|

روایت فرادستان از فقر

«موزه پایین‌شهر و تماشاچیانش» عنوان پژوهشی است از آرش حیدری، میلاد محبی و سارا فرهپور که به تحلیل روایت‌های سینمایی و رسانه‌ای از مسئله فقر و تهدیدستان در دهه نود پرداخته است. نویسندگان تلاش کرده‌اند با نگاهی انتقادی به شیوه بازنمایی فرودستان در سینما و رسانه‌ها بپردازند و نشان داده‌اند که این بازنمایی نه تنها باعث نشده که فرودست و زندگی‌اش بدل به مسئله شود، بلکه این روایت‌ها بیش از هرچیز در خدمت کلیک‌خوری و فروش قصه‌شان در سینماها بوده است.

روایت  فرادستان  از   فقر

شرق: «موزه پایین‌شهر و تماشاچیانش» عنوان پژوهشی است از آرش حیدری، میلاد محبی و سارا فرهپور که به تحلیل روایت‌های سینمایی و رسانه‌ای از مسئله فقر و تهدیدستان در دهه نود پرداخته است. نویسندگان تلاش کرده‌اند با نگاهی انتقادی به شیوه بازنمایی فرودستان در سینما و رسانه‌ها بپردازند و نشان داده‌اند که این بازنمایی نه تنها باعث نشده که فرودست و زندگی‌اش بدل به مسئله شود، بلکه این روایت‌ها بیش از هرچیز در خدمت کلیک‌خوری و فروش قصه‌شان در سینماها بوده است.

کتاب بر این نکته تأکید کرده که قصه یا روایت کسانی که صدایی ندارند نه از سوی خودشان بلکه از جانب آنان که قدرتمندترند گفته می‌شود و از سوی دیگر، اگر هم خود فرودستان روایتی از خود به دست دهند به دلایلی چون مسئله بقا، اخلاق بردگی، ریا و ترس روایت‌شان درخور میل فرادستان است: «این همان لحظه‌ای است که با هیستریک شدن فرودست مواجه می‌شویم، بدین‌معنا که آن‌که در موضع پایین‌تر است به جای آن‌که خود را در روایتش به بیان درآورد، قصه‌ای می‌گوید درخور میل ارباب، چراکه میل فرودست حالا نه میل خودش که برآوردن میل ارباب است».

کتاب می‌گوید در این موقعیت است که روایت دیگری فرودست در شبکه تودرتوی روابط و داستان‌ها به سکوت وادشته می‌شود و این سکوت حاصل همدستی راهبردی میان تمام نیروهایی است که فرودست را به جای آنکه به سخن درآورد، به سکوت وامی‌دارد و صدالبته در این شبکه تودرتو در بسیاری از اوقات خود فرودست همدست این به سکوت واداشتن خودش می‌شود. بر این اساس است که نویسندگان کتاب معتقدند قصه‌گفتن همواره نوعی عمل سیاسی است که با روابط قدرت در شبکه تودرتوی داستان‌ها درگیر است.

فصل‌های پنج‌گانه کتاب «موزه‌ پایین‌شهر و تماشاچیانش» عبارتند از: «فقر تجربه و بحران در قصه‌گویی»، «به سکوت واداشتن فرودست»، «قصه‌پردازی‌های ژورنالیستی»، «فرودستان اقتصادی در سینمای دهه‌‌ی 1390» و «نمایش سیاهی: نقد، کالا یا پروپاگاندا؟».

در بخشی از کتاب «موزه‌ پایین‌شهر و تماشاچیانش» می‌خوانیم: «دیدن شهر از پشت شیشه‌های ماشین پدیده‌ رایجی در زندگی روزمره‌ طبقات بالاتر و اجتماعات هنری و اندیشه‌ای متصل به آن است. از آن‌جا که بخش بزرگی از میدان هنر و اندیشه نسبت وثیقی با خاستگاه طبقاتی حاملانش دارد، سبک زندگی حاملان این جایگاه اجتماعی اثری عمیق بر بازنمایی تصویر و تصور شهر دارد. انسانِ سواره‌ بالانشین شهر را چگونه می‌بیند و با آمدن اسم پایین‌شهر چه تصوری در ذهن خواهد داشت؟ این یک پرسش بسیار اساسی در فهم منطق بازنمایی در آثار هنری و خاصه سینماست.

پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که در این‌جا اصلاً اهمیتی ندارد که نویسنده و کارگردان یا بازیگر و... گذشته‌ی فقیر خود را پیش بکشند و بگویند که ما خودمان از پایین می‌آییم و تصویری که ساخته‌ایم مطابق با واقعیت است، مسئله اصلاً این نیست. مسئله این‌جاست که چه قصه‌ای، چگونه و طی چه فرایندی تبدیل به قصه غالب طبقات تهی‌دست می‌شود، به‌طوری‌که حتی خود تهی‌دستان (طبق همان منطق هیستریک‌ شدن که پیش‌تر از آن سخن گفتیم) محکوم می‌شوند که برای جلب توجه لایه‌های اجتماعی بالاتر، در خط سیری روایی خود را به بیان درآورند که مطلوب سازوکارهای ذهنی ما باشد».