|

«شرق» از معنای تازه سفرهای ترکیه و عربستان به تهران گزارش می دهد

تهران، محل جست وجوی «تعادل جدید»

تحولات چند روز اخیر، از سفر هاکان فیدان (وزیر خارجه ترکیه) و سعود بن‌محمد الساطی (معاون وزیر خارجه عربستان) به تهران تا سفر ناگهانی تام باراک (سفیر آمریکا در ترکیه و نماینده ویژه در امور سوریه و مشاور امور خاورمیانه ترامپ) به بغداد، نشان می‌دهد منطقه وارد مرحله‌ای شده است که باید آن را «نقطه چرخش در هندسه قدرت» توصیف کرد؛ مرحله‌ای که به باور روایت‌های «الحدث»، «العربی الجدید»، «الاخبار» و «المیادین»، بیش از آنکه به خطوط سنتی تنش تهران–واشنگتن مربوط باشد، به شکل‌گیری صف‌بندی‌های تازه‌ای در مثلث بغداد، دمشق و بیروت بازمی‌گردد.

تهران، محل جست وجوی «تعادل جدید»

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مالک مصدق: تحولات چند روز اخیر، از سفر هاکان فیدان (وزیر خارجه ترکیه) و سعود بن‌محمد الساطی (معاون وزیر خارجه عربستان) به تهران تا سفر ناگهانی تام باراک (سفیر آمریکا در ترکیه و نماینده ویژه در امور سوریه و مشاور امور خاورمیانه ترامپ) به بغداد، نشان می‌دهد منطقه وارد مرحله‌ای شده است که باید آن را «نقطه چرخش در هندسه قدرت» توصیف کرد؛ مرحله‌ای که به باور روایت‌های «الحدث»، «العربی الجدید»، «الاخبار» و «المیادین»، بیش از آنکه به خطوط سنتی تنش تهران–واشنگتن مربوط باشد، به شکل‌گیری صف‌بندی‌های تازه‌ای در مثلث بغداد، دمشق و بیروت بازمی‌گردد.

این سه نقطه که پیش‌تر محل فرسایش درگیری‌ها بودند، اکنون به کانون‌های اصلی نظم جدید منطقه‌ای تبدیل شده‌اند. اتفاقا اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه، در نشست خبری این هفته خود هم درباره دلایل سفر مقامات سعودی به تهران تأکید کرد: «علاوه بر بررسی روابط دوجانبه، موضوعات مهم منطقه‌ای از جمله تحولات فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه مورد گفت‌وگو قرار گرفت». کمااینکه به گفته بقایی، هدف سفر فیدان هم رایزنی درباره تحولات منطقه بوده است.

در روی دیگر سکه تحولات غرب آسیا و براساس گزارش «الحدث»، تام باراک طی سفری غیرمنتظره به عراق و در دیدار با محمد شیاع السودانی، نخست‌وزیر این کشور، نه‌تنها درباره احتمال آغاز عملیات گسترده اسرائیل علیه حزب‌الله هشدار داده، بلکه تصریح کرده در صورتی که گروه‌های نزدیک به ایران در عراق «به نفع حزب‌الله» وارد عمل شوند، دامنه عملیات می‌تواند فراتر از لبنان امتداد یابد. این روایت که در «العربی الجدید» نیز با جزئیات تکمیلی مطرح شده و از جلسه ۷۰دقیقه‌ای و درخواست «مهار جریان‌های نزدیک به حزب‌الله» سخن گفته، نشان می‌دهد آمریکا تلاش دارد بغداد را در موقعیتی قرار دهد که نقشی فراتر از مدیریت داخلی و در واقع بخشی از معماری امنیتی منطقه‌ای را ایفا کند. اما در نقطه مقابل، فارس به نقل از «المیادین» و با استناد به منابع سیاسی عراقی گزارش داد چنین پیام‌هایی اساسا صحت ندارد و محور گفت‌وگوهای باراک با السودانی «بررسی تحولات سوریه» و «تأکید واشنگتن بر نقش سازنده بغداد» بوده است. درست در همین شکاف روایتی است که معنای واقعی تحرکات دیده می‌شود؛ یک میدان پرابهام، پر از مانور روانی، و مملو از تلاش بازیگران برای شکل‌دهی به برداشت‌های امنیتی طرف مقابل؛ دقیقا همان حالتی که در آستانه تغییر توازن قوا در منطقه رخ می‌دهد.

در چنین وضعیتی، سفر هم‌زمان مقامات ترکیه و عربستان به تهران، به‌ویژه با توجه به ارتباط زمانی آن با سفر باراک، نشان می‌دهد ریاض و آنکارا در حال بازتنظیم موضع خود نسبت به سه نقطه کلیدی لبنان، سوریه و عراق هستند. آن‌طور که در گزارش‌های قبلی «شرق» بررسی و تحلیل شد، سفرهای اخیر مقامات ترکی و سعودی «بیش از آنکه ناظر به میانجیگری میان ایران و آمریکا باشد»، در راستای مدیریت تحولات منطقه‌ای در مثلث لبنان–سوریه–عراق تعریف می‌شود. در این میان، حوادث میدانی عراق نیز معنای خاصی پیدا می‌کند. خبر شکسته‌شدن دیوار صوتی در استان میسان که برخی منابع آن را «پرواز جنگنده‌های اسرائیلی» و برخی «سناریوی روانی» تعبیر کرده‌اند، دقیقا در مجاورت زمانی با سفر باراک رخ داد که «کاملا همخوان با افزایش فشار روانی و نمایش قدرت» است. افزون بر این، حمله به پالایشگاه کومور در استان سلیمانیه اقلیم کردستان نیز نشان داد تنش‌های پنهان در عراق فقط مربوط به مرزهای جنوبی یا غربی نیست و اقلیم نیز بخشی از همین چرخش در هندسه قدرت منطقه‌ای است. از مجموع این رویدادها می‌توان چنین استنباط کرد که ریاض، آنکارا و حتی واشنگتن در حال انتقال کانون توجه خود به سه نقطه‌ای هستند که به‌طور مستقیم آینده لبنان، مسیر سوریه و نقش عراق را تعیین می‌کنند. این همان نقطه‌ای است که تهران نیز آن را به‌درستی حساس می‌داند و نباید در تحلیل آن، به‌ویژه در سطح رسانه رسمی ایران، دچار ساده‌سازی شد.

مرحله تحمیل اراده و نشانه‌های تغییر نظم امنیتی منطقه

روایت‌هایی که «الحدث»، «العربی الجدید» و «المیادین» از سفر تام باراک منتشر کرده‌اند، همراه با موج اخبار مربوط به تحرکات هوایی در عراق، افزایش تنش در لبنان و وضعیت شکننده سوریه، همگی نشان می‌دهد منطقه در حال ورود به پارادایم تازه‌ای است. این پارادایم، بر گزاره کلیدی «تحمیل اراده ایران و آمریکا زیر سقف جنگ» استوار است؛ به این معنا که «غرب با محوریت آمریکا به دنبال جنگ مستقیم با ایران نیست؛ نه هزینه آن را می‌پذیرد و نه اراده ورود به آن را دارد» و در سوی دیگر هم «ایران با توجه به شرایط داخلی به دنبال جنگ نیست، اما در برابر فشار، تهدید یا نمایش قدرت، حاضر به عقب‌نشینی نیست و قصد دارد بازدارندگی خود را حفظ کند». به این ترتیب، یک نظم نوظهور شکل گرفته است که می‌توان آن را مرحله تحمیل اراده نامید که از طریق موازنه تهدید و موازنه وحشت در حال پیگیری است؛ نظمی که در آن، هیچ طرفی قصد جنگ ندارد اما همگی به دنبال بالا نگه‌داشتن سطح تهدید هستند. سفر تام باراک نیز دقیقا در همین چارچوب قابل تفسیر است. راهبرد آمریکا در عراق، طبق توصیف ارائه‌شده، نه خروج کامل است و نه ورود به جنگ، بلکه «حفظ اهرم‌های فشار با کمترین هزینه» است و دولت ترامپ (دوره جدید) نیز در تلاش برای بازتولید همین الگو‌ست که نفوذ ایران و گروه‌ها همسو به کمترین میزان خود بدون ورود به جنگ محقق شود.

در سوی مقابل، ایران در حال تثبیت این پیام است که «محور مقاومت بخشی از معادلات بازدارندگی منطقه است» و هرگونه اقدامی علیه یکی از اضلاع آن بی‌پاسخ نخواهد ماند. از همین زاویه است که افزایش رفت‌وآمدهای دیپلماتیک به تهران، به‌ویژه از سوی ترکیه و عربستان، فقط بازدیدهای عادی یا تلاش برای میانجیگری نیست، بلکه بخشی از تلاش بازیگران برای فهمیدن «تعادل جدید» و جای‌گیری در آن است.

در این فضای جدید، عراق، سوریه و لبنان به «میدان فشار روانی» تبدیل شده‌اند. خبر شکسته‌شدن دیوار صوتی در میسان، صرف‌نظر از صحت یا اغراق روایت‌های منتشرشده، حامل یک پیام نمادین است؛ طرفی که این اقدام را انجام داده یا چنین فضاسازی رسانه‌ای را تدارک دیده، می‌خواهد نشان دهد قادر است «مرزهای تنش» را دستکاری کند. همین منطق درباره حمله به پالایشگاه کومور در سلیمانیه نیز صادق است؛ حمله‌ای که برای بازیگران منطقه‌ای نشانه‌ای از «گسترش دامنه عملیات سایه» تلقی می‌شود.

در لبنان نیز طبق تحلیل هاآرتص، اسرائیل با مجموعه‌ای از اقدامات، از ترور رئیس ستاد عملیات حزب‌الله تا آماده‌سازی برای عملیات زمینی محتمل و قریب‌الوقوع تلاش می‌کند خود را در وضعیت «جنگ دائمی» نگه دارد. اما واقعیت این است که هیچ «استراتژی منسجم» در پشت اقدامات اسرائیل وجود ندارد و تل‌آویو تلاش می‌کند با تهدید، فشار و نمایش قدرت، دولت لبنان را وادار کند با حزب‌الله درگیر شود.

با این حال، دولت لبنان هم مانند عراق و سوریه، نه توان عملیاتی دارد و نه اراده درگیری مستقیم؛ موضوعی که هاآرتص نیز به آن اشاره می‌کند. به این ترتیب، منطقه در وضعیتی قرار دارد که در آن «هیچ‌کس خواهان جنگ نیست اما همه در حال انجام اقداماتی هستند که می‌تواند هر لحظه جنگ را فعال کند». این حالت تعلیق خطرناک، اصلی‌ترین ویژگی پارادایم جدید منطقه است.

ضرورت هماهنگی منطقه‌ای از آنکارا تا ریاض؛ افزایش سطح تهدید در سایه گفت‌وگو

ترکیه و عربستان بیش از هر زمان دیگر می‌دانند که منطقه در آستانه یک بازآرایی گسترده قرار دارد؛ بازآرایی‌ای که هم‌زمان در بغداد، دمشق و بیروت رخ می‌دهد. سفرهای اخیر آنکارا و ریاض به تهران، نشانه‌ای از تلاش برای حفظ جایگاه و جلوگیری از حذف از معادلات جدید است.

آنکارا از یک‌ سو با پرونده سوریه درگیر است و از سوی دیگر به‌خوبی می‌داند هرگونه تغییر در لبنان، چه به واسطه عملیات اسرائیل و چه به واسطه تحولات داخلی، بر امنیت جنوب ترکیه و حتی ساختار قدرت در دمشق اثر می‌گذارد. ریاض نیز در حالی به تهران نزدیک شده که لبنان همچنان یکی از عرصه‌های رقابتی میان سعودی و ایران است؛ هرچند با لحن ملایم‌تر.

در چنین وضعیتی، هر دو کشور به این نتیجه رسیده‌اند که «کاهش گفت‌وگو با تهران مساوی است با افزایش هزینه‌ها» و از همین روست که در چند هفته اخیر شاهد رفت‌وآمدهای مدیریت‌شده هستیم. نکته مهم این است که هیچ‌کدام از این سفرها در شرایط «آرام» انجام نشده‌اند. در چنین وضعیتی، سفرهای ترکیه و عربستان به تهران معنایی کاملا راهبردی پیدا می‌کند. اینکه همه بازیگران تهدید را افزایش می‌دهند، اما در عین حال گفت‌وگو را نیز تشدید می‌کنند و این همان وضعیتی است که در علوم سیاسی آن را «رقابت همراه با مدیریت بحران» نامیده‌اند.

در این چارچوب، نه ترکیه مایل به جنگ است، نه عربستان، نه آمریکا و نه ایران. اما همه آنها تلاش دارند «قدرت چانه‌زنی» خود را در نقطه‌ای بالا نگه دارند. به همین دلیل است که تهدیدها افزایش می‌یابد، تحرکات بیشتر می‌شود‌ و عملیات‌های سایه در عراق شدت می‌گیرد؛ اما هیچ طرفی وارد فاز درگیری مستقیم نمی‌شود.

ریشه این رفتار در این واقعیت است که مرحله جدید موازنه منطقه‌ای، نیازمند «هماهنگی از تهران تا ریاض و از بغداد تا دمشق» است. هر بازیگری که این هماهنگی را دیرتر آغاز کند، در نظم جدید جایگاه ضعیف‌تری خواهد داشت. از همین روست که سفرهای اخیر به تهران، بخشی از یک تلاش جمعی برای جلوگیری از غافلگیری است.

تهران؛ گره‌گاه پیام‌های امنیتی آمریکا و تلاش‌های دیپلماتیک منطقه‌ای

با توجه به نکات مذکور، قدر مسلم در این هندسه پیچیده قدرت هر بازیگری که بتواند تعادل جدید را سریع‌تر بفهمد و سازوکار خود را با آن هماهنگ کند، موقعیت بهتری خواهد داشت. از همین رو تهران اکنون محل رمزگشایی این تعادل است و سفرهای اخیر دقیقا با همین هدف انجام شده‌اند. سفر تام باراک، با روایت‌های متناقض الحدث، العربی الجدید و المیادین، نشان‌دهنده این است که آمریکا در حال آزمودن چند مسیر هم‌زمان است؛ نخست، تهدیدسازی رسانه‌ای برای افزایش فشار بر بغداد، دوم ارسال پیام‌های امنیتی برای انتقال مسئولیت کنترل گروه‌های مقاومت به دولت عراق و دست آخر تلاش هم‌زمان برای درگیر‌نکردن مستقیم آمریکا.

در کنار باراک، احتمال سفر مارک ساوایا، دستار ویژه ترامپ در امور عراق، نشان‌دهنده ورود واشنگتن به فاز «تعیین قواعد جدید برای عراق» است. اظهارات او درباره لزوم پایان‌دادن به «سلاح‌های خارج از کنترل دولت» و ارائه «پیامی ویژه از سوی دونالد ترامپ» بیانگر این است که آمریکا تلاش دارد پیش از هرگونه درگیری احتمالی در لبنان، وضعیت عراق را تثبیت کند. در این میان، تهران نقش ویژه‌ای دارد؛ چرا‌که ترکیه، عربستان و حتی آمریکا می‌دانند که بدون درک نقش تهران در لبنان، سوریه و عراق، هیچ معماری امنیتی جدیدی شکل نخواهد گرفت.

در ‌ثانی، سفر فیدان و ساطی به تهران به معنای «فهمیدن قالب تعادل جدید» است، نه تلاش برای میانجیگری هسته‌ای. در چنین فضایی است که تحرکات مشکوک در عراق، از شکسته‌شدن دیوار صوتی در میسان تا حمله به پالایشگاه کومور، معنایی متفاوت پیدا می‌کند؛ این تحرکات فقط پیام نظامی نیستند، بلکه بخشی از «زنجیره سیگنال‌های منطقه‌ای» هستند؛ سیگنال‌هایی که در تهران نیز به دقت رصد می‌شود.

بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌دانند که ساختار قدرت در سوریه تغییر کرده است، لبنان در وضعیت شکننده پس از ترور هیثم علی طباطبایی قرار دارد‌ و عراق در آستانه مواجهه با دولت و نخست‌وزیر جدید و رقابت‌های سنگین داخلی است. بنابراین همه تلاش دارند «پیش از تثبیت آینده، قواعد بازی را خودشان بنویسند». تهران یکی از اصلی‌ترین نقاط این طراحی است.

حزب‌الله در آستانه بازسازی؛ صبر راهبردی، مدیریت تنش و آمادگی برای دوره جدید

در این بین، نکته حائز اهمیت به مسئله بازسازی حزب‌الله و نقش شیخ نعیم قاسم اختصاص دارد؛ موضوعی که «غیرقابل چشم‌پوشی» است. ترور سید‌هیثم الطباطبایی، بار دیگر گسل‌های تنش را در منطقه فعال کرده است. توافق غزه هنوز به ثبات نرسیده، سوریه درگیر مجموعه‌ای از تنش‌های امنیتی است‌ و عراق نیز در شرایط سیاسی شکننده پس از انتخابات پارلمانی و رقابت‌های داخلی برای تعیین دولت و‌ نخست‌وزیر قرار دارد. در این وضعیت، نقش حزب‌الله در مدیریت تنش با اسرائیل حساس‌تر از هر زمان دیگری است.

حزب‌الله پس از انتخاب شیخ نعیم قاسم و پس از «معرکه اولی البأس» یا نبرد مبارزان نیرومند، وارد مرحله‌ای از «صبر راهبردی» شده است؛ مرحله‌ای که در آن از واکنش فوری در برابر ترورها خودداری کرده و به ارتش لبنان برای استقرار در مناطق جنوبی کمک کرده است. این تغییر ناشی از چند ضرورت است؛ اولین مورد ناظر بر نیاز حزب‌الله به ترمیم ساختار آسیب‌دیده خود است. دوم، موضوع نیاز به بازسازی شبکه‌های ارتباطی با محور مقاومت، به‌ویژه پس از تغییر وضعیت در سوریه مطرح است. سومین نکته در قالب نیاز به مدیریت چالش بازگشت آوارگان و حفظ مشروعیت ملی در لبنان قابل طرح است و مورد آخر هم به ضرورت جلوگیری از ارائه تصویری طایفه‌ای از حزب‌الله باز‌می‌گردد.

در این وضعیت، حزب‌الله به «زمان»، «آرامش» و «تمرکز» نیاز دارد تا بتواند نواقص ساختاری، شبکه‌های از‌دست‌رفته‌ و چالش‌های سیاسی داخلی را بازسازی کند. شیخ نعیم قاسم همچنین می‌داند که آغاز جنگ جدید، بدون آمادگی کامل، می‌تواند الگوی غزه را به جنوب لبنان تعمیم دهد؛ الگویی که «هیچ خط قرمزی برای ماشین جنگی اسرائیل باقی نخواهد گذاشت‌». او تلاش می‌کند هرگونه اقدام احتمالی آینده را با «اتفاق ملی» و «پشتوانه همه طوایف» همراه کند؛ زیرا فقط در این صورت است که مقاومت می‌تواند از اتهام طایفه‌گرایی فاصله بگیرد.

نکته مهم دیگر، رابطه حزب‌الله با ایران است. بدون شک تهران هرگز نقش «آمرانه» بر حزب‌الله نداشته و ساختار فرماندهی حزب مستقل تصمیم می‌گیرد؛ بااین‌حال، ایران همچنان «هم‌پیمان ایدئولوژیک و حامی سنتی» است. از سوی دیگر، نقش عربستان، فرانسه و آمریکا در دولت لبنان نیز می‌تواند فضای تصمیم‌گیری حزب‌الله را پیچیده‌تر کند. در مجموع، حزب‌الله اکنون در مرحله «بازسازی ساختار»، «مدیریت هوشمندانه تنش» و «آمادگی برای جنگی که به باور تاریخی، گریزناپذیر است» قرار دارد. این مرحله، حساس‌ترین دوره حزب‌الله از زمان جنگ ۲۰۰۶ تاکنون است و هرگونه اشتباه محاسباتی می‌تواند توازن منطقه‌ای را تغییر دهد.

 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.