|

درد هزارساله

شرق: «این‌جور نگاهم نکن مادر. همه چیز مرتب است و حواس من هم جمع است. یعنی اگر این‌جور توی آینه‌ی جلو به چشمم زُل نزنی حواسم جمع می‌ماند و اقلا تصادف نمی‌کنم. خرافاتی نیستم ولی اگر همین‌جور پیله کنی و به پر و پایم بپیچی، یک تصادف دیگر هم روی دست این خانواده می‌ماند. نه. نه شوخی کردم. نگران نباش مادر. دم غروبِ جاده البته خلوتِ وقتِ سحرش را ندارد - آن ساعت همیشگی رفت واقعا آرامشی می‌دهد که آدم راحت می‌تواند توی عالم خودش باشد، هرچه را بخواهد مرور کند و فقط صداهایی را که می‌خواهد بشنود - ولی کُلا هر ساعتی، این جاده هم دیگر هوای من را دارد. خیالت تخت. کاوه‌ات را که می‌شناسی. گفتم همه چیز مرتب است، من هم خوبم و سرم به کار و زندگی‌ست».
آنچه آمد سطرهای آغازین «صدای مردگان»، قصه‌ای بلند از حمید امجد است که در نشر نیلا منتشر شده است. قصه، چنان‌که از همین سطرهای آغازین آن پیداست، تک‌گویی پسری است به نام کاوه که حین رانندگی در جاده، در ذهن با مادرش حرف می‌زند. کاوه در همان صفحات اول اطلاعاتی کلی درباره خودش و زندگی‌اش را در قالب این تک‌گویی به خواننده می‌دهد. او دانشجوی رشته باستان‌شناسی است و در کاشان درس می‌خواند و دل‌بسته دختری به نام صنم است. صنم دانشجوی زبان‌های باستانی است و راوی به واسطه آشنایی با او زبان‌های باستانی را آموخته است. کاوه برادری داشته به نام کیوان که گویا در تصادف مرده است و در تک‌گویی کاوه این برادر نیز حضور دارد و کاوه خاطراتی از خود و برادرش را به یاد می‌آورد. در این تک‌گویی و یادآوری لایه‌هایی پنهان از گذشته گشوده می‌شود، گویی باستان‌شناس در حال برداشتن لایه‌هایی برای رسیدن به عمق گذشته باشد و در حین این کاوش به گذشته‌های دورتر، به هزاران‌سال پیش نیز گریز می‌زند و به انسان‌هایی که در هزاران‌ سال پیش می‌زیسته‌اند و این گریزها زندگی شخصی کاوه را به نحوی با زندگی انسان‌ها و تاریخ زیست هزاران‌ساله انسان پیوند می‌زند. گویی در تک‌گویی او و از خلال اشاره به مرگ برادر، مردگان هزاران‌ساله نیز به نحوی پدیدار می‌شوند و بدین‌سان باستان‌شناسی و کاوش در آثار و زبان‌های باستانی به کاوش ذهنی کاوه که خود دانشجوی باستان‌شناسی است و زبان‌های باستانی را هم می‌داند پیوند می‌خورد و با آن می‌آمیزد و کاوه همین‌طور به یاد می‌آورد، می‌کاود و در جاده پیش می‌رود و در این حین گاه نوشته‌‌های پشت اتوبوس‌های گذرنده از جاده هم به زنجیره تداعی‌های کاوه وارد و موضوع کاوش او می‌شوند یا وسیله‌ای می‌شوند برای تأمل در چیزی و یادآوری خاطره‌ای. راوی در پی رمز و رازهای زبان است. در پی کشف قصه‌ای که در یک جمله می‌تواند باشد. در پی راز و رمزی که در زبان‌های ازیادرفته است؛ زبان‌هایی که به قول راوی «دیگر مثلِ زبان‌های رمزیِ شخصی فقط انگار رازی بین گوینده و شنونده‌اند بی‌اینکه بقیه ازش سر در بیاورند، مثل زبانی خصوصی - شاید حتا بی‌کلمه - بین نزدیک‌ترین آدم‌ها به هم، نزدیک در حدّ دوقلوها». این کنجکاوی برای کشف رازهایی این‌چنین، راوی را به کندوکاو در حفره‌های رازآلود گذشته برمی‌انگیزند. کندوکاو در آنچه از گذشته که به زبان نیامده. آنچه از گذشته که گویی آدم‌ها نخواسته‌اند با آن مواجه شوند و آن را به تاریک‌جاهای ذهن خود رانده‌ و در آن تاریک‌جاها محبوس کرده‌اند. آنچه می‌خوانید قسمتی دیگر است از این قصه بلند: «این اواخر خواب مُرده‌ها را زیاد می‌بینم. نه، چیز بدی نیست. خودت بین همه‌ی خواب‌های بی‌معنی عالم هروقت خواب کسانی را می‌دیدی که می‌دانستی مُرده‌اند پی کُلّی معنی می‌گشتی، نمی‌گشتی؟ توی خوابم مرد باستانی از رازهایش می‌گوید. کلمه‌هایش را با معنی‌های‌شان پیدا کرده‌ام - یادم نیست بعد از این‌که میان خواب و بیداری‌ام این‌ها را گفت پیدا کردم یا قبلش. به هر حال برای فهمیدنش به کلمه احتیاج نداشتم. از برادری می‌گفت، از برادر هم‌خون، نابرادر، برادر خوب و برادر بد، از بدخواه و اغفالگر (براتَریه، هم‌ماتَک، براتَروت، هوخیم، دُش‌چشم، وَتَک، دروجَستک). می‌گفت کلمه‌ها به کنار، رمزهای کتیبه‌ام را جُز تو کسی نمی‌فهمد. راست می‌گفت، خوب می‌فهمیدمش. کسی که کتیبه می‌نویسد و می‌گذارد برای هزار سال بعد، حتما چیزی روی سینه‌اش سنگینی می‌کند - دردی که هزار سال دوام می‌آورد، و لابد به مردمانِ کنار خودش نمی‌شود گفت؛ شاید از آن‌جور حرف‌ها که به کلام درنمی‌آیند، و وقتی حتا برادر هم‌روزگارش آینگی نکند، مرد باستانی مجبور است در زمانه‌ای دیگر، هزار سال - هزاران سال - بعد، توی خواب‌های تاریک پی آینه‌ای، برادری، همزادی بگردد. قصه‌ی تلخی داشت. دلش را به صنمش باخته بود، صنمش را به برادر. این‌ها را که گفت من بِهِش گفتم... یا نه، هیچ‌چی نگفتم. فقط قصه که تمام شد دیدم رفته، و یکباره وحشت کردم از این‌که دیدم تنها هستم - مثل بیش‌تر خواب‌های دیگرم. خواب‌هایم پُرِ وحشت است...».

آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.