وبای سال 1904 تهران و بیمارستان میسیونری آمریکایی
ایران از دیرباز کشوری مورد علاقه جهانگردان اروپایی بوده و سفرنامههای متعددی از دورههای صفویه و قاجاریه به جا مانده که دربرگیرنده اطلاعات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی از جامعه ایران است. جان ویشارد یکی از این سفرنامهنویسان بود. در زمان ناصرالدینشاه در اصل برای ارائه خدمات پزشکی به کردستان ایران آمد و در طول 20 سال اقامت در ایران سفرنامهای مفصل نوشت. این کتاب بر اساس سه دوره مسافرت به شرق فراهم شده و در دو بخش تنظیم شده است. سه فصل نخست شامل خاطرات و تجربیات در مناطق ناامن کردستان و 17 بخش دیگر به طور اعم به ایران مربوط است. دکتر ج. گ. ویشارد به سال 1891 برای خدمات پزشکی به مناطق مختلف کردستان آمد. میسیون آمریکایی به سال ۱۸۸۷ (۱۲۶۶ شمسی) زمینی در تهران برای تأسیس مریضخانه خریداری کرده بود که ناصرالدینشاه هم به این اقدام علاقه زیادی از خود نشان داد و فرمانی مبنی بر اجازه تأسیس ساختمان بیمارستان صادر کرد؛ اما این فرمان شامل شرایطی بود که قبول آن برای میسیون میسر نبود. ازجمله شرایط یکی این بود که مؤذنی از طرف بیمارستان استخدام شود که در ساعتهای معین مردم را به نماز و عیادت بیماران دعوت کند و نیز تأکید داشت که زنان در بیمارستان پذیرفته نشوند. صدور این فرمان باعث شد تأسیس بیمارستان چند سالی به تعویق افتد. بالاخره امینالدوله نخستوزیر به اطبا اطمینان داد که حاضر است فرمان شاه را ملغی کرده، خود مسئولیت کامل عدم اطاعت از آن را بر عهده گیرد. با این توافقها از آمریکا تقاضا شد که پزشک قابلی برای اداره بیمارستان استخدام و به تهران اعزام شود. در پاسخ آن درخواست دکتر ویشارد پس از دو سال خدمات طبی در مغرب ایران به پایتخت انتقال یافت. بیمارستان آمریکایی در تهران در پاییز سال ۱۸9۳ رسما به دست این طبیب گشایش یافت. از این تاریخ امور مریضخانه به طرز رضایتبخشی اداره شد و شاه نیز از خدماتی که به دست آنان انجام میگرفت، تقدیر کرد. مهارت زیادی که دکتر ویشارد در امور پزشکی، بهویژه در جراحی داشت، اعتبار بیمارستان را در انظار مردم بالا برد. این طبیب علاوه بر اداره بیمارستان، کلاسی نیز برای تربیت اطبای ایرانی تأسیس کرد. در سال 1904 بیماری وبا مجددا در ایران شیوع یافت. برای مبارزه با آن، میسیون پزشکی از ایرانیانی که توانایی داشتند، استمداد کرد و آنان نیز به قدر توانایی خویش از هیچگونه کمک و همراهی دریغ نکردند. برای مداوای بیماران سه مرکز در تهران و یکی در تجریش دایر شد. دکتر ویشارد رسالهای نوشت و اقداماتی را که برای پیشگیری از این بیماری ضرورت داشت، به تفصیل توضیح داد. کارکنان میسیون با گاریهایی که اجاره کرده بودند، در کوچههای شهر در جستوجو بودند و بیماران را به مراکز طبی انتقال میدادند. پس از چندی بیمارستان آمریکایی در همدان، رشت، مشهد، کرمانشاه و تبریز نیز گشایش یافت. دکتر ویشارد تا سال ۱۹۱۰ (۱۲۸۹ شمسی) در تهران خدمت کرد که در آن سال از طرف میسیون متقاعد شد و به آمریکا بازگشت. ویشارد در معاینات پزشکی و سرکشی به بیماران، برخی دانشجویان را سهیم کرده و با خود میبرده است تا از نزدیک تجربه کنند و ظرافتهای کار را دریابند. همچنین جزوههایی برای آشناشدن مردم با بیماری و نحوه مصونماندنشان منتشر کرد که در روزنامه وقایعالاتفاقیه هم اعلان میشده است. اگر در شهرستانی بیمارانی بودند و احتیاج به کمک داشتند، از دانشجویان مطلع و افراد آگاه، به آن محل روانه میکرد و تا حد توان به آنان کمک میرساند. نخستین سالن تشریح و کالبدشکافی و اولین تجربه بیهوشکردن بیماران برای مرحله جراحی را نیز او با موفقیت انجام داد و بیرونآوردن سنگ مثانه و عمل موفقیتآمیز هم به دست او انجام شد. سالهای زندگی در میان گروههای مختلف ایرانی به او فرصت مناسبی داد که فارسی را بهخوبی فرا گیرد و به مرحلهای رسید که آموزش دروس پزشکی را به زبان فارسی انجام داد؛ زندگی در سرزمینی پرماجرا و متنوع با شرایط فرهنگی متفاوت از محصولات گرمسیری و سردسیری و تنوع نژادها و قبایل گوناگون و سلیقههای مختلف... . او که معلم طب و جراحی بود، در امور اجتماعی و توسعه هم نقشی داشت. حتی چغندرقند را به ایران آورد و کاشت و فعالیت در این زمینه را سامان داد. یکی از خدمات مریضخانه او، رسیدن به داد مردم در وبای سال ۱۹۰۴ بود که روایت آن، شاید یکی از مهمترین فرازهای این کتاب باشد: «در سال وبایی ۱۹۰۴ مریضخانه بزرگ ما در شرق تهران، که انواع گوناگون بیماران را میپذیرفت، به وباییها اختصاص یافت و خانهای را در غرب تهران برای دیگر بیماران در نظر گرفتیم و یک محل هم در شمیران بنیاد یافت. این سه مرکز و همچنین پزشکخانهای که در بخش یهودینشین شهر قرار داشت، یک ماه بدون وقفه شب و روز در تلاش بودند و بالاخره تا حدودی شیوع بیماری کنترل شد. برای اجرای چنین طرح حیاتبخشی، کوششهای ما در سه جهت با جدیت دنبال میشد؛ جلوگیری از گسترش بیشتر بیماری، مراقبت دقیق از مبتلایانی که به مریضخانه رو میآوردند و سرکشی و کنترل خانهها... . گشتزدن در شهر برای پیداکردن و حمل اجساد مبتلایان، یکی از حساسترین اموری بود که انجام میدادیم، که البته از جانب تعداد قلیلی از مردم مورد سرزنش و اعتراض هم قرار گرفتیم. عدهای بر ما خرده میگرفتند که این بلا از جانب خداوند نازل شده است، شما چه کسی هستید که دخالت میکنید، شما نه میتوانید مانع آن بشوید و نه قادر خواهید بود اراده خداوند را تغییر دهید؛ اما دولت و دیگر مقامات متنفذ بهشدت از ما جانبداری میکردند و آن زمان که کار ما پایان یافت و برای مردم روشن شد که ما انگیزهای جز خدمت و نوعدوستی نداشتیم، همه آن انتقادها و ایرادات بدل به گرمترین و صمیمانهترین قدردانیها و تشکرات شد» (ص 188). کتاب علاوه بر این جزئیات، به ماجراهای تاریخی زیادی اشاره میکند: راهزنان کردستان، شرایط زندگی در طول مرزهای ایران و ترکیه، شرایط و حومه تهران، تبریز و ولایات غربی، قم، سلطانآباد و همدان، وضع جغرافیایی و تأثیر آن بر مردم، زبان، مذهب و فلسفه در ایران، زندگی در میان اعزه و اعیان و مستمندان، میسیونهای پزشکی در ایران، میسیونهای آمریکایی و تحولات اجتماعی ایران، تجارت، صنایع و قوانین، حکومت ایران، قتل ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه و مشروطه، محمدعلی میرزا، جنبش ترقیخواهانه و... .
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.