نوعی اضطراب متفاوت دوری از تهران را تجربه میکند: «اینجا جام امنه اما دلشورهی خونه و بچههایی که موندن رو دارم. خیلی نگرانم».
«مساله تفاوت مواجههمان از وضعیت است»
مهرداد عربستانی، استاد انسانشناس دانشگاه تهران در اینباره در گفتوگو با «شرق» مساله را از سوی مواجهههای طبیعی انسانها تحلیل میکند. به نظر او، انسانها در موقعیتهای خطر متفاوت عمل میکنند و این تفاوت در مواجهه هم به عوامل زیادی بستگی دارد. عربستانی میگوید: «مشاهدههایم نشان میدهد که افراد به دلیل آرامش اطرافیانشان یا احساس خطر، شهر را ترک میکنند. بنابراین در چنین وضعیتی اضطراب هم طبیعی است. به نظر میرسد این روزها نوعی گمگشتی و بلاتکلیفی در میان مردم شاهد باشیم که بعد از قطعی اینترنت، این بلاتکلیفی و بیاطلاعی بیشتر هم شده است».
ایمان واقفی، پژوهشگر شهری این مساله را از اینگونه تحلیل میکند: «این روزها بخشی از تهرانیها شهرشان را ترک کردند، بخشی دیگر در خانههایشان پناه گرفتهاند. هر دو گروه اما با اضطراب و دلهره شب و روز را سر میکنند. دسته اول دلشان پیش خانه و زندگیشان است و نگرانند که وقتی برمیگردند با چه چیزی روبهرویند. این را از پیامهای جسته و گریخته میتوان فهمید. یکی از کاربران با تشویش از این میگوید که «وقتی برمیگردم شهرم را میشناسم»؟ دسته دوم از صداها و لرزشهای گاه و بیگاه در اضطراباند. با خبرهایی که اینور و آنور میآید، میترسند موشک بعدی خانهی آنها باشد. بهرغم این، بخش بزرگی از تهرانیها در شهر ماندهاند. چه چیز بزرگتر از این تهدید وجودی آنها را در خانهشان نگه داشته است؟ حتماً بخشی امکان رفتن از تهران را ندارند. سالمندان، بیماران، حامیان حیوانات خانگی، کادر درمان و کارمندانی که باید بر سر کار بمانند تا چرخ شهر بچرخد».
او ادامه میدهد: «جدا از این، بهگمانم چیز دیگری نیز در این بین در کار است. چیزی جز قیدوبندهای معمول که انسان را پاگیر میکند. دوست دارم نام این چیز را «هویت شهری» بگذارم. واقعیت آنکه شهر چیزی بیش از صرفِ مکان یا «جا»یی است که در آن زندگی میکنیم. جا را میشود عوض کرد. از این جا به آن جا رفت. اما وقتی به جایی هویت پیدا میکنیم، وقتی یک جا برایمان خاطرهساز میشود، وقتی حافظه جمعیمان در یک جا متراکم میشود، دیگر با یک چارچوب فیزیکی خنثی روبهرو نیستیم. جا هویت مییابد. از صرف مکان بیتاریخ، به بخشی از خودِ ما تبدیل میشود. تهران به این معنا تبدیل به بخشی از هویت ساکنانش شده است. تهران نه خطهای جغرافیایی بلکه بخشی از خود ماست. وقتی ترکش میکنیم، دلمان برایش تنگ میشود، برای جایی که در آن بزرگ شدیم، رنج کشیدیم، خاطره ساختیم. این درست همان معنای واژه لاتین هویت (identity) است: اینهمانی. وقتی با چیزی هویت پیدا میکنیم یعنی اینهماناش میشویم. شهر همان ماست. بخشی از وجودمان که با ترککردنش انگار کنده شده و یک گوشه زیر تیر و ترکش افتاده. چه آنها که رفتهاند، چه آنها که ماندهاند، خیلی زود به خودشان برمیگردند. خیلی زود بازمیگردیم و دوباره آن بخش جدانشده از خودمان را به بر میکشیم».
آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.