|

برای وصال روحانی، مردی از تبار آرامش و نجابت

یک دسته کاغذ و یک خودکار، تمام دارایی واقعی وصال روحانی بود. ابزارهایی ساده که برایش جزء ارزشمندترین وسایل دنیا بود. با موبایل و لپ‌تاپ ارتباطی نداشت و حتی آسانسور هم گویی برایش غریبه‌ای پرهیاهو بود. جهان او جهان سادگی بود، جهانی که در آن فقط صدای «ورق‌خوردن کاغذ» و «نوشتن» معنا داشت. برای من روایت از مردی که تمام زندگی‌اش در «نوشتن» خلاصه می‌شد، کاری آسان و البته دشوار است.

  یک دسته کاغذ و یک خودکار، تمام دارایی واقعی وصال روحانی بود. ابزارهایی ساده که برایش جزء ارزشمندترین وسایل دنیا بود. با موبایل و لپ‌تاپ ارتباطی نداشت و حتی آسانسور هم گویی برایش غریبه‌ای پرهیاهو بود. جهان او جهان سادگی بود، جهانی که در آن فقط صدای «ورق‌خوردن کاغذ» و «نوشتن» معنا داشت. برای من روایت از مردی که تمام زندگی‌اش در «نوشتن» خلاصه می‌شد، کاری آسان و البته دشوار است. آسان از آن جهت که رفتار آرام، اخلاق نجیب و سادگی بی‌ادعایش در همان برخورد اول دیده می‌شد. دشوار از آن جهت که چگونه می‌توان روح بزرگ و فروتن او را در چند سطر گنجاند؟ راستش هیچ‌کدام از صفات نیکی که برایش توسط همکاران و بزرگان عرصه رسانه در این یکی دو روز نوشته شده، کلیشه‌ای نیست، بلکه تمام نوشته‌های همکارانم واقعیت محض است که حتی با کمترین شناخت از وصال روحانی، گوشه ذهن قرار می‌گیرد و تبدیل به کلمات مطالب و یادداشت‌ها درباره او می‌شود.

افتخار حدود یک دهه همکاری نزدیک در سرویس ورزشی روزنامه ایران سیاسی، تمام یادگاری من از این مرد شریف و کاربلد است. صبوری‌ و تلاش وقفه‌ناپذیر آقا وصال، بارها مرا در خصوصیات اخلاقی‌اش غرق می‌کرد. حتی در روزهای سخت کرونا، زمانی که بسیاری خانه‌نشین شدند، او هر روز آرام و بی‌سروصدا خودش را به تحریریه می‌رساند. سکوت آن روزهای خلوت شاید برای او دلنشین‌تر هم بود، فرصتی برای تمرکز، برای غرق‌شدن در دنیای کلمات. آقا وصال عزیز مردی از تبار آرامش، نجابت و عشق عمیق به حرفه روزنامه‌نگاری بود. انسانی شریف و گریزان از انواع حواشی؛ منتقد منصف در دو حوزه ورزش و سینما. آن‌قدر به حرفه روزنامه‌نگاری عشق داشت که صبح‌های زود خودش را به روزنامه می‌رساند تا ابتدا برای روزنامه ایران ورزشی گزارش بنویسد و بعد حوالی ظهر، بین ساعت یک تا دو، آرام و بی‌صدا پشت میز سرویس ورزشی ایران سیاسی می‌نشست. بی‌هیچ شتاب و هیاهویی، شروع می‌کرد به مطرح‌کردن سوژه‌های روز، سوژه‌هایی که همیشه پیش از آن با هم درباره‌شان حرف می‌زدیم و معمولا هیچ موضوع مهمی از نگاه دقیق و تحلیلگرش پنهان نمی‌ماند. عقربه‌های ساعت می‌گذشت و بسیاری از همکاران رفته بودند اما او همچنان پشت همان میز کارش بود. شاید برایتان جالب باشد که او نه دل‌بسته موبایل بود و نه اهل آسانسور. برای رفتن از طبقه اول به سوم، هرگز آسانسور را انتخاب نمی‌کرد، پله‌ها را آرام و پیوسته بالا می‌رفت، درست همان‌گونه که برای رسیدن به آبدارخانه در طبقه چهارم همین مسیر را برمی‌گزید. انگار وصال روحانی، در همین بالارفتن از پله‌ها، ریتم زندگی‌اش را پیدا کرده بود، ریتمی سرشار از سادگی و آرامش. اگر روزنامه‌نگاری مثل وزنه‌برداری بود، وصال روحانی سنگین‌ترین وزنه‌ها را بالای سر برد، اگر روزنامه‌نگاری مثل فوتبال بود، او شبیه کریستیانو رونالدو انواع و اقسام رکوردها را خلق و از آنها عبور کرد.

روحش شاد و یادش گرامی... .

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.