جستوجوی راه توانمندسازی جامعه ایران
کمال رضوی
جامعه ایران در یکونیم سده اخیر در پویشی مداوم برای دستیابی به توسعه در ابعاد گوناگون آن بوده است. انقلاب مشروطه نخستین نقطه عطف تعیینکننده در این پویش بود که البته با برآمدن رضاشاه، از تحقق حداکثری آرمانها و اهداف خود بازماند. پارهای از این آرمانها مانند صنعتیشدن، شکلگیری دولت مدرن، قوای نظامی متحد، نظام حقوقی روزآمد و... به مثابه آرمانهای انقلابیون محکوم بر عهده دولت رضاشاه قرار گرفت. اما مسیری که دولت رضاشاه و سپس محمدرضا پهلوی پی گرفت، ناظر بر بخش آسان توسعه بود: ابعاد سختافزاری توسعه شامل زیرساختها و گامهای آغازین ابعاد نرمافزاری شامل ایجاد بستر حقوقی جدید و بوروکراسی. توسعه سیاسی کاملا مغفول ماند، توسعه اجتماعی و فرهنگی به شکل آمرانه اجرا شد، توسعه اقتصادی با فرازونشیب بسیار همراه شد و توسعه اجرائیـ بوروکراتیک نیز ذیل سایه استبداد فردی مداخلهگر، نحیف و ناتمام ماند. بوروکراسی آمیخته با فساد و ناکارآمدی، میراث رژیم پهلوی برای انقلاب نوپای ایران در سال 1357 بود که در بدو انقلاب، با به حاشیه راندهشدن بدنه کارشناسی بیش از پیش گرفتار ناتوانی شد.
در نزدیک به سه دهه گذشته، توسعه اقتصادی و سیاسی در دولتهای سازندگی و اصلاحات در صدر اولویتها قرار گرفت، اما با وجود توفیقهای نسبی، ظرفیتهای اجرائی دولت(state) همچنان ضعیف ماند و اقتدار دولت به نفع توسعه نهادهای شبهدولتی محدود شد. امروز تردیدی نیست که مجموعه تحولات به گونهای رقم خورده که هم دولت(state) به لحاظ ظرفیت اجرائی و با شاخصهایی مانند طراحی و اجرای موفق خطمشی، پاسخگویی، کارآمدی و شفافیت وضعیت مطلوبی ندارد و هم جامعه فاقد امکان و ابزار مؤثر برای مشارکت اجتماعی و تحرکبخشیدن و برای عبور از وضعیت پیچیده جاری است. «توانمندسازی جامعه و حاکمیت» بهعنوان یک فرایند دووجهی که در آن هم افزایش ظرفیتهای اجرائی حاکمیت در کانون توجه قرار میگیرد و هم توانمندکردن جامعه در قالب تقویت نهادهای واسط برای ایفای نقش مؤثر، پاسخی به وضعیت فعلی است.
ویژهنامهای که پیشرو دارید، با مساعی جمعی از محققان، استادان دانشگاه، روشنفکران و اهالی سیاست برای گشودن دریچهای بر این حوزه مفهوم (توانمندسازی جامعه و حاکمیت) تدارک دیده شده است. مطالب در دو بخش کلی سازمان یافتهاند:
* نخست «روندهای تضعیف» که به بررسی مصادیق معدودی از روندهایی میپردازد که منجر به تضعیف حاکمیت و جامعه شده است. در این راستا هم چشمانداز تاریخی مدنظر بوده که در آن مشخص شود کدام دسته از سیاستها و سازوکارها از عصر پهلوی اول و دوم دستاندرکار تضعیف جامعه و در نتیجه تهدید و بیثباتی خود حاکمیت شدند؛ و هم در گفتوگوهایی که با فعالان سیاسی (علی شکوریراد، محمدرضا باهنر و سعید حجاریان) صورت گرفته، کوشیده شده نقبی به وضعیت متأخر و پس از انقلاب زده شود. طبیعی است که نوپدیدبودن مفهوم «توانمندسازی جامعه و حاکمیت» در فضای فکری و سیاسی سبب میشود حتی ذیل این مبحث نو نیز پارهای از عناصر و مؤلفههای پارادایمهای رایج توسعه و اصلاحگرایی در ایران (توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی) راه یابد؛ هرچند نقطه تمرکز ما گشودن باب گفتوگو با اهالی سیاست برای اندیشیدن به توانمندیهای اداریـ اجرائی در پرتو تفاهم نخبگان و پرهیز از بیثباتی سیاسی بوده است. ضمن تشریح روندهای تضعیف بهطور مشخص بر دو مصداق (از میان مصادیق ممکن متنوع) نیز تمرکز کردهایم: نخست حامیپروری که در نتیجه پیشیگرفتن دموکراسی نیمبند بر بوروکراسی ضعیف رخ میدهد؛
دوم چالشهای حساب واحد خزانهداری که با وجود تصریح بر آن در دو قانون اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی، همچنان بر زمین مانده است.
*دوم، راهبردهای توانمندسازی؛ ذیل این بخش، یک کتاب مهم در بحث توانمندسازی حاکمیت که با مساعی معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و توسط دو نفر از پژوهشگران اقتصادی (آقایان خیرخواهان و درودی) ترجمه شده و در دست انتشار است، به خوانندگان معرفی شده است. تشریح اهمیت ساختار اداری برای خروج از چرخه ناکارآمدی در یادداشتهایی از آقایان احسان خاندوزی و نیما نامداری مطرح شده و بحث مهم و بنیادی نقش جامعه مدنی و روشنفکران در توانمندسازی دوجانبه مذکور در گفتوگوهایی با آقایان مراد ثقفی، علی ربیعی و کاوه بیات پی گرفته شده است. موضوع حکمرانی شبکهای به عنوان یک بدیل نظری برای تبیین اهمیت نهادهای حرفهای و مدنی، بخش غیردولتی و مجموعه بوروکراتیک در بهبود حکمرانی در یادداشتی از آقای علی خواجهنائینی و میزگردی با حضور آقایان ابراهیم غلامپورآهنگر و سعید نریمان در همین راستا به بحث و بررسی نهاده شده است. به عنوان الگویی از تجربه موفق برای کاربست ظرفیتهای جامعه مدنی در توانمندسازی جامعه و مبارزه با فساد، تجربه کره جنوبی معرفی شده است. کتاب «ابداع امر اجتماعی» نیز که در این بخش معرفی شده، دریچهای به گونه
دیگری از نگریستن به سیاست در جامعه میگشاید: دیگرگونهای که ما را مخیر به انتخاب از میان انقلاب و محافظهکاری نمیکند، بلکه راهبرد اعاده و تقویت همبستگی اجتماعی توسط دولت را پی میگیرد.
این ویژهنامه چیزی جز یک گام اولیه برای طرح رئوس کلی الگویی مغفول در وضعیت جاری و به طور کلی سیر توسعه ایران نیست؛ الگویی که به جای مباحث تکراری حوزه توسعه سیاسی یا آزادسازی اقتصادی، درصدد بازیابی توان جامعه و بازسازی ظرفیت اجرائی حاکمیت برای توسعه ایران و گذار از بحران است. گذشتن از راههای بینقشه، طلب میکند که برای پیریزی گفتمانی بدیل در فضای فکری و سیاسی ایران و تحقق آن کوشش خود را به کار بندیم. مباحث گردآمده در این ویژهنامه از این زاویه، کوششی است مقدماتی برای نشاندادن مسیر پیچیدهای که پیشرو داریم.
جامعه ایران در یکونیم سده اخیر در پویشی مداوم برای دستیابی به توسعه در ابعاد گوناگون آن بوده است. انقلاب مشروطه نخستین نقطه عطف تعیینکننده در این پویش بود که البته با برآمدن رضاشاه، از تحقق حداکثری آرمانها و اهداف خود بازماند. پارهای از این آرمانها مانند صنعتیشدن، شکلگیری دولت مدرن، قوای نظامی متحد، نظام حقوقی روزآمد و... به مثابه آرمانهای انقلابیون محکوم بر عهده دولت رضاشاه قرار گرفت. اما مسیری که دولت رضاشاه و سپس محمدرضا پهلوی پی گرفت، ناظر بر بخش آسان توسعه بود: ابعاد سختافزاری توسعه شامل زیرساختها و گامهای آغازین ابعاد نرمافزاری شامل ایجاد بستر حقوقی جدید و بوروکراسی. توسعه سیاسی کاملا مغفول ماند، توسعه اجتماعی و فرهنگی به شکل آمرانه اجرا شد، توسعه اقتصادی با فرازونشیب بسیار همراه شد و توسعه اجرائیـ بوروکراتیک نیز ذیل سایه استبداد فردی مداخلهگر، نحیف و ناتمام ماند. بوروکراسی آمیخته با فساد و ناکارآمدی، میراث رژیم پهلوی برای انقلاب نوپای ایران در سال 1357 بود که در بدو انقلاب، با به حاشیه راندهشدن بدنه کارشناسی بیش از پیش گرفتار ناتوانی شد.
در نزدیک به سه دهه گذشته، توسعه اقتصادی و سیاسی در دولتهای سازندگی و اصلاحات در صدر اولویتها قرار گرفت، اما با وجود توفیقهای نسبی، ظرفیتهای اجرائی دولت(state) همچنان ضعیف ماند و اقتدار دولت به نفع توسعه نهادهای شبهدولتی محدود شد. امروز تردیدی نیست که مجموعه تحولات به گونهای رقم خورده که هم دولت(state) به لحاظ ظرفیت اجرائی و با شاخصهایی مانند طراحی و اجرای موفق خطمشی، پاسخگویی، کارآمدی و شفافیت وضعیت مطلوبی ندارد و هم جامعه فاقد امکان و ابزار مؤثر برای مشارکت اجتماعی و تحرکبخشیدن و برای عبور از وضعیت پیچیده جاری است. «توانمندسازی جامعه و حاکمیت» بهعنوان یک فرایند دووجهی که در آن هم افزایش ظرفیتهای اجرائی حاکمیت در کانون توجه قرار میگیرد و هم توانمندکردن جامعه در قالب تقویت نهادهای واسط برای ایفای نقش مؤثر، پاسخی به وضعیت فعلی است.
ویژهنامهای که پیشرو دارید، با مساعی جمعی از محققان، استادان دانشگاه، روشنفکران و اهالی سیاست برای گشودن دریچهای بر این حوزه مفهوم (توانمندسازی جامعه و حاکمیت) تدارک دیده شده است. مطالب در دو بخش کلی سازمان یافتهاند:
* نخست «روندهای تضعیف» که به بررسی مصادیق معدودی از روندهایی میپردازد که منجر به تضعیف حاکمیت و جامعه شده است. در این راستا هم چشمانداز تاریخی مدنظر بوده که در آن مشخص شود کدام دسته از سیاستها و سازوکارها از عصر پهلوی اول و دوم دستاندرکار تضعیف جامعه و در نتیجه تهدید و بیثباتی خود حاکمیت شدند؛ و هم در گفتوگوهایی که با فعالان سیاسی (علی شکوریراد، محمدرضا باهنر و سعید حجاریان) صورت گرفته، کوشیده شده نقبی به وضعیت متأخر و پس از انقلاب زده شود. طبیعی است که نوپدیدبودن مفهوم «توانمندسازی جامعه و حاکمیت» در فضای فکری و سیاسی سبب میشود حتی ذیل این مبحث نو نیز پارهای از عناصر و مؤلفههای پارادایمهای رایج توسعه و اصلاحگرایی در ایران (توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی) راه یابد؛ هرچند نقطه تمرکز ما گشودن باب گفتوگو با اهالی سیاست برای اندیشیدن به توانمندیهای اداریـ اجرائی در پرتو تفاهم نخبگان و پرهیز از بیثباتی سیاسی بوده است. ضمن تشریح روندهای تضعیف بهطور مشخص بر دو مصداق (از میان مصادیق ممکن متنوع) نیز تمرکز کردهایم: نخست حامیپروری که در نتیجه پیشیگرفتن دموکراسی نیمبند بر بوروکراسی ضعیف رخ میدهد؛
دوم چالشهای حساب واحد خزانهداری که با وجود تصریح بر آن در دو قانون اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی، همچنان بر زمین مانده است.
*دوم، راهبردهای توانمندسازی؛ ذیل این بخش، یک کتاب مهم در بحث توانمندسازی حاکمیت که با مساعی معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و توسط دو نفر از پژوهشگران اقتصادی (آقایان خیرخواهان و درودی) ترجمه شده و در دست انتشار است، به خوانندگان معرفی شده است. تشریح اهمیت ساختار اداری برای خروج از چرخه ناکارآمدی در یادداشتهایی از آقایان احسان خاندوزی و نیما نامداری مطرح شده و بحث مهم و بنیادی نقش جامعه مدنی و روشنفکران در توانمندسازی دوجانبه مذکور در گفتوگوهایی با آقایان مراد ثقفی، علی ربیعی و کاوه بیات پی گرفته شده است. موضوع حکمرانی شبکهای به عنوان یک بدیل نظری برای تبیین اهمیت نهادهای حرفهای و مدنی، بخش غیردولتی و مجموعه بوروکراتیک در بهبود حکمرانی در یادداشتی از آقای علی خواجهنائینی و میزگردی با حضور آقایان ابراهیم غلامپورآهنگر و سعید نریمان در همین راستا به بحث و بررسی نهاده شده است. به عنوان الگویی از تجربه موفق برای کاربست ظرفیتهای جامعه مدنی در توانمندسازی جامعه و مبارزه با فساد، تجربه کره جنوبی معرفی شده است. کتاب «ابداع امر اجتماعی» نیز که در این بخش معرفی شده، دریچهای به گونه
دیگری از نگریستن به سیاست در جامعه میگشاید: دیگرگونهای که ما را مخیر به انتخاب از میان انقلاب و محافظهکاری نمیکند، بلکه راهبرد اعاده و تقویت همبستگی اجتماعی توسط دولت را پی میگیرد.
این ویژهنامه چیزی جز یک گام اولیه برای طرح رئوس کلی الگویی مغفول در وضعیت جاری و به طور کلی سیر توسعه ایران نیست؛ الگویی که به جای مباحث تکراری حوزه توسعه سیاسی یا آزادسازی اقتصادی، درصدد بازیابی توان جامعه و بازسازی ظرفیت اجرائی حاکمیت برای توسعه ایران و گذار از بحران است. گذشتن از راههای بینقشه، طلب میکند که برای پیریزی گفتمانی بدیل در فضای فکری و سیاسی ایران و تحقق آن کوشش خود را به کار بندیم. مباحث گردآمده در این ویژهنامه از این زاویه، کوششی است مقدماتی برای نشاندادن مسیر پیچیدهای که پیشرو داریم.