عبور از 40 سالگی انقلاب
«مخالفت عليه شاه، در طول دهه 1970، افزايش يافت و طيف گستردهاي از جامعه ايران را دربر گرفت، از جمله نويسندگان، شعرا، روزنامهنگاران، استادان و دانشجويان، مارکسيستها و آزاديخواهان مليگرا، روشنفکران غيرديني، سنتگراها و تجددگرايان اسلامي که دلمشغوليهاي مشترک همه آنها، فقدان مشارکت سياسي، ازبينرفتن استقلال ملي و نبود هويت فرهنگي- مذهبي در جامعهاي بود که به طور فزايندهاي رو به سمت غربيشدن ميرفت». جلال آلاحمد جلال آلاحمد، يکي از اعضاي سابق حزب توده، درباره خطرات علاقه افراطي ايران به غرب هشدار داد. اعتقاد اوليه او به برنامه نوسازي ايران، در انتقاد شديد و ستيزهجويانهاش از آنچه او غربزدگي ميناميد، به اوج رسيد: غربزدگي ميگوييم، همچون وبازدگي... دستکم چيزي است در حدود سنزدگي. ديدهايد که گندم را چطور ميپوساند؟ از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است. عين همان پوستي که از پروانه بر درختي مانده و اکنون در لواي اين پرچم ما شبيه به قومي ازخودبيگانهايم... علي شريعتي علي شريعتي، روشنفکر تحصيلکرده دانشگاه سوربن، نماينده نسل جديدي از انديشهگران معتقد به مذهب بود که ديدگاههاي اصلاحگرايانهاش ترکيبي از ضد امپرياليسم جهانسومي، زبان علمي-اجتماعي غربي و شيعهگرايي ايراني به منظور خلق ايدئولوژي انقلاب اسلامي براي اصلاح ساختار سياسي-اجتماعي بود. او نيز در بيانات و نوشتههاي خود غربزدگي را محکوم ميکرد. تفسير شريعتي از اسلام، نگرش سوسياليستهاي جهانسومي چون چهگوارا و فرانتس فانون را دربر ميگيرد. همانند الهيون رهاييبخش شريعتي از کساني که مذاهب سنتي را طرد ميکردند، متمايز بود. در عوض او بر شکست امپرياليسم غربي که لازمه احياي هويت فرهنگي، مذهبي، اسلامي و ايراني بود، تأکيد داشت. زيربناي ديدگاه انقلابي او يگانگي هويت ملي و عدالت اجتماعي بود و تنها نهضت متعهد به اين برنامه ميتوانست به شکستن سيطره امپرياليسم جهاني، شامل شرکتهاي چندمليتي و امپرياليسم فرهنگي، نژادپرستي و استثمار طبقاتي، مظلوميت طبقاتي، تبعيض طبقاتي و غربزدگي اميد داشته باشد. افکار و نگرش جلال آلاحمد، علي شريعتي و مهدي بازرگان نسلي از دانشجويان و روشنفکران را که از طبقات سنتي و مدرن برآمده بودند، تحت تأثير قرار داد. بسياري از آنها تحصيلکردگان دانشکدههاي غيرديني بودند و شامل دانشمندان، مهندسان و ساير متخصصان ميشدند. اغلب آنها در مناطق شهري ميزيستند... اين دانشجويان و متخصصان با گرايش اسلامي، بعدها در مبارزه عليه شاه به جمع روحانيون، طلاب و بازاريها پيوستند. ايدئولوژي انقلاب سياستهاي سرکوبگرانه شاه، روشنفکران، مليگرايان آزاديخواه، مارکسيستها، روحانيون، تاجران و زمينداران را تحت تأثير قرار داد و اين عامل مشترکي را براي ايجاد نوعي نهضت و مخالفت گسترده پديد آورد. اسلام شيعي ثابت کرد که ماندنيترين ابزار ريشهدار بومي براي بسيج يک نهضت تودهاي مؤثر است و قادر است مفهوم هويت و تاريخ، نمادها و ارزشهاي مشترک را براي رهبري قدرتمند مذهبي-سياسي و مراکز سازماني نهضت فراهم كند. اسلام شيعي، همچنين چارچوبي ايدئولوژيک عرضه کرد و از طريق آن به نهضت مظلوم و محروم مخالف با هر نوع طاغوت معنا و مشروعيت بخشيد، به نحوي که گروههاي متنوعي توانستند به آن بپيوندند و در آن فعاليت کنند. روحانيوني چون امام خميني، مطهري، طالقاني و بهشتي در کنار ايدئولوگهاي غيرروحاني، نظير بازرگان، شريعتي، ايدئولوژيهاي انقلابي و اصلاحگرايانه را بسط دادند. تحت تأثير نوشتههاي سنيمذهبان فعال اسلامي چون حسن البنا، سيد قطب، محمد اقبال و مولانا ابوالعلي مودودي، مخالفان ايراني، تاريخ و معتقدات شيعه را مطابق اوضاع و احوال خودشان بازتفسير کردند. درنتيجه، ايدئولوژي انقلابي ايران، به نحو بارزي ايراني و شيعي بود. اين عبارات نوشتار جان. ال. اسپوزيتو نويسنده کتاب انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن است که محسن مديرشانهچي مترجم آن در مقدمه در باب انقلاب ايران مينويسد: «انقلاب ايران که گاه از آن به عنوان آخرين انقلاب قرن بيستم و گاه حتي واپسين انقلاب به مفهوم مصطلح و کلاسيک آن ياد ميشود، بيگمان رويدادي شگرف و واقعهاي تاريخي، بلکه تاريخساز در سلسله رخدادها و تحولات سياسي و اجتماعي عصر ما محسوب ميشود، رويدادي که نه تنها در ايران به سرنگوني نظام سلطنتي چندهزارساله انجاميد و سرمنشأ تاريخ و تحولاتي تازه شد، بل در خارج از مرزهاي اين سرزمين نيز بازتابها و آثار متعدد و متنوعي را موجب شد». شعارها و آرمانها براساس آنچه در بالا اشاره شد، شايد از جمله مهمترين شعارها و آرمانهاي انقلاب، زدودن کشور از تسلط فرهنگ غربي و دستيابي به استقلال و جمهوريت و برچيدهشدن نظام شاهنشاهي بود. اين مفاهيم در دل شعارهايي به دست ميآيد که در تجمعات، اعتراضات و اعتصابات سر داده شد. سايت تاريخ ايراني در مطلبي در همين باره نوشته است: حافظه شنيداري و ديداري از انقلاب ۳۳ سال قبل محدود شده به چند شعار «مرگ بر شاه»، «استقلال آزادي، جمهوري اسلامي» و چند شعاري که با پاکسازي تهران براي هميشه از ديوار شهر و خاطرهها پاک شد. فريدون هويدا هم در کتاب «سقوط شاه» نوشته است: «هنوز مدتي از واقعه قم نگذشته بود که در ۱۸ فوريه ۱۹۷۸ [۲۹ بهمن ۱۳۵۶] چندين هزار تن از مردم تبريز به عنوان بزرگداشت چهلم کشتهشدگان حادثه قم دست به تظاهرات زدند و به دنبال آن نيز شورشي پديد آمد که بنا به گفته شاهدان عيني، در خلال آن براي اولين بار شعار مرگ بر شاه شنيده شد». شعار مرگ بر شاه شعار «مرگ بر شاه» گرچه در بهمن ۵۶ بر سر زبانها افتاد، اما تا پاييز ۵۷ هنوز در باب فراگيري و کاربردش اختلافنظر وجود داشت، چنانکه اکبر هاشميرفسنجاني نقل کرده است: «وقتي من از [زندان] آمدم با دو جريان کاملا روشن مواجه شدم؛ [يکي] جريانهاي غيراسلامي که آماده پيروزي انقلاب نبودند، آنها فکر ميکردند بهتر است رژيم حفظ شود و شاه بهصورت عروسکي باشد و سلطنت کند و حکومت نکند و آزادي مطبوعات و احزاب و اينجور مسائل شود و ميگفتند آمادگي اداره کشور را ندارند... حتي براي راهپيماييها که بايد شعار تعيين ميکرديم، هميشه اين بحث را داشتيم که آنها ميگفتند شعار «مرگ بر شاه» ندهيم... از اوايل محرم که درگيريها زياد شد و مردم بر پشتبامها رفتند و حوادث سرچشمه پيش آمد و امام آن بيانيه «خون بر شمشير پيروز است» را دادند، موج جديدي در مردم ايجاد شده بود و ساواک ما را تهديد جدي ميکرد که ما شعار مرگ بر شاه را تحمل نميکنيم و در اين مورد مرگ هر تعداد آدم را قبول داريم». استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي در اين ميان به نظر ميرسد از دل آن شعارها و آرمانها آنچه بيش از پيش بر سر زبانها افتاد و به نماد و آرمان انقلاب تبديل شد، همان شعار معروف «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» است. حجتالاسلام اشرفياصفهاني هم در گفتوگويي با سايت تاريخ ايراني درباره شکلگيري شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي گفته بود: «... آن زمان بيشتر شعارهايي چون «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي«، «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، «نهضت ما حسيني، رهبر ما خميني»، «ديو چو بيرون رود، فرشته درآيد»، «جاء الحق و زهق الباطل» و... مطرح بود... ابتدا شعار حکومت اسلامي مطرح شد که پس از اظهاراتی امام که فرمودند جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد، اين شعار به استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي تغيير يافت. در آن زمان من هم در تحصن علما در دانشگاه تهران حضور داشتم و هم جزء مستقبلين در فرودگاه بودم. شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي، از شعارهاي کليدي بود که در دوران اعتصابات و تظاهراتها و... همواره مطرح ميشد». در ميان شعارها و آرمانهايي که هريک از احزاب و گروهها در بحبوحه انقلاب سر ميدادند، اما گويا شعاري که ميتوانست همه گروهها را زير يک چتر جمع کند، همين آرمان استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. کرباسچي: هنوز هم خواسته اکثريت مردم همان شعارهاست غلامحسين کرباسچي از جمله چهرههايي است که سابقه فعاليت سياسي قبل از انقلاب را در کارنامه خود دارد. از 11 سالگي به حوزه علميه قم رفت و قبل از انقلاب معمم بود...» پدرش همراه با آقايان اشراقي و اسلامي جزء اصحاب بيت امام در قم بود. کساني که آن زمان براي مسائل شرعي به بيت امام مراجعه ميکردند، توسط اين چند نفر به مسائلشان پاسخ داده ميشد». او در خاطراتي که براي روزنامه اعتماد نقل کرده، گفته خود او از ۱۲سالگي تحت تعقيب ساواک بوده است؛ با سفارش پدر سوار دوچرخه همسايهاش ميشد که پشت مدرسه پيادهاش ميکرد تا دستگير نشود و از درس عقب نماند. چند بار بهخاطر سخنراني توسط شهرباني احضار شد، قبل از انقلاب هم سه بار دستگير شد، اولينبار در اسفند ۱۳۵۲. دو ماه در کميته مشترک ضد خرابکاري ماند و دو ماه هم در اوين. بار آخر از سال ۵۳ در زندان ماند تا سال ۵۵ که با احمد توکلي، دکتر عباس ميلاني و سيدهادي خامنهاي در کميته مشترک ضد خرابکاري همبند بود و با مهندس خالقي، جواديان، معاديخواه، هادي خامنهاي، سالاري، احمد پورنجاتي، جعفريگيلاني، هادي غفاري و پدرش در زندان قصر. کرباسچي حالا بعد از 40سالي که از عمر انقلاب گذشته، درباره آرمانهايي که احتمالا هنوز بعد از گذشت اين سالها ميتوانند به عامل وحدت تبديل شوند، به «شرق» ميگويد: همه آرمانهاي انقلاب جذاب است. يک درصدي از اين آرمانها تحقق پيدا کرده و اگر همهاش محقق ميشد، بهتر بود. در اين ميان فکر ميکنم همان استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي، از مهمترين آرمانهايي است که تحقق آن نسبي بوده است. استقلال کشور نسبت به زمان شاه، وضعيت متفاوتي دارد. البته استقلال سياسي جداي از استقلال اقتصادي نيست. اگر نتوانيم استقلال اقتصادي پيدا کنيم، نميتوانيم به استقلال سياسي هم دست پيدا کنيم. درباره آزادي هم وضعيت کشور نسبت به سالهاي قبل از انقلاب متفاوت است. الان بخش عظيمي از مردم و آراي عمومي در سرنوشت کشور تأثيرگذار هستند؛ اما اينکه مردم بهطور کامل اين موضوع را حس ميکنند و در صحنه اداره امور کشور حضور دارند يا نه، مسئلهاي است که بايد عموميت پيدا کند. درباره جمهوريت هم طبيعتا بايد اين شعار بهطورکامل محقق شود؛ اينطور نباشد که مردم در يک دورهاي حضور داشته باشند و بعد از آن به مردم بيتوجهي شود. بايد نيازها و خواستههاي مردم در همه زمانها محقق شود و محدود به شعارهاي انتخاباتي و زمان انتخابات نباشد. در يک جمعبندي بايد بگويم که بخشي از شعارها و آرمانهاي انقلاب محقق شده و هنوز هم خواسته اکثريت مردم همان شعارهاست که باید بهطورکامل رنگ عمل به خود ببيند». عربسرخي: همه شعارهاي انقلاب همچنان جذاب است فيضالله عربسرخي هم از چهرههاي حاضر در جريان مبارزات انقلابي بوده است. او در گفتوگويي که پيشتر با «شرق» داشت، درباره فعاليتهاي سياسي قبل از انقلاب خود گفته بود: «مسجد محله ما پاتوق نيروهاي فعال بود؛ مسجد الصادق، معروف به مسجد حاجعبدالله. کسي که هزينههاي مسجد را تأمين ميکرد، فردي به نام حاجعبدالله بود که به همين دليل مسجد هم به نام او معروف بود. فضاي مسجد سياسي بود و ما با مسائل سياسي آشنا ميشديم. از بچههاي آن مسجد، بعضيها به چريکهاي فدايي خلق پيوستند، بعضي به توده گرويدند و برخي هم ماندند و در جبهه به شهادت رسيدند. چهرههاي نامآشنايي نبودند. من از ٩سالگي به اين مسجد رفتم. ابتدا با آموزش قرآن شروع کردم و بعد ادبيات عرب را ياد گرفتم و بهتدريج وارد فضاي مطالعاتي شده و در اين فضا با گروههاي سياسي آشنا شدم. انقلاب که پيروز شد، ٢١ سالم بود. من با بعضي از دوستان امت واحده (از گروههاي وابسته به سازمان مجاهدين) ازجمله آقاي قنادها از گذشته آشنايي داشتم. روزهاي قبل از پيروزي انقلاب و ورود امام به کشور، جايگاه، قطعه و سکوي سخنراني امام در بهشتزهرا مشخص شده بود. گروهي هم حفاظت از اين قطعه را بر عهده داشتند که من در اين گروه بودم و از سه، چهار شب قبل از ورود امام، در بهشتزهرا از آن قطعه حفاظت ميکرديم. ما جزء کميته انتظامات بوديم. امام بعد از ورود به کشور، در مدرسه علوي مستقر شدند و ما هم کار انتظامات را در آن مدرسه پي گرفتيم.». عربسرخي در گفتوگوي خود با «شرق» درباره اينکه کدام آرمانهاي انقلاب هنوز قدرت پيوستگي و متحرککردن مردم براي تغيير را دارند، ميگويد: «همه شعارهاي انقلاب همچنان جذاب هستند و تحقق آنها، آمال و آرزوي همه مردم است. بسياري از اين شعارها از دوره مشروطه تاکنون تکرار شدهاند. آنچه محل ايراد و اشکال است، محققنشدن شعارهاي انقلاب است. يکي از مهمترين اين شعارها، شعار استقلال، آزادي است که اين دو شعار هيچگاه جذابيت خود را از دست نميدهند. هرچند درک امروز امثال من از اين شعارها با 40 سال پيش خيلي متفاوت است، اما اصل اين شعارها هرگز اهميت خود را از دست نميدهد. جمهوريت يکي ديگر از شعارهايي بود که ما کمتر آن را تجربه کرده بوديم، ولي امروز ما تجربيات تلخ و شيرين فراواني از اين مقوله داريم». بازرگان: سهگانه آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي به قوت خود باقي است ابوالفضل بازرگان، برادرزاده نخستوزير دولت موقت است که از ابتداي دولت تا پايان آن به مدت ٢٧۵ روز سمت رياست دفتر نخستوزير و معاونت نخستوزير در امور اداري و مالي را بر عهده داشت. به روايت خودش همکاري او با مرحوم بازرگان به پيش از انقلاب بازميگردد: «از سال 39 که فضاي سياسي باز و جبهه ملي دوم تشکيل شد، دانشجوي دانشگاه پليتکنيک تهران بودم و فعاليت سياسي را شروع کردم. در سال 40 که جمعيت نهضت آزادي ايران تشکيل شد، نماينده پليتکنيک در کميته دانشجويي نهضت بودم. از سال 41 تا 45 که خارج از کشور بودم، فعاليت سياسي را ادامه دادم؛ يعني عضو هيئت اجرائي نهضت در اروپا و از اعضاي جبهه ملي بودم و در کنگرههاي نهضت آزادي و جبهه ملي ايران شرکت ميکردم و در يک دوره کوتاه، آموزش مبارزات چريکي نيز شرکت داشتم. در سالهاي 46 تا 56، فعاليتهاي سياسي علني و آزاد، بسيار محدود بود. پس از پيروي انقلاب، همواره عضو شوراي مرکزي بوده و سالهاي زيادي عضو دفتر سياسي و هيئت اجرائي نيز بودهام. در بهار 58 بهعنوان معاون نخستوزير منصوب شدم که اين سمت تا استعفاي دولت موقت ادامه داشت. از سال 56 و 57 که مجددا فضاي باز سياسي ايجاد شده بود، در جلسات فعالسازي نهضت حضور داشته و بعد هم بهعنوان رئيسدفتر نخستوزير حضور داشتم. همکاري من در دفتر شادروان مهندس بازرگان قبل از پيروزي انقلاب شروع شد؛ زيرا در نيمه دوم سال ۵٧، اشتغال مهندس بازرگان از جهت ارتباط با خبرنگاران براي مصاحبه و ارتباط با پاريس زياد شده بود و براي ايشان مقدور نبود همه کارهاي شرکت «صافياد» و فعاليتهاي سياسي را انجام دهند. بنابراين به توصيه دوستان، از من خواستند به دفترشان در صافياد بروم و با ايشان براي تنظيم ارتباطات سياسي همکاري داشته باشم. اين همکاري پس از آنکه ايشان به مدرسه رفاه منتقل شدند نيز ادامه يافت. بهاينترتيب پيش از اينکه نخستوزير شوند، من مسئولدفتر ايشان و مسئول برقراري ارتباطشان با نهادها و اشخاص بودم؛ البته من عضو ستاد استقبال از امام نيز بودم...». بازرگان در گفتوگوي خود با «شرق»، در پاسخ به همين سؤال مشترک، آرمانهاي انقلاب را همان شعار سهگانه رسمي استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي معرفي ميکند. او ميگويد: «البته در بحث تقدم اين سهگانه هم بحث وجود داشت؛ عدهاي استقلال را مقدم بر آزادي ميدانستند، اما نهضت معتقد بود آزادي بر استقلال تقدم دارد. همانگونه که قانون اساسي نیز آزادي را مقدم دانسته و مصرح است که به خاطر استقلال نميشود آزادي را محدود کرد؛ البته آزادي مشروع و قانوني و نه تعبيري که برخي از آقايان به ليبراليسم و آزادي بيقيدوشرط دارند. آزادي به معناي آزادي تجمعات، آزادي بيان، احزاب و.... معناي استقلال هم عدم وابستگي و تعهد به بلوکهاي قدرت است. در باب جمهوريت نیز اين معنا درک ميشود که جمهوري بايد مبتني بر رأي، مشارکت و حاکميت مردم باشد. صفت يا پسوند اسلامي که به آن اضافه شده، به اين معناست که قوانين و مقررات بايد بر پايه ارزشهاي اسلامي باشد. در بعضي موارد، آزادي بيان و مطبوعات رعايت نميشود و بعضي احزاب يا گروههاي قانوني حق فعاليت آزاد ندارند. روزنامهها گاهی با محدوديت در انتشار مطالب مواجه هستند. در بحث استقلال نیز نسبت به قبل از انقلاب، وضعيت متفاوت شده است، اما نبايد شرايط را به سمتي برد که براي اينکه مجبور بشويم خودمان را حفظ کنيم، به سمت روسيه و چين ميل پيدا کنيم. درباره جمهوريت هم همين اشکال ديده ميشود؛ يعني در انتخابات مجلس و رياستجمهوري مردم نميتوانند به هر کسي که داراي صلاحيت تشخيص ميدهند، رأي بدهند يا خودشان را در معرض رأي قرار دهند. بنابراين به نظر ميرسد در آستانه 40سالگي انقلاب، همان شعارها به قوت خود باقي هستند و بايد براي تحقق آنها بيش از گذشته برنامهريزي و تلاش کرد و موانع قانوني را از پيش برداشت».بااينحال همه کساني که در انقلاب در سال 57 شرکت کردهاند، بر اين نکته تأکيد دارند که انقلاب ضرورت تاريخي 40 سال قبل بود که بايد رخ ميداد و رخ داد.