«تاکسی» جایی برای حرفزدن است
سعید برآبادی
وقت ناهارشان است، همانجا پشت فرمان تاکسی یا بیرون در چمنهای بلوار، بهانهای برای اینکه ماشین زردرنگشان هم نفسی چاق کند. رانندههای تاکسی کمی هستند که از جعفر پناهی چیزی بدانند یا خبردار شده باشند که فیلمش جایزه خرسطلایی جشنواره برلین را برده اما همین که میفهمند اسم فیلم «تاکسی» است و روایت راننده تاکسی از جامعه امروز ایران، بدشان نمیآید که کمی حرف بزنند تا بلکه بیشتر حس کنجکاویشان را راضی کرده باشند.
احمد میگوید: «والا ما که از صبح تا شب، پشت فرمون، هرچی میشنویم فقط از گرونیه، مردم چیزای خصوصیشونرو تو تاکسی که نمیگن.» جواب او به سوالی است درباره موقعیت رانندهتاکسیها در جامعه، اینکه آیا رانندهتاکسیها میتوانند آدمها و دغدغههای امروزشان را بشناسند. با اینهمه میگوید که برایش اتفاق افتاده بعضی مسافران بیایند و از غمها و شادیهایشان بگویند. رضا برعکس احمد فکر میکند که راننده تاکسیها محرم اسرار مردمند: «تو جامعه ما چی مهمتر از ناموس هست، وقتی که مردم اعتماد میکنند و سوار تاکسی میشوند یعنی اینکه اعتماد میکنند برای گفتن مشکلاتشان و دردهایشان. من خودم بارها شده که چیزهایی از مردم شنیدهام که کلی یاد گرفتهام، سعی کردهام من هم چیزهایی بگویم، باید حرف بزنیم دیگر.» و یادش نمیرود که بگوید: «وقتی حرف نزنیم، دعوا شروع میشه، مشکلات مثل غده رشد میکنه و یهجایی خودشونو خالی میکنن که اصلا فکرشرو هم نمیکنی.» فیلم پناهی روایت مستند داستانی راننده تاکسی است که سعی میکند سنگصبور یا لااقل شنونده دغدغههای انتخابشدهای از جامعه باشد و همین بهانهای است برای اینکه جعفر بگوید کارش سخت است: «شما از صبح باید به هزارتا مساله فکر کنی، به پول خرد تو تاکسی، به مسیرها، به ترافیک، به درددل آدما گوش بدی، سعی کنی لبخند بزنی و تازه خودت هم هزارویک مشکل داری.» اما او میگوید که اعتماد مردم هم چندسالی است که کم شده و دیگر مثل قدیم با رانندهتاکسیها درددل نمیکنند: «مخصوصا از مسایلی که یککم بوی سیاست بدهد اصلا حرف نمیزنند، شاید چون میترسند، شاید هم به این خاطر که بیتفاوت شدهاند، اما بعضیها هم از نشستن تو تاکسی استفاده میکنند برای تزدادن. باید بشنوی که چی میگن، خندهداره حرفاشون.» رانندهتاکسیهای دیگری هم هستند که در آفتاب سرد آخرین روزهای بهمن تکیه دادهاند به ماشینهایشان و دنبال «دربستی» میگردند. دوست ندارند درباره چیزی که نمیدانند چیست حرف بزنند. تاکسی محل برخورد آدمهاست انگار؛ وقت طولانی تلفشده در ترافیکها، مجال خوبی برای حرفزدن است، منتها مشکل در گفتن و شنیدن و اعتمادکردن است گویا، موضوعی که شاید پناهی کمتر وقت توجه به آن را در فیلمش پیدا کرده باشد. رضا میگوید: «اگه فیلمی از یه رانندهتاکسی ساختن حتما باید توش بگن که رانندهتاکسیها هم چقدر مشکلات دارن، گاهی حتی اعتمادشون به ضررشون تموم میشه، چون بعضیها سوءاستفاده میکنن، از اخلاق آدم، از اعتماد آدم. مهم اینه که اعتماد دوطرفه باشه و صداقت دوطرفه. یعنی اگه من خوب حرف شمارو گوش میدم، شما هم راست و حسینی حرف بزنی، نهاینکه فقط دنبال منافع خودت باشی و دروغ سرهم کنی. تو تاکسی، من راننده کلی دروغ میشنوم تو روز، این نشون میده که باید کمتر اعتماد کنم و بیشتر کلاه خودمو بچسبم، اگه شما میگی یکی اومده نقش رانندهتاکسیرو بازی کرده، ایکاش اینارو هم در نظر گرفته باشه.»
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.