|

قطعی برق روند درمان را مختل کرده است

ظاهرا دو ساعت است؛ دو ساعتی کوتاه، بی‌اثر و موقتی که چندان نمی‌تواند در روند کار و زندگی اختلالی ایجاد کند! اما می‌کند. اما همین دو ساعت، می‌تواند کاسبی را از درآمد بیشتری، کودکی را از درمان بهتری و زن سرپرست خانواری را از سود بیشتری محروم کند.

قطعی برق روند درمان را مختل کرده است

به گزارش گروه رسانه ای شرق؛ ظاهرا دو ساعت است؛ دو ساعتی کوتاه، بی‌اثر و موقتی که چندان نمی‌تواند در روند کار و زندگی اختلالی ایجاد کند! اما می‌کند. اما همین دو ساعت، می‌تواند کاسبی را از درآمد بیشتری، کودکی را از درمان بهتری و زن سرپرست خانواری را از سود بیشتری محروم کند. دو ساعت‌هایی که می‌تواند زندگی‌هایی را بر هم بزند...

توقف درمان 

دو روزش تازه تمام شده است. پزشک دستور استفاده از دستگاه برای کم شدن مقدار زردی را داده است. حمامش را کرده، شیرش را خورده و با چشم‌بندی بر روی چشمانش، آماده خوابیدن زیر لامپ‌های دستگاه فوتوتراپی است که عدد زردی به زیر ده برسد. 

هنوز چند دقیقه از شروع روند درمان نگذشته است که برق می‌رود. نوزاد می‌ماند و مادری که مدام انگشت‌هایش را روی تن بچه فشار می‌دهد که زردی‌اش را تست کند. زمان در حال از دست رفتن است.  دو ساعت مدت زمان کمی نیست و حالا قرار است آن دو ساعتی که می‌توانست در کم شدن زردی نوزاد تاثیر داشته باشد، بدون اثر مثبتی و به بطالت بگذرد. بعد از گذشت دو ساعت که برق می‌آید، کودک خوابش را کرده، دلش بیداری و غلت زدن و شیر می‌خواهد و زیر دستگاه نمی‌ماند. زمان همچنان در حال از دست رفتن است. یک برق رفتن دو ساعته، نه دو ساعت که بیشتر از چهار ساعت از زمان ارزشمند در درمان زردی کودک را از بین می‌برد. اعصاب از دست‌رفته مادر شیرده و نگران نوزادش هم که جای خود دارد!

معطل در پارکینگ

طبقه پنجم خودشان ساکن هستند و باقی طبقات را اجاره داده‌اند؛ اما انگار فکر روزهای بی برقی را نکرده بودند. روزهایی که با کیسه‌های خرید برای شام شب که بچه‌ها و خانواده‌هایشان می‌آیند، باید ساعت‌ها در پارکینگ بنشینند تا برق بیاید.

 

 

 پیرمرد و پیرزن طبقه پنجم، در زمان‌های بی‌برقی، در همانجایی که هستند حبس می‌شوند. نه آن وقتی که خانه هستند و پست‌چی بسته‌شان را آورده است می‌توانند پایین بروند و آن وقتی که در اوج گرما به خانه رسیده‌اند و برق‌ها رفته است، می‌توانند خودشان را به خانه برسانند. گاهی مهمان خانه همسایه می‌شوند و گاهی تمام آن دو ساعت زمان قطعی برق را در پارکینگ خانه می‌گذرانند. توان بالا رفتن ندارند. «حالا یک بار است» و «حالا اشکالی ندارد» همه برایشان معنایی ندارد؛ به قول خودشان، بالا و پایین رفتن از پنج طبقه، چیزی شبیه به محال است برایشان.

 

هزینه بدون سود!

سرپرست خانواده است؛ یک خیاط تمام عیار و هنرمند که به واسطه خیاطی، سرش همیشه بالا بوده است. سال‌ها است که از هنر و مهارتی که دارد کسب درآمد می‌کند؛ از یک طرف سیسمونی نوه در راهش را می‌دهد و از طرف دیگر، خرج زندگی را به بهترین شکل مدیریت می‌کند و پیش می‌برد. همه‌چیز سر جای خودش است تا آن زمانی که برق‌ها می‌رود و چرخ‌های کارگاه کوچکی که بالاخره بعد از بیست سال برای خودش راه انداخته از کار می‌افتد و چرخ‌کارها بیکار می‌شوند و سرشان را با تلفن همراه گرم می‌کنند:« من ساعتی بابت چرخ‌کارها پول می‌دهم؛ برای همین هم تمام آن دو ساعتی که برق نیست و ارزش افزوده‌ای برای کارگاه وجود ندارد، هزینه است که از جیب من می‌رود.» می‌رود که می‌رود؛ کاری انجام نمی‌شود و سود ندارد اما تا دلتان بخواهد هزینه برایش می‌اندازد:« آخر از کجا بیاورم دویست میلیون هزینه موتور برق بدهم؟ من می‌مانم و تابستانی که بیشتر از سوددهی، برایم ضرر پشت ضرر است.» 

بستنی بی بستنی

مغازه آنقدر گرم و تاریک است که کمتر کسی رغبت می‌کند برای خرید وارد آن شود. انگارخیلی از آدم‌ها، در آن دو ساعت قطعی برق، قید خرید مایحتاج خانه را هم می‌زنند و همه‌چیز را به وقت روشنایی و خنکی موکول می‌کنند. در این میان، مغازه‌داری را تصور کنید که در سوپر مارکت کوچک و تاریک و گرمش نشسته و منتظر گذر زمان است و برگشت زندگی به حالت عادی است. اما انگار بیشترین حجم غمش، در آن یک ربع آخر است. یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از قطعی برق گذشته که مرد میانسالی، به قصد خرید بستنی برای نوه‌اش وارد مغازه می‌شود. نور موبایلش را روشن می‌کند و در یخچال بستنی‌ها به دنبال بستنی محبوب نوه‌اش می‌گردد؛ اما همه بستنی‌ها در واررفته‌ترین حالت ممکن هستند. پشیمان می‌شود و مراسم بستنی خوری را به زمانی دیگر موکول می‌کند. انگار که همان یک مشتری هم از دست می‌رود! 

 

 

بدون کولر هرگز!

ماجرا آنقدر سخت و غیر قابل تحمل است که کارزار برایش به راه افتاده است؛ کارزاری از طرف مردم جنوب کشور که درخواست معافیت شهر و استان‌شان در برنامه‌ریزی‌های قطعی برق را خواسته‌اند. درخواستی که آنقدر به حق و آنقدر منطقی است که همه خوانندگان، حق را به درخواست‌کنندگان می‌دهند و راضی‌اند به این برقرار نبودن مساوات. گرمای جنوب شوخی‌بردار نیست؛ نمی‌توان کار کرد، نمی‌توان درس خواند، حتی نمی‌توان زندگی کرد بدون وسایل سرمایشی! انگار زندگی متوقف می‌شود در آن دو ساعت...

 

منبع: اطلاعات