جلال طالباني ، شاه، صدام و قرارداد الجزایر
رشید مظفریسردشتی
سال 1343 (1964 ميلادي) پس از اختلافنظر در نحوه مبارزه با حكومت عبدالكريم قاسم، بين حزب دموكرات كردستان عراق به رهبري ملامصطفي بارزاني و جلال طالباني و همفكرانش، عاقبت گروه آقای طالباني به اين نتيجه ميرسد كه چاره ديگري جز بيرونآمدن از درون حزب ندارد. البته ناگفته نماند بيشتر افراد این گروه باسواد، تكنوكرات و اديب بودند؛ ازجمله استاد ابراهيم احمد، پدرزن مام جلال كه روزنامهنگار، شاعر و وكيل دادگستري بود. آنها تصميم ميگيرند برای جلوگيري از هرگونه حوادث غيرمترقبه، به ايران رفته تا براي آينده خود تأملي کنند؛ بنابراین در تابستان 1343 از طريق منطقهاي در شمال شهر سليمانيه و پشت شارباژير (shar Bazher) و شهر ماووت، از رودخانه زاب كوچك عبور کرده و وارد خاك ايران شدند. تعداد افراد آنگونه كه در افواه گفته ميشد، 600 تا 650 نفر بودند كه 450 تا 500 نفر از آنها، افراد مسلح (پيشمرگه) بودند و به شهر سردشت آمدند. مقامات در شهر سردشت مراتب را به تهران اعلام كردند و پس از چند ماه توقف و ماندگاري، از آنان خواسته شد به طرف تهران حركت كنند. در تهران پس از مدتي، به آنان گفته شد ميتوانند به شهر همدان رفته و مقيم شوند. ناگفته نماند پس از ورود به شهر سردشت، تمام سلاح و تجهيزات جنگيِ همراه و وسايل مخابرات نظامي و ابزار مختص به خود را به طور امانت و موقت، به پادگان نظامی شهر تحویل دادند که گویا تا دو سال پس از انقلاب هم ضمن تقاضای مکرر، به آنها مسترد نشد. سکونت در همدان و اطراف همدان، کفاف خواسته و آرمان این چندصد نفر را نمیداد؛ بنابراین تصمیم گرفتند پس از چند ماه توقف که در حدود کمتر از پنج ماه بود، عازم بغداد شوند و مام جلال با پیشزمینه قبلی با عبدالسلام عارف و توصیه جمال عبدالناصر، رئیسجمهوري مصر، به دیدار عارف رفته و پس از تبادلنظر، رئیسجمهوري عراق با مقدمهچینی عملی، ابتدا تعداد چند نفر از جوانان کُرد را در شهربانی (شرطه) و سایر ادارات دولتی استخدام کرد و چندصد نفر را در درون ارتش جا داد و بودجهای با تأکید تام و تمام برای عمران و آبادی مناطق کردنشین اختصاص داد و حتی قصد داشت با ملامصطفی بارزانی هم گفتوگوی پایان جنگ را شروع کند؛ اما کارهای درخور توجهی را پیشنهاد نمیکرد. به هر تقدیر، ناگهان عبدالسلام عارف به علت سقوط هلیکوپتر در استان بصره، فوت کرد و برادرش عبدالرحمن عارف به جای او به مقام ریاستجمهوری عراق انتخاب شد. عبدالرحمن عارف تنها کاری که کرد، این بود به کردستان عراق رفت و با ملامصطفی بارزانی ملاقات و مذاکره کرد. پس از مدت کوتاهی در سال 1968 ژنرال حسن البکر و حزب بعث کودتا كردند. در این شرایط، مام جلال و افراد پیرامون او، پس از مدتها توقف و صبر و انتظار، عاقبت تصمیم به خروج از عراق گرفتند. گرچه حسن البکر و صدامحسین در خلال سالهای 1970 و 1971 به تبعیت از عبدالرحمن عارف بهمنظور مذاکره به دیدار بارزانی به کردستان رفتند و قول حکومت عدم تمرکز (بالاتر از خودمختاری) را به کردها دادند؛ اما به لحاظ پارهای اختلافات در موضوعهای دیگر، این قول از سوی بغداد به نتیجه نرسید و ناتمام ماند. مام جلال از عراق خارج شد و به کشورهای سوریه و لبنان رفت و بهشدت علیه حزب بعث عراق و حسن البکر و باند همراه او، بهویژه صدام حسین، دست به حرکت و تبلیغ گسترده زد. با مقامهای ردهبالای سوریه، لبنان، مصر و لیبی ملاقات کرد و با روزنامهنگاران صاحبنام کشورهای عربی به گفتوگو پرداخت. به قولی مام جلال در طرح دوستی با دیگران، تبحر خاص خود را دارد. او حتی با دشمنان خود نیز دوست است. طالبانی در ایران نیز با شادروان داریوش فروهر دوستی صمیمانهای داشت. مام جلال کماکان در کشورهای عربی به فعالیت سیاسی سرگرم بود تا اینکه ناگهان صدام و شاه ایران با پادرمیانی بوتفلیقه، وزیر خارجه الجزایر، در کنفرانس اوپک توافق کردند. صدام در آن وقت معاون شورای انقلاب عراق بود و مذاکرهاش با شاه، منتهی به صدور قرارداد مارس 1975 الجزیره شد. کردهای عراق و کردهای سراسر جهان و احزاب وابسته، این توافق را یک توطئه بینالمللی بین شاه، صدام و بوتفلیقه نام بردند و نفرت از شاه و صدام به حد اعلا رسید. مام جلال بلافاصله در بیانیهای در روزنامه السفیر لبنان، اعلام کرد به طور قطع، بهزودی علیه آن اقدام خواهد کرد و به طور تلویحی و ضمنی به شاه و صدام گفت بهزودی سکوت کوهستانهای کردستان را درهم خواهیم شکست و صفیر گلولههای پیشمرگان کُرد، جواب شما را خواهد داد و در نهایت هزاران خانواده کرد به گونههای مختلف به کشورهای غربی، عربی و ایران پناهنده شدند. رهبران درجه اول حزب دموکرات کردستان عراق، ازجمله خانواده ملامصطفی و فرزندانش، به شهر کرج کوچ کرده و ساکن شدند و ملامصطفی پس از چندی عازم آمریکا شد و به علت بیماری در اسفند 1357 بعد از پیروزی انقلاب، فوت کرد و آقای مسعود بارزانی، فرزند ملامصطفی که درحالحاضر ریاست اقلیم کردستان را بر عهده دارد، از سال 1975 تا سال 1990 و 1991 در کرج مقیم شد و آقای طالبانی (مام جلال) در کرج نبوده و آنچه در مطلب روزنامه به چاپ رسیده که مام جلال 25 سال در کرج زندگی کرده، اشتباه است و جای آقای بارزانی و طالبانی عوض شده است. آقای بارزانی به مدت 15 سال در کرج زندگی کرده است. در بحث دیگر، مام جلال در کنار گروههای سیاسی چپگرا و مخالف شاه بود و گاهوبیگاه با او دیدار داشتند. مخالفان شاه با مام جلال در مقر کوهستانی او در نوار مرزی ایران و عراق ملاقات میکردند. مام جلال دارای شخصیتی بارز، سیاستمدار و جنگاوری به تمام معنا بود. در جنگیدن جنگسالاری شاخص و در بازار سیاست، سیاستمداری خبره و کارکشته بود. بسیاری از احزاب سیاسی به او به چشم احترام نگاه میکردند؛ تاجاییکه مام جلال به معاونت ریاست دفتر ناسیونالسوسیالیست بینالملل درآمد که بعد از سازمان ملل متحد، بزرگترین سازمان جهانی است و افتخار آن را هنوز داراست و حزب اتحادیه میهنی نیز به عضویت آن پذیرفته شد. مام جلال چند سال پیش که پست ریاستجمهوری عراق را بر عهده داشت، علیه قرارداد 1975 الجزایر به مخالفت پرداخت و آن را قراردادی دانست که علیه مردم کردستان تنظیم شده است. محمدحسنین هیکل، روزنامهنگار مصری، در روزنامه الاهرام ضمن اعتراض به قرارداد نوشت: شاه ایران از پشت به کردها خنجر زد و اسداله علم، وزیر دربار شاه نیز در جلد چهارم خاطراتش آن را کاری بیجهت و غیر لازم میداند. پینوشت: در روزنامه شماره 2908 مورخ سهشنبه 20 تير مطلبي تحتعنوان چريك پير در تهران به علت حضور مام جلال (طالباني) در صفحه ديپلماسي چاپ شد كه مطلب فوق در توضیح بیشتر فعالیتهای این چریک پیر به دفتر روزنامه ارسال شد. روز گذشته اعلام شد طالبانی تهران را روز پنجشنبه ترک کرده است.
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.