«فالش»هایی که بناهای تاریخی را نشانه گرفتهاند
ماجرا قدیمیتر از این حرفهاست، اما زخم آن هنوز تازه است و گاهی هم سر باز میکند؛ انتخاب مکانهای تاریخی کشور که زیباییشان احتمالا مخاطب بیشتری را برای هر کنسرتی جذب میکند.
سمیه ایمانیان- رسمیتر شدنِ اعتراضات به صدور این مجوزها که شاهدش ترکهای دیوارهای سفیدِ «کاخ ملت» در سعدآباد هستند، از حدود ۱۵ سال قبل آغاز شد؛ وقتی برگزاری کنسرت در فضایِ سبز پشتِ این کاخ به امری عادی تبدیل شده بود
*دری که میراث فرهنگی به روی کنسرتها باز کرد
ماجرا قدیمیتر از این حرفهاست، اما زخم آن هنوز تازه است و گاهی هم سر باز میکند؛ انتخاب مکانهای تاریخی کشور که زیباییشان احتمالا مخاطب بیشتری را برای هر کنسرتی جذب میکند و همان میشود که از متولیانِ میراثی مجوز میگیرند بدون اینکه هیچ قاعده و ضابطهای برای میزان صدا و آلات موسیقیشان به آنها اعلام شود.
*ترکهای دیوار سفید «کاخ ملت» هنوز شاهدند
رسمیتر شدنِ اعتراضات به صدور این مجوزها که شاهدش ترکهای دیوارهای سفیدِ «کاخ ملت» در سعدآباد هستند، از حدود ۱۵ سال قبل آغاز شد؛ وقتی برگزاری کنسرت در فضایِ سبز پشتِ این کاخ به امری عادی تبدیل شده بود و هر بار قدرتِ صدایِ بلندگوها در دو طرف جدارههای کاخ ملت، موزهداران را نگرانِ لرزشهای ناگهانی آثار داخلِ ویترینها میکرد، ترکهای دیوارهای کاخ که دیگر جای خود را داشتند.
*ضوابط بینالمللی را نمیدانیم و رونق میخواهیم
بعد از اعتراضات کارشناسانه نسبت به این نوع اقدامات، متولیانِ میراثی و امضاکنندگان مجوزها یک نظر بیشتر نداشتند. نظری که بیشتر در مقام مقایسه بود مانند «برگزاری کنسرت یانی در آکروپولیس در یازده سال قبل» آنهم در شرایطی که اصلا توجهی به ضوابط بینالمللی برای نوعِ دستگاههای قابل استفاده توسط گروههای موسیقی نبوده و برگزاری آن را فقط رونقی برای بناهای تاریخی میدانستند، بدون هیچ قانون، ضابطه، برنامه و حتی فرهنگسازی!
*گروههایی که بک بار طعم اجرا در بنای تاریخی را چشیدهاند
با یک حساب سرانگشتی و جستجویی در سایتهای موسیقی میتوان گفت اکثر گروههای موسیقی دستکم یک بار در بنایی تاریخی اجرا داشتهاند، از کنسرتهای پر سرو صدا و پاپ گرفته تا ارکستر ملی با سازهای مخصوص خود و گروههای با تعدادِ محدودِ نوازنده و حتی تک اجراهایی که به تازگی در مناسبتهای خاص و به صورت دورهای در چند بنا اجرا میشوند.
*پای تخت جمشید در میان است
وقتی دلنگرانیها بیشتر میشود که برگزار کنندگان کنسرتهای پرطرفدار جایی مانند بناهای جهانی را انتخاب میکنند؛ انتشار خبر اجرای کنسرت همایون شجریان در تخت جمشید یکی از این نمونههاست. هرچند متولیان میراثی میگویند هنوز مجوزی از وزارتخانه دستشان نرسیده است، اما مگر برای چند گروه موسیقی که در طول سالهای گذشته پایش به بناهای تاریخی باز شده، قاعده یا ضابطۀ خاصی اعلام شده که حالا نگرانیها فقط برای صدور مجوز باشد؟
*قوانین نانوشتهای که با نفع یا ضرر مدیران تغییر میکند!
با وجود مخالفت برخی متولیان موزهای تا حدود ۱۵ سال قبل مانند مسعود نصرتی باستانشناس و مدیر کل موزهها تا سال ۱۳۸۶ که معتقد بود «لرزشهایی که اجرای موسیقی به بنای تاریخی وارد میکند، با ریشترهای یک زلزله برابری میکند»؛ اما گویا سالهاست قوانین نانوشته، آن هشدارها را ازبین بردهاند!
*از نگاه انتقادی تا عملکرد معکوس یک پست مدیریتی
از سوی دیگر از اظهارنظر تا عملکرد متفاوت محمدرضاکارگر، باستانشناس و مدیر وقت موزه ملی ایران در همان ۱۵ سال قبل، که مدتی بعد مدیر کل موزهها شد و چند ده مجوز برگزاری کنسرت در بناهای تاریخی را امضا کرد، که بگذریم، شاید بتوان درآمدزایی از این اقدام را یکی از مهمترین دلایلِ چند سال گذشته متولیان میراثی برای امضای مجوز برگزاری کنسرتها در بناهای تاریخی دانست.
*هر ۱۰ کنسرت، یک سال از عمر بنا یا اثر تاریخی کم میکند
نتایج پژوهشهای سه ساله کارشناسان موزه هرمیتاژ روسیه در سال ۲۰۰۸، از جمله «بررسی شدت تخریب ارتعاشات نتهای باس روی بنای همپتون کورت لندن»، نگاه متفاوتی برای متولیان بناهای تاریخی در آن سوی مرزها ایجاد کرد: «برگزاری هر ۱۰ کنسرت با شدت صدای بالای ۸۲ دسیبل، یک سال از عمر هر بنا یا اثر تاریخی کم میکند» حتی مدیر موزه هرمیتاژ گفته «به نظر میآید، کتابها، بناها و مجسمههای این موزه تحت تاثیر کنسرتهای موسیقی قرار گرفته و دچار آسیب میشوند»
*راه دراز میراث ایران برای رسیدن به نتیجه پژوهشهای بینالمللی
هر چند پرسشهای محققان بینالمللی، درباره سلامت بناهای تاریخی که از سالها قبل به مرکزی برای مراسمهای بزرگ در دنیا تبدیل شده بودند، امروز دستکم باعث شده تا برگزاری کنسرت در بناهایی مانند «کولوسئوم» ایتالیا با موج بزرگ مخالفتها مواجه و آن برنامهها لغو شوند، اما به نظر میرسد دستکم ایران هنوز راه درازی برای رسیدن به نقطه نخست مخالفت با این نوع اقدامات فرهنگی اما مخرب برای بناهای تاریخی دارد.
*نقش داعیهداران فرهنگ در این میان چیست؟
نقطه مقابل همه این حرفها را یک سوال شکل میدهد؛ در زمانهای که متولیان میراثی در بین کارهای روزمرهشان هنوز به این نگاه اسیبزا نرسیدهاند، اهالی فرهنگ و هنر که خود داعیهدار حفاظت از تاریخ و فرهنگ کشورند، چطور نسبت به عواقب درخواستهای که در این زمینه دارند تعمق یا بررسی بیشتری نمیکنند؟ یا اصلا تا کنون از خود پرسیدهاند که برگزاری هر اجرا با هر میزان دسیبل صدایی که برای ان اجرا برنامهریزی میشود، چقدر به هر اثر یا بنای تاریخی لرزش، فشار و در نهایت تخریب وارد میکند؟