هفته کتاب یا مجلس ترحیم کتاب
ما باور کرده بودیم که قرار است دور هر میدانی، در هر محلهای، در همه مسیرهای شلوغ و پرتردد، یک کتابفروشی باز شود که پر از کتابهای تازه ایران و جهان باشد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمد عزیزی*
ما باور کرده بودیم که قرار است دور هر میدانی، در هر محلهای، در همه مسیرهای شلوغ و پرتردد، یک کتابفروشی باز شود که پر از کتابهای تازه ایران و جهان باشد. باور کرده بودیم که دکههای مطبوعاتی و روزنامهفروشی، هرچندتایی که سال ۱۳۵۷ بودهاند، مثلا در پنج سال اول انقلاب حداقل سه برابر و در دهههای دوم و سوم انقلاب به نسبت رشد جمعیت و تعداد فراوان تحصیلکردههای حداقل لیسانس، آمار کتابفروشیها، دکههای مطبوعاتی، شمارگان (تیراژ) کتابهای منتشرشده در هر نوبت چاپ از حد متوسط تیراژ کتاب یعنی سه هزار تای پیش از انقلاب، به حداقل ۱۰ برابر یعنی 30 هزار تا پس از انقلاب خواهد رسید. نوبت چاپ کتابها هم از معدل چاپ سالانه که دو، سه نوبت بود، به حدود دو تا سه برابر خواهد رسید. در نتیجه هم صنعت نشر، هم شمارگان مطبوعات و روزنامهها رشدی چشمگیر و دائمی خواهد کرد، به طوری که اهالی قلم (نویسندگان، مترجمان، روزنامهنگاران) مانند هرجای جهان، از طریق گرفتن حقالتألیف، به راحتی خواهند توانست زندگی خانوادگی خود را بهصورتی آبرومند بچرخانند و با آرامش خیال بیشتر بنویسند و آثار ماندگارتری خلق کنند.
ما خوشخیال بودیم و فکر میکردیم «بهار ادبیات»، بهار مطبوعات، بهار هنر و فرهنگ در پیش است. و چون هرچه پیشتر میرفتیم، چیزی از این تصویر و خیالبافی کودکانه را محققشده نمیدیدیم، مدام به خودمان تسلای خاطر میدادیم که:
- به زودی اوضاع عوض خواهد شد و میگفتیم:
- فلان مدیر اگر به جای فلانی بیاید، همهچیز تغییر خواهد کرد. همهچیز همان خواهد شد که قرار بوده است بشود!
اما دریغ که میدیدیم فلانی رفت و فلانی آمد و چیزی تغییر نکرد.
حالا به چه دلیل، شاید گفتنی نباشد!
من فقط روی یک بخش از این کار فرهنگی اندک تمرکزی میکنم. بخش نشر و حوزه کتاب و کتابخوانی که به دلایل گوناگون از همان اواسط دهه ۶۰ به جای صعود به سمت سقوط حرکت کرد. مهمترین دلیلش هم دخالت دولت در تولید و توزیع کتاب و جهتدهی به آن بود. انتخاب مدیران فرهنگی ناآشنا با فرهنگ و ادب و هنر، برای مدیریت این حوزهها بود.
در این دوره هر نهاد و سازمانی هم شروع به تولید محتوای سطحی ادبی کردند و هم با امکاناتی که در اختیار خود گرفته بودند، این تولیدات را از خودشان برای خودشان و گاهی هم با بودجه دولت خریدند.
همینان در دورهای که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حمایت از نشر، به ناشران کاغذ و مقوا و... به قیمت دولتی میداد و ناشران مستقل خصوصی مثلا ۵۰۰ بند کاغذ دولتی میتوانستند بگیرند و با آن تحت شمارش بازرسان وزارتخانه کتاب چاپ کنند، اینان (بهویژه ناشران صاحب اسم و صاحب رابطه و تصمیمگیر مثلا در اتحادیه ناشران)
۱۰ برابر این رقم کاغذ دولتی میگرفتند و... .
گاهی هم، به جای ناشران واقعی، تعداد فراوانی «شبهناشر» قارچگونه پیدا شدند که بازار کاغذ تسهیلاتی را بلعیدند.
این بازار سیاه کاغذ که جمع شد، کاغذ در میدان سرعت قیمت، یکشبه از بندی ۱۶ هزار تومان در بازار آزاد، به بندی بیش از ۶۰ هزار تومان و بعد ۱۲۰ هزار تومان و بعد 200 هزار تومان رسید و ما هنوز در شوک این قیمت بودیم که شد بندی ۴۰۰ هزار تومان و بعد از این مرز هم عبور کرد و به بندی ۷۰۰ و بعد ۹۰۰ و بعد بندی یک میلیون و ۳۰۰ رسید و حالا همین کاغذ میگویند فعلا به بندی دو میلیون و صد هزار تومان رسیده است.
- خب، چاپ کتاب با این اوضاع چه شد!؟
پاسخ معلوم است! تیراژ کتاب از حداقل سه هزار تا، در مقایسه با افزایش جمعیت کشور از حداکثر ۳۶ میلیون نفر، به حدود ۹۰ میلیون نفر، بهجای افزایش به شدت کاهش پیدا کرد، و اکنون تیراژ متوسط کتا بها به حدود ۲۰۰ جلد رسیده است و شگفت اینکه کتابها بهویژه رمانها در این تیراژ بسیار اندک هم مخاطبی ندارند.
طبیعی است که با چنین نگاهی و با چنین شرایطی نشر و نویسنده و چاپخانه و مخاطب همه -به حقیقت- از نفس افتادهاند.
جشنگرفتن و هفته کتاب برگزارکردن برای کتاب، چیزی در حد مجلس ترحیم کتاب و قلم است.
* سردبیر مجله رودکی و مدیر نشر روزگار
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.