ژانر پلیسی معمایی و وظیفه کشف راز
قصهها از کجا میآیند
«قصهها از کجا میآیند»، کتابی است حاصل یک عمر تجربه اصغر عبداللهی، داستاننویس و فیلمنامهنویس مطرح که مسیر نویسندهشدن و موفقیت او را روایت میکند. عبداللهی که داستاننویس چیرهدستی هم بود، در جستارهایش با زبانی شیوا و جذاب از تجربیاتش، خاطراتش، سختیهایی که متحمل شده و شیرینیهای نویسندگی میگوید.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
پارسا شهری
«قصهها از کجا میآیند»، کتابی است حاصل یک عمر تجربه اصغر عبداللهی، داستاننویس و فیلمنامهنویس مطرح که مسیر نویسندهشدن و موفقیت او را روایت میکند. عبداللهی که داستاننویس چیرهدستی هم بود، در جستارهایش با زبانی شیوا و جذاب از تجربیاتش، خاطراتش، سختیهایی که متحمل شده و شیرینیهای نویسندگی میگوید. او در خلال این خاطرهنگاریها، شیوه نوشتن فیلمنامه را هم آموزش میدهد و به نویسندگان غیرحرفهای و علاقهمندان میگوید که چه نکاتی را رعایت کنند تا بتوانند اثری قابلتوجه خلق کنند. این کتاب در مجموعه «تجربه نوشتن» نشر اطراف منتشر شده که میکوشد مسیر نویسندهشدن را در تجربه نوشتن جستوجو کند. در بخشی از این کتاب، اصغر عبداللهی از بایستههای ژانر جذاب داستان پلیسیمعمایی سخن میگوید که به عقیده او، ما تجربه چندانی در پیرنگ پلیسیمعمایی نداریم و تجربه خود را از نوشتن داستانی در این ژانر تعریف میکند.
* تعلیق ضامن روایت
عبداللهی معتقد بود هیچ عنصری مثل تعلیق ضامن موفقیت روایت نیست. تعلیق ضامن یک متن (داستان، فیلمنامه، نمایشنامه) است؛ گروکشی روایت برای شنیدن و تماشای کل یک اثر. هیچ عنصر دیگری در روایت به اندازه تعلیق، ضامن معتبری برای خواندن و شنیدن و تماشای کامل یک اثر نیست. «تعلیق -یا همان چه خواهد شد؟- خاص یک ژانر نیست. فقط داستان پلیسیمعمایی نیست که تعلیق دارد یا میخواهد؛ هر نوع روایتی حتی یک اثر کاملا مفهومی هم باید تعلیق یا شبهتعلیقی داشته باشد که مخاطب دلیلی برای شنیدن یا تماشای تمام آن داشته باشد. تعلیق محدود به پیرنگ نیست، در مضمون هم تعلیق هست یا میتواند یا باید باشد». بعد به داستان پلیسیمعمایی اشاره میکند و مینویسد: «برای نوشتن داستان پلیسیمعمایی قلب پاک و حسن نیت نویسنده کافی نیست بلکه مضر به حال معما است. زیور کلمات و نثر و زبان ادبی هم کارساز نیست بلکه مُخل روایت است... داستان پلیسیمعمایی چه میخواهد؟ گرهافکنی و گرهگشایی یعنی همان تعلیق. یکی باید گره بیندازد، یکی دیگر، کارآگاه یا هر شخص ذیربط، بیاید گره را بگشاید. سرراستترین و متداولترین گره، قتل است. پای خون که در میان باشد روایت و نقل آن داغ میشود. قاتل کیست؟
مقتول کیست؟ چرا یکی که از قضا در روایت شخص باهوشی هم هست، مرتکب قتل میشود؟ قبل از ارتکاب به قتل یا بعد از آن چه تمهیداتی برای پنهانماندن میکند؟ باید یک راز، یک معما ساخته شود. بعد شخص کارآگاه پا به میدان یک نبرد معمایی بگذارد. جنگ بین دو آدم باهوش و زیرک. یکی گره انداخته (قاتل)، دیگری گره را باز میکند (کارآگاه)». اما از نظر اصغر عبداللهی، عیب داستان پلیسی این است که همه چیز باید روشن، دقیق، واقعی و عینی باشد. هیچ نمیشود طفره رفت یا با مفاهیم و کلمات بازی کرد. کمی شاعرانگی، کمی لحندادن به دیالوگها و کمی توصیف و فضاسازی برای تلطیف داستان و فیلمنامه هیچ بد نیست اما اصل مطلب صورتبندی پیرنگ و جزئیاتی است که به کار تعلیق و چه خواهد شدِ طرح میآید. اما این فقط داستان پلیسیمعمایی نیست که تعلیق دارد یا میخواهد؛ هر نوع روایتی حتی یک اثر کاملا مفهومی هم باید تعلیق یا شبهتعلیقی داشته باشد که مخاطب دلیلی برای شنیدن یا تماشای تمام آن داشته باشد. «نویسنده فیلمنامه پلیسیمعمایی باید صبور باشد، عینا شبیه به کارآگاه که باید با صبر و هوش و دقت در جزئیات معمولی پی به راز جنایت ببرد. کارآگاه اگر مثل نویسنده آماتور دستپاچه و هول باشد، راز این جنایت کشف نخواهد شد. منظورم این است که پیرنگ به دست نخواهد آمد».
* ریتم روایت
عبداللهی به ریتم روایت نیز اشاره میکند و معتقد است: «ریتم روایت در داستان پلیسیمعمایی نباید معطل دیالوگهای شاعرانه و احساسهای روانکاوانه و طراحی صحنه و جزئیات بیربط با پیرنگ شود». و لحن که نقش مهمی در داستان پلیسی ندارد اما به هر حال در هر دوره تاریخی متناسب با آن باید لحنی خاص انتخاب شود. مثلا در دوره قاجار، «کلمات مطابق تربیت اعیانی و رسم اشرافی لازم است کمی مطنطن باشد. همچنان که لحن خود کارآگاه به دلیل یأس از محیط این دوره اندکی غمزده و البته به دلیل شخصیت درونگرای کارآگاه کمی شاعرانه است». عبداللهی تأکید دارد که ریتم روایت در داستان پلیسیمعمایی نباید معطل دیالوگهای شاعرانه و احساسهای روانکاوانه و طراحی صحنه و جزئیات بیربط با پیرنگ شود. اصلا جزئیات و رویدادها باید طوری منظم و مرتب باشند که وقتی کارآگاه دارد جمعبندی میکند مخاطب هم همه را همزمان به یاد بیاورد.
«منظورم این است که اگر تعداد جملههای اضافه و رویدادهای نالازم زیاد شود یا تأکید بیش از حد بر مضمون داشته باشیم، جمعبندی جزئیات سخت میشود و پیرنگ اصلی از دست میرود. کارآگاه (یا شخصی که وظیفه کشف راز را بر عهده دارد) براساس صحنههایی که دیدهایم و دیالوگهایی که شنیدهایم اما اعتنا نکردهایم، حادثه واقعا وقوعیافته را جمع میزند تا راز را آشکار کند. بدیهی است که در این نوع داستان، نویسنده مجاز است هر طور صلاح میداند دیالوگ کلیدی یا صحنه کلیدی را نشان بدهد اما باید حتما نشان بدهد. کارآگاه هیچ مدرکی را از جیبش درنمیآورد. همچنان که شخص نویسنده هیچ مدرکی را در مشتش قایم نمیکند. قایمکردن مدرک جرم در واقع بهخاطر کمفروشی نویسنده و ناشیبودن او در گرهافکنی و گرهگشایی است. به این عمل ناشیانه نویسنده میگویند پیرنگدزدی. چرا؟ چون نویسنده چیزی را به نفع خود قایم میکند تا سرآخر و باز به نفع خود علیه مجرم رو کند». بنابراین از نظر عبداللهی، همه مدارک باید در طول داستان نمایان باشد، گیرم طوری که مخاطبِ محوشده در روایت، در ریتم تند روایت یا در فضاسازی روایت، قادر به جمعبندی و کشف زودرس راز نشود و از کارآگاه جلو نیفتد.
* پایان غیرمنتظره
عبداللهی درباره پایان داستان پلیسیمعمایی هم میگوید یک پایان غیرمنتظره اما واقعی بهناگزیر لازمه این نوع پیرنگ است و البته بیدرنگ تأکید میکند که «دیگه کمتر داستانی احتیاج به پایان غیرمنتظره داره. پایان غیرمنتظره از انواع داستان رخت بربسته اما داستان پلیسی یک نوعِ کمتغییر داستانه و همچنان مطابق قواعد قبلی نوشته میشه. بنابراین این نوع داستان و فیلمنامه همچنان پایان میخواد و باید غیرمنتظره و شگفتانگیز هم باشه. همینه که این نوع داستان و فیلمنامه رو سخت و دشوار میکنه». در عین حال او به مخاطب توجه دارد و معتقد است «دو جور مخاطب این ژانر را دوست دارند، کسانی که در پی سرگرمیاند و کسانی که از داستان (فیلمنامه) توقع صناعت و دقت و ساختار مرتب و منظم دارند».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.