|

از بازیگر ونزدی چه می‌دانیم ؟ تیم برتن چگونه جنگا اورتگا کشف کرد؟

این روزها فصل دوم سریال ونزدی ساخته تیم برتن با استقبال روبرو شده است.

از بازیگر ونزدی چه می‌دانیم ؟ تیم برتن چگونه جنگا اورتگا  کشف کرد؟

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

این روزها فصل دوم سریال ونزدی ساخته تیم برتن  با استقبال روبرو شده است. 

جنا اورتگا همانند جانی دپ، نمود بیرونی عجیب و غریب مورد نیاز تیم برتون را داشت و از همه مهم‌تر فرزند زمانه‌ای بود که در آن ادا و اطوار در آوردن جلوی دوربین موبایل بیشتر از زحمت کشیدن، به فکر فرو رفتن و بازی کردن ارزش دارد؛ در زمانه‌ای که بیلی آیلیش ستاره به‌حساب می‌آید و برای مشهور شدن یک رقص ساده‌ی ونزدی در تیک‌تاک و شبکه‌های اجتماعی کفایت می‌کند. ارزشِ این جور کارها در عصر شبکه‌های اجتماعی از نقش‌آفرینی‌های نمایشگرانه‌ی امثال جانی دپ هم بیشتر به‌چشم می‌آید. به‌عنوان مثال، دپ زمان ایفای نقش در ادوارد دست‌قیچی در فضای بازیگری سبکِ متد، حتی با همان دست‌ها و گریم می‌خوابید اما زمانه عوض شده و متعاقبا برتون هم برای ساخت فیلم تازه به ستاره‌ی متفاوت ولی متناسب زمانه‌ی فعلی نیاز دارد. جنا اورتگا علاوه بر کشف تیم برتون، خوش‌شانسی او نیز به‌حساب می‌آید. در فضایی که تِرند‌های مختلف روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه عوض می‌شوند، تِرند شدن به معنای متفاوت بودن و جدید بودن به‌ندرت برای ساخته‌ی یک هنرمند مؤلف قدیمی مثل برتون اتفاق می‌افتد. به هر ترتیب، با ونزدی قرعه‌ی ترندهای لحظه‌ای به نام جنا اورتگا و تیم برتون افتاد و علاوه بر آن دو، مخاطبان سینما هم شانسی آوردند که بازگشت انرژی و انگیزه‌ی یک فیلمساز کهنه‌کار را شاهد بودند.

البته ونزدی را نمی‌توان بازگشت تمام و کمال تیم برتون دانست چون این کارگردان با وجود ساخت آثار کم‌رونق بعد از دوران شبکه‌های اجتماعی، هیچ‌گاه از دیده‌ی سینما دوستان پنهان نبود و تقریبا تمام علاقه‌مندان سینما در هر سنی به فیلم‌های گذشته‌ی او رجوع می‌کنند. این دور از چشم نبودن و مراجعه به سینمای برتون در زمانه‌ی پسااینترنت دو دلیل دارد؛ یکی  پیشنهاد مداوم تماشای آثارش از سوی طرفداران مسن‌تر به نسل‌های تازه است. همان‌طور که گفتیم آثار برتون در روح و روان تماشاگر رسوخ می‌کند و اگر کسی با بالا رفتن سنش از حال‌و‌هوای برتونی خارج شود، همچنان این تجربه‌ی اصیل را به نسل تازه پیشنهاد می‌کند. دلیل دوم و مهم‌تر این است که در جهان بدون تمایز و تکراری امروزِ شبکه‌های اجتماعی، آثاری که تماما از جهان اندیشه‌های کلاسیک فاصله گرفته‌اند و تمایز را عادی جلوه می‌دهند، جایگاهی در حد رقیب انجیل پیدا می‌کنند و به محل رجوع مداوم مخاطبان تبدیل می‌شوند. در واقع، آثار برتون ستایشگر همان جنس تفاوت و اصالت، حتی در حد ظاهر، است که امروزه همه دنبال آن می‌گردند تا در شبکه‌های اجتماعی بیشتر به چشم بیایند؛ ما در جهانی زندگی می‌کنیم که شبکه‌های اجتماعی بدل به شریان حیاتی شده است.

در شبکه‌های اجتماعی به‌طور روزانه و مکرر، مردم تلاش می‌کنند متفاوت بودن در ظاهر و کلامشان را به رخ یکدیگر بکشند و به‌طور متناقضی در این راه به کرّات از روی دست هم کپی‌ می‌کنند. بدون دهکده‌ی جهانی اینترنت و مخصوصا شبکه‌های اجتماعی هنوز متفاوت فکر کردن، متفاوت بزرگ شدن و چشیدن طعم فقر و محرومیت ممکن بود به تفاوت‌های انسانی چشم‌گیر منجر ‌شود. در این نقطه است که امثال تیم برتون و جانی دپ ظهور می‌کردند و صد البته که هیچ چیزی تحت عنوان تِرند اینترنتی یا مُدِ روز لحظه‌ای، در رفتار و پوشش و اندیشه‌های یک آدم تأثیر نمی‌گذاشت. بیشتر آدم‌ها هنوز فرصت این را داشتند تا به‌دور از شنیدن نظرات دیگران یا تِرند روز، به استایل یا سبک سیاق شخصی خودشان برسند چون فرصت فکر کردن داشتند و البته که فقر هم به آنان خلاقیت می‌داد. فقر لزوما نه به معنای نداشتنِ پول نیست بلکه در تعریفی گسترده‌تر به نداشتن فرصت و منابع، آن هم به‌صورت نامحدود و تما‌م‌وقت، ربط پیدا می‌کند.

از دل تفاوت‌های فرهنگی، همیشه هنرمندان بزرگی بیرون آمده‌اند. البته می‌توان گفت تمایز از اطرافیان همواره بخش جدایی‌ناپذیر هنر بوده است و برای همین شاید امروزه با بمباران تمایزها، ذهن همه چیز را تکراری می‌بیند و حتی شاید دیگر فرصت عرض اندام ستاره‌های بزرگی چون جانی دپ وجود نداشته باشد. اثر هنری مثل گُلی است که در میان صخره می‌روید یا درختی که تنها در صحرایی وسیع قد علم می‌کند. هنرمند در دل جهان تکرارها تفاوتی را رقم می‌زند که آدمی را به ‌وجد می‌آورد و به ‌فکر فرو می‌برد. در ادامه همان مردمان تحت تأثیر قرار گرفته،‌ معمولا زندگی اطرافشان را گلستان می‌کنند و آن هنر خاص را به نوعی تکرار در زندگی‌ روزمره‌شان بدل می‌‌سازند.

تیم برتون از جمله فیلمسازانی است که فراتر از مهارت سینمایی، باید در تحلیل فضای ذهنی و اجتماعی انسان‌های دیگر به او اشاره کرد اما در اکثر موارد هنرِ مولفی چون او (از هر جنسی که باشد) در جامعه‌اش حل می‌شود و دیگر اصالتش خیلی هم به چشم نمی‌آید.

برای همین مُدام هنرمندان مختلف در نسل‌های گوناگون ظهور و افول می‌کنند و زندگی و جهان اطرافشان را برای همیشه تغییر می‌دهند چون هر زمانه‌ای به هنرمندان خودش نیاز دارد. همیشه کسانی بوده‌اند که در یک جمع و از دید بقیه متفاوت و عجیب‌و‌غریب دیده‌ می‌شدند، سرکوفت می‌شنیدند و با ورود به جمعی دیگر یا بزرگ‌تر، ارزش‌هایشان مشخص می‌شد. حال این جمع می‌‌توانست به وسعت یک خانواده و محله یا به وسعت یک شهر وکشور باشد. بهترین تمثیل از تناقض داستان هنر و ایده‌های نوین انسانی مثل تیم برتون در زمان و فضای عرضه‌شان با فضای فعلی، داستان «جوجه اردک زشت» از هانس کریستین اندرسون است. تصور کنید در این داستان هر جوجه‌ای یک شکل و شمایل برای خودش داشت و به تمایز، برتری و زیبایی تظاهر می‌کرد؛ با این کار تمام مفهوم قصه‌‌ی اندرسون از بین می‌رود. در واقع اتفاقی که با اینترنت و شبکه‌های اجتماعی برای انسان‌ها و البته هنرمندانی چون تیم برتون رقم خورده همان تلفیق جوجه‌های زشت و زیبا و بی‌معنا کردن ماهیت هنرمندانه و زیبایی‌شناسانه‌ی «تفاوت» است.

منبع: دنیای تصویر

آخرین اخبار فرهنگ و هنر را از طریق این لینک پیگیری کنید.