• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    درختان بی‌سایه

    «امر ملوکانه»، نمایشی که سرانجام به تماشایش نشستیم. اثری تاریخی، اجتماعی، فرهنگی از حسین پاکدل که از بیست‌وچهارم اردیبهشت امسال در قلب برهه‌ای از عهد قاجاریه و زیر نور مهتابی‌های سالن «استاد سمندریان» در تماشاخانه ایرانشهر رأس ساعت 19:30 می‌تپد. مخرج مشترک آثار حسین پاکدل، نگاه فلسفی او به سوژه و دادن استنتاجی مغزاستخوانی به بیننده است.

    درختان بی‌سایه

    آرزو سالاری

    «امر ملوکانه»، نمایشی که سرانجام به تماشایش نشستیم. اثری تاریخی، اجتماعی، فرهنگی از حسین پاکدل که از بیست‌وچهارم اردیبهشت امسال در قلب برهه‌ای از عهد قاجاریه و زیر نور مهتابی‌های سالن «استاد سمندریان» در تماشاخانه ایرانشهر رأس ساعت 19:30 می‌تپد. مخرج مشترک آثار حسین پاکدل، نگاه فلسفی او به سوژه و دادن استنتاجی مغزاستخوانی به بیننده است. آنچنان گویی که در تنیدگی این مقوله‌ها با سیاست، نه تنها سهوا و عمدا نکته‌ای جا نمی‌گذارد که بل از ابتدا مطلوب او بازنمایی همین امر است. در قلب صحنه، «فروغ‌السلطنه» بانوی سرخ‌پوشی که تنها نشسته است و با درخت بی‌سایه‌اش «فرهاد میرزا» نامه‌های عاشقانه‌اش را مرور می‌کند. «جارچی» هم زیر نگاه‌های «نسق‌چی‌باشی» تاریخ را. تاریخی که این بار بر سر آن است که روشن‌تر بگوید: فروغ‌السلطنه، دختر چهل‌وهفتم ناصرالدین شاه از بطن جلیله ایران خانم مراغه‌ای، هشتادوسومین همسر شاه هم که باشی باز هم نه فقط فرهاد میرزاهایی برای ناکامی‌ات خلق شده‌اند که نسل به نسل مردان کارآمد و بزرگ هم‌خون خودت هم چشم به تماشای اندوه و دغدغه‌ات باز نمی‌کنند.

    جمله به جمله ماجرا و وقایع عاطفی زنانه، قدم به قدم با سیر تطورات تاریخی سیاسی به قدری پرکشش و تأمل‌برانگیز است که بیان‌کردنش در شروع ارائه کار، ظلمی است به ذوق بینندگان آتی ولیکن به طور کلی در امر ملوکانه تعداد کثیری از زنان سرزمینم می‌توانند خودشان را در آینه مخمل سرخ ردای عاطفه رضوی ببینند و مثل من که گرایشات فمینیستی چندانی هم ندارم، با چشمان خیس و سرخ از سالن خارج شوند. فرهاد میرزاهایی که نه در فرنگ که زیر سقف خانه‌هایمان هستند و یا بودند. عهد بسته، می‌شکنند و زن را به قول معزالدوله پل‌های وصال به ته دنیا و اسباب خرج و خروج می‌کنند. فروغ‌های بزرگی که چه سال‌ها روی بالش‌های خیس از اشک و آه و انتظار، نقش صورت به کامرانی می‌زنند ولیکن کُلفَت‌های ریز و درشتشان خوش‌تر به حجله می‌روند. با این همه بی‌انصافی، باز هم او آینه زن صبور ایرانی است که می‌تواند بر عشقی احمقانه به قاعده 34 سال و چند ماه و چند روز و چند ثانیه وفا و صبوری بورزد و همچنان دلتنگ بماند.

    به نظر می‌رسد کارگردان از ذوق ذاتی و دانش سرشار تئاتری‌اش که برآمده از مطالعات وافر، تواضع و زیست وسیع اجتماعی‌اش و همچنین عشق و تمرکز بر دغدغه هنر و وارستگی مشهودش از تعلقات زیر چرخ کبود به جای درگیرشدن در وادی سهم‌خواهی و فراموشی رسالتش است، در نهایت به حکم قلب سخاوتمندش در اعتماد به نسل جدید و به‌کارگیری بازیگر آنچنان بهره برده است که هر کاراکترش بتواند پیامش را برساند، همچون نقش بی‌نظیر صندلی‌باشی که حکایت غریبی ندارد. اما آنچه که پررنگ قسمت ماجراست، طیب خاطر حسین پاکدل از سپردن صحنه به دست مهارت عاطفه رضوی است که برای ساعاتی، بس بی‌غایت تو را زن می‌کند!