ایران مذاکره با آمریکا را رد نکرد
ایران اعلام کرد مذاکره را رد نکرده و درهای دیپلماسی همچنان باز است.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
در حالیکه منطقه در آستانه تحولات بنیادین قرار گرفته و قدرتهای جهانی در پی ترسیم مجدد معادلات ژئوپلیتیکی هستند، دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بار دیگر نقش مؤثر خود را در عرصه تحولات حساس و پرشتاب غرب آسیا به نمایش گذاشته است. «سیدمحمدعلی حسینی»، سخنگوی پیشین وزارت امور خارجه، در گفتوگویی مفصل و صریح، از پشتصحنه تلاشهای بیوقفه دستگاه دیپلماسی برای مقابله با پیامدهای جنگ ۱۲ روزه و مدیریت بحرانهای چندلایه منطقهای پرده برمیدارد؛ تلاشی که به صدور بیانیههای متعدد در حمایت از ایران و بر هم خوردن تصویری جعلی از قدرت یکسویه رژیم صهیونیستی منتهی شد.
او در این مصاحبه، تأکید دارد که واکنش هماهنگ کشورهای عربی، اسلامی و حتی برخی متحدان دیرینه غرب به تجاوز اسرائیل، نه صرفاً محصول احساسات آنی بلکه نتیجه مستقیم و هدفمند تحرکات دیپلماتیک ایران بود. حسینی میگوید اگر شبکه سفرا، رایزنیهای فعال و ابتکار عمل شخص وزیر امور خارجه نبود، چنین اجماعی در سطح منطقه و جهان علیه متجاوز شکل نمیگرفت. به گفته او، نه فقط کمیت حمایتها، بلکه کیفیت موضعگیریها و صراحت بیسابقه در حمایت از حق مشروع ایران، نمادی از ارتقاء قدرت بازدارندگی و اعتبار دیپلماسی تهران است.
با این حال، او بهشکلی صریح، سیاستهای خصمانه اروپا را در جریان این جنگ به باد انتقاد میگیرد و از تنزل جایگاه اروپا در منطقه و بیاعتمادی فزاینده در روابط تهران ـ بروکسل سخن میگوید. حسینی باور دارد که اروپا، با چرخشی آشکار از اصول اخلاقی و حقوقی، عملاً به حامی مستقیم تجاوزگری بدل شده و حتی در صدور بیانیههای جانبدارانه در گروه جی۷، از خطوط قرمز اصول دیپلماتیک نیز عبور کرده است. او میگوید رفتار سه کشور اروپایی نهتنها گفتوگو با ایران را از محتوا تهی کرده، بلکه حتی مدافعان روابط با اروپا را نیز در ایران خلع سلاح کرده است.
ما یک جنگ ۱۲ روزه را پشت سر گذاشتیم. افزون بر پاکستان، کشورهای دیگری در منطقه نیز یکصدا تجاوز رژیم صهیونیستی و متعاقب آن آمریکا را محکوم کردند. در این میان شاهد یک اتفاق ویژه بودیم؛ صدور بیانیهای از سوی ۲۱ کشور عربی و مسلمان در حمایت از جمهوری اسلامی ایران، که حتی نام برخی کشورهایی که با رژیم صهیونیستی ارتباط دارند نیز در این بیانیه دیده میشد. به نظر شما چه عاملی سبب شد که شاهد این حجم از محکومیتها باشیم؟ این واکنشها را تا چه اندازه ناشی از اقدامات خود رژیم اسرائیل در یک سال گذشته میدانید و تا چه اندازه حاصل دیپلماسی منطقهای جمهوری اسلامی ایران که همواره بر اولویت همسایگان و منطقه تأکید داشته است؟
در سطح بینالمللی و منطقهای، هیچ اجماع، اتفاق نظر یا حمایتی حتی در حد اعلام موضع سیاسی جانبدارانه بدون تلاش دستگاه دیپلماسی شکل نمیگیرد. البته اهمیت و حساسیت موضوع، همانطور که اشاره فرمودید، مانند همین جنگ ۱۲ روزه، بهطور طبیعی تأثیرگذار است؛ چرا که با مسئله جنگ، امنیت و تجاوز به یک کشور مستقل مواجه هستیم و این موضوع بهطور طبیعی حساسیت بسیاری از کشورها را چه در همسایگی و چه فراتر از منطقه برمیانگیزد.
با این حال، اگر همت دستگاه دیپلماسی و بهویژه پیگیریهای شخص وزیر امور خارجه، از همان لحظات اولیه اطلاع از ماجرا وجود نداشت و اگر سفرای ما آستین بالا نمیزدند و ارتباطات دیپلماتیک را بهسرعت برقرار نمیکردند، واقعاً چنین واکنشی، آن هم در سریعترین زمان ممکن، شکل نمیگرفت.
ما علاوه بر اینکه شاهد موضعگیری و حمایت حدود ۱۲۰ کشور یا بیشتر بودیم، بسیاری از این موضعگیریها حاصل تماسهایی بود که شخص جناب آقای دکتر عراقچی برقرار کردند و نیز تلاشهای سفرای ما در محل بود. شما در نهادهایی نظیر جنبش عدم تعهد، سازمان همکاری اسلامی، سازمان همکاری شانگهای، گروه بریکس، اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس، وقتی میخواهید بیانیهای مشترک در محکومیت یک طرف صادر شود، طبیعتاً این کار نیازمند هماهنگی و تلاشهای گسترده و پیگیرانه است.
علاوه بر این، ما بهدنبال آن بودیم که کشورها در سطح رؤسای دولت یا وزرای خارجه موضعگیری کنند. کیفیت این موضعگیریها برای ما اهمیت زیادی داشت؛ اینکه بهطور متحد و صریح محکوم کنند، و حمایت خود را از جمهوری اسلامی ایران و از حق مشروع آن برای دفاع از خود اعلام نمایند.
این اقدام، چه از نظر کمی و چه از حیث کیفی و ماهیت مواضعی که از سوی این کشورها اعلام شد، اهمیت بسزایی دارد. بنابراین، هم حساسیت موضوع مؤثر بود و بیش از آن، تلاشهایی که دستگاه دیپلماسی، چه در داخل کشور و چه توسط سفرای ما در تکتک کشورهای محل مأموریتشان، انجام دادند.
جمهوری اسلامی ایران پیروز قطعی جنگ ۱۲ روزه بود
آنچه در بامداد ۷ اکتبر رخ داد، منطقه ما را وارد یک دور تند و شتابزده از تحولات کرد؛ بهگونهای که هر اتفاق جدید، این احساس را در ما تقویت میکرد که خاورمیانه دیگر همان خاورمیانه پیش از آن واقعه نیست. در این روند پرتلاطم پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مسئله جنگ ۱۲ روزه نیز یکی از رویدادهای مهم و تعیینکننده بهشمار میرود. یکی از موضوعاتی که در این مدت دستخوش تحول شد، معادلات بازدارندگی در منطقه و همچنین بازدارندگی برای جمهوری اسلامی ایران بود. به نظر شما در تحولات اخیر چه تغییراتی در این معادلات رخ داده است؛ هم در سطح منطقهای و هم برای کشور ما؟
هدف رژیم صهیونیستی، که طبیعتاً با حمایت آمریکا نیز همراه بود، برای آغاز این جنگ کاملاً روشن و مشخص و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. آنها بهصراحت از الگوی لیبی و سوریه سخن میگفتند، که در واقع به معنای تجزیه، آشوب، ناآرامی و بیثباتی در داخل ایران بود. آنها این موضوعات را بیپرده بهعنوان هدف اصلی جنگی که بر ما تحمیل کردند، اعلام کردند؛ نابودسازی زیرساختها، برنامه هستهای کشور، و موارد دیگر.
با این حال، جمهوری اسلامی ایران پیروز قطعی این نبرد بود؛ چرا که نهتنها اجازه نداد آنها به هیچیک از اهداف اعلامی خود دست یابند، بلکه قدرت بازدارندگی خود را بهسرعت و بهشکل مؤثر به نمایش گذاشت. ما همان شعاری را که از گذشته در سطح مقامات عالیرتبه کشور بارها مطرح شده بود، در عمل تحقق بخشیدیم که اگر خطا یا حماقتی از سوی رژیم صهیونیستی سر بزند، پاسخ ما سریع، قاطع و ویرانگر خواهد بود. این قدرت بازدارندگی را همه، چه در منطقه و چه فراتر از آن، مشاهده کردند.
هدف رژیم صهیونیستی، که طبیعتاً با حمایت آمریکا نیز همراه بود، برای آغاز این جنگ کاملاً روشن و مشخص و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. آنها بهصراحت از الگوی لیبی و سوریه سخن میگفتند، که در واقع به معنای تجزیه، آشوب، ناآرامی و بیثباتی در داخل ایران بود.در نتیجه، دشمن به هیچکدام از اهداف خود نرسید. حتی در یکی از اهداف تعریفشدهشان که ایجاد گسست میان مردم و حاکمیت بود، نتیجه معکوس حاصل شد. انسجام و وحدت ملی در بین مردم تقویت شد و حمایت گستردهای از حاکمیت به نمایش درآمد. بنابراین، قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران بهخوبی به نمایش گذاشته شد.
فراموش نکنیم که در دو، سه روز ابتدایی جنگ، زمانی که این تصور وجود داشت که رژیم صهیونیستی دست برتر را دارد، خبرنگاری از آقای ترامپ میپرسد آیا قصد دارید برای توقف درگیریها، درخواست آتشبس کنید؟ و آقای ترامپ پاسخ میدهد، بسیار دشوار است که از طرفی که در آستانه پیروزی قرار دارد، بخواهیم درخواست آتشبس کنیم. اما همین آقای ترامپ، تنها ۷۲ ساعت بعد، زمانی که موشکباران گسترده رژیم صهیونیستی و قدرت تخریبی موشکهای جمهوری اسلامی را مشاهده کرد و توان دفاعی و بازدارندگی ایران برای او آشکار شد و بهویژه پس از آنکه پایگاه «العدید» مورد اصابت قرار گرفت، پیامی برای درخواست آتشبس ارسال کرد.
جمهوری اسلامی قدرت بازدارندگی خود را آشکار ساخت و این قدرت، وقتی بهروشنی به نمایش درآید، شما شاهد تحولات و شکلگیری معادلات جدید در منطقه و فرامنطقه خواهید بود. البته برای آنکه به قدرت بازدارندگی قطعی و ملموس دست یابیم، لازم است که نقاط ضعف خود را پوشش دهیم، آنها را جبران کنیم و در عین حال، نقاط قوت را نیز تقویت نماییم؛ بهگونهای که حتی به ذهن دشمن ـ چه رژیم صهیونیستی و چه هر دشمن دیگری که ممکن است تصور کند میتواند امنیت جمهوری اسلامی ایران را با تهدید مواجه سازد، خطور نکند که دست به چنین اقداماتی بزند. انشاءالله با انسجام ملی، با حمایتی که امروز نیروهای مسلح ما در ابعاد مختلف از آن برخوردارند، این قدرت بازدارندگی باید در تمامی ابعاد تقویت و تحکیم شود.
این تحولات چه تأثیری بر منطقه دارد؟ و کشورهای منطقه اکنون چه شرایطی در مواجهه با رژیم صهیونیستی دارند؟
کشورهای منطقه، بههرحال، بر اساس منافع، رویکرد سیاسی یا راهبردهایی که از گذشته برای خود تعریف کردهاند، همان مسیر را دنبال کردهاند و احتمالاً در آینده نیز دنبال خواهند کرد. اما زمانی که یک قدرت پوشالی در هم میشکند، این امر بیتردید در تصمیمات راهبردی کشورهای منطقه تأثیرگذار خواهد بود. همچنین این اتفاق در نوع نگاه آنها به جمهوری اسلامی ایران نیز اثر خواهد گذاشت؛ چرا که ایران این قدرت را به نمایش گذاشت و آن قدرت پوشالی را فرو ریخت.
به همین دلیل، شما مشاهده میکنید که کشورهای مختلف منطقه تلاش میکنند تا روابط دوستانه خود را با جمهوری اسلامی ایران نزدیکتر و مستحکمتر کنند. این نزدیکی به این دلیل است که از ایران، حرف حقی بلند شد و جمهوری اسلامی پای این موضع حق ایستادگی کرد؛ آن هم در برابر قدرتهایی که پشت سر هم صف کشیده بودند. ایران توانست در برابر آنها مقاومت کند و موفق شد آنها را به زانو درآورد.
وقتی که این اقتدار را میبینند و زمانی که در مییابند این اقتدار برخاسته از امنیتی است که در درون کشور و به دست خود ما تولید شده نه امنیت خریداریشده از جایی دیگر، طبعاً نگاهها به ایران تغییر میکند. امنیت جمهوری اسلامی، علیرغم همه تحریمها و تهدیدها، تولید داخلی است. این امنیت برای ما یک اولویت اصلی به شمار میرود.
ما همواره تلاش کردهایم و همچنان تلاش میکنیم که کشورهای منطقه را متقاعد کنیم بهسوی شکلگیری یک نظام امنیت جمعی حرکت کنند؛ امنیتی که همه کشورهای منطقه در آن مشارکت داشته باشند. چرا که وقتی امنیت، ثبات و آرامش در منطقه حاصل شود، بهطور طبیعی روند توسعه، پیشرفت و همکاریها در حوزههای اقتصادی، فنی، علمی، تجاری و دیگر زمینهها نیز شتاب خواهد گرفت و ما میتوانیم شاهد جهشهایی قابل توجه در این عرصهها باشیم، با توجه به ظرفیتهای بسیار بالایی که کشورهای منطقه ما از آن برخوردارند.
جایگاه اروپا نزد ملت ایران، مردم منطقه و حتی در صحنه جهانی بیش از پیش تضعیف شده است
درباره واکنشها صحبت کردیم؛ یکی از واکنشهایی که حتی برای بسیاری از رسانههای غربی نیز شوکهکننده بود، موضعگیری مجموعه تروئیکای اروپایی و اتحادیه اروپا در قبال تجاوز رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا به ایران بود. حتی مقالات متعددی در این خصوص منتشر شد که نشان میداد اروپا، که زمانی مدعی دفاع از حقوق بشر بود، به نقطهای رسیده است که نه تنها تجاوز را محکوم نمیکند، بلکه جانب متجاوز را نیز میگیرد. در واکنشهای اولیه فقط شاهد این موضع بودیم که اسرائیل «حق دفاع از خود» دارد. چه شد که اروپا و این سه کشور اصلی آن به این نقطه رسیدند؟ چه اتفاقی در روابط ایران و اروپا رخ داده است؟ و اساساً چه تغییری در جایگاه اروپا به وجود آمده است؟
متأسفانه، کشورهای اروپایی روندی را که طی جنگ ۱۲ روزه آغاز کرده بودند، همچنان ادامه دادند. بهویژه سه کشور اصلی اروپایی، فرانسه، انگلیس و آلمان که نقش کلیدی در تصمیمگیریهای اتحادیه اروپا دارند، در این ماجرا مسیری را در پیش گرفتند که نتیجه آن، افول اعتبار و جایگاه اروپا در منطقه، در سطح بینالمللی و حتی در روابط دوجانبه با جمهوری اسلامی ایران بوده است.
رویکردی که کشورهای اروپایی در قبال ایران اتخاذ کردند، عملاً موجب خلع سلاح حامیان روابط ایران و اروپا شد. بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان سیاسی، حتی آنهایی که همواره از توسعه روابط با اروپا دفاع میکردند، اذعان داشتند که تصور نمیکردند اروپا تا این حد مواضع منفی اتخاذ کند و چشمان خود را بر جنایات آشکار رژیم صهیونیستی ببندد.
همانطور که اشاره فرمودید، در نشست گروه جی۷ که هر سه کشور اروپایی یادشده در آن حضور داشتند، بیانیهای صادر شد که حقیقتاً شرمآور بود. در این بیانیه، دو نکته بسیار اساسی و تأملبرانگیز مطرح شد: نخست آنکه حق «دفاع مشروع» به رژیمی داده شد که آشکارا دست به تجاوز، ترور، تخریب و کشتار مردم زده بود. دوم آنکه جمهوری اسلامی ایران به عنوان کانون ناامنی، بیثباتی و تروریسم در منطقه معرفی شد.
همچنین، اظهارنظر صدراعظم آلمان نیز بسیار قابل تأمل بود؛ آنجا که گفت اسرائیل «کار کثیف را به نیابت از ما در ایران انجام داد.» معنای این سخن چیست؟ آیا اگر کشور شما یعنی حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، مردم، دانشمندان و فرماندهان نظامیتان، مورد تجاوز، تهاجم و ترور قرار بگیرند، این کار را مشروع میدانید؟ این جمله در واقع به این معناست که اگر امکانش برای ما فراهم بود، خودمان دست به این اقدامات میزدیم، اما چون چنین توانی نداریم، این نیروی نیابتی ما که اکنون کاملاً آشکار شده تنها نیروی نیابتی آمریکا و غرب در منطقه، رژیم صهیونیستی است، آن را انجام میدهد.
اروپا، چهرهای که امروز از خود به نمایش گذاشته، نهتنها حاضر به محکومیت حمله به تأسیسات هستهای ایران نشد، بلکه بهکل از حداقلهای اخلاقی و حقوقی در مناسبات بینالمللی نیز عدول کرد. این در حالی است که همین کشورها سالها طرف مذاکره ما در موضوع هستهای بودند و غنیسازی جمهوری اسلامی ایران را در چارچوب توافق به رسمیت شناخته بودند.
اما امروز صحبت از «غنیسازی صفر» و «برچیده شدن کامل برنامه هستهای» ایران میکنند؛ مجموعهای از مواضع و خواستههایی که باعث شدهاند جایگاه اروپا نزد ملت ایران، مردم منطقه و حتی در صحنه جهانی بیش از پیش تضعیف شود. اروپاییها باید متوجه باشند که علت این تنزل جایگاه، دقیقاً در اتخاذ همین رویکردها و عملکردهای دوگانه و غیرمسئولانه نهفته است. حتی ایالات متحده آمریکا، بهعنوان نزدیکترین متحد آنها، دیگر اعتبار خاصی برای اروپا قائل نیست.
راهحل چیست؟ اگر اروپاییها واقعاً به دنبال اصلاح روابط خود با جمهوری اسلامی ایران هستند، باید حقوق مشروع، بدیهی و قانونی ایران را چه در موضوع هستهای و چه در سایر حوزهها به رسمیت بشناسند. جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هیچگاه فراتر از حقوق خود مطالبهای نداشته، اما انتظار دارد که وقتی متعهدانه به تکالیف خود پایبند بوده، در مقابل، حقوقش نیز به رسمیت شناخته شود.
روابط جمهوری اسلامی ایران و اروپا در طول سالیان اخیر فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کرده، اما تمرکز من بر مقطع کنونی، یعنی دوره فعالیت دولت چهاردهم است. آقای دکتر عراقچی، از زمان آغاز بهکار خود بهعنوان وزیر امور خارجه، ابتکاری را با هدف کاهش تنش در روابط ایران و اروپا در دستور کار قرار دادند. در نخستین گام، ایشان در همراهی با رئیسجمهور در مقر سازمان ملل، با وزرای خارجه کشورهای اروپایی دیدار و رایزنی کردند. در ادامه نیز، جزئیات مذاکرات میان ایران و آمریکا بهطور شفاف در اختیار طرفهای اروپایی اعم از وزرای خارجه و سفرای کشورهای اروپایی مستقر در تهران قرار گرفت. اکنون نیز شاهد تداوم این مسیر هستیم. در میانه جنگ اخیر، آقای عراقچی در ژنو دیدارهای مهمی با وزرای خارجه تروئیکای اروپایی و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا داشتند. همچنین، یک دور دیگر از گفتوگوها در سطح معاونین در شهر استانبول برگزار شد. ارزیابی شما از این گفتوگوها چیست؟ آیا میتوان امیدوار بود که روابط ایران و اروپا به نتیجه ملموسی منتهی شود، بهویژه با در نظر گرفتن ضربالاجل غیررسمی و ساختگیای که اروپا برای فعالسازی اسنپبک در نظر گرفته است؟
همین موضوع اسنپبک نیز بخشی از بازی جدیدی است که اروپاییها در ادامه همان مسیر نادرست گذشته آغاز کردهاند. اگر قرار باشد مذاکرات به نتیجه برسد، راهی جز بهرسمیت شناختن حقوق مشروع، طبیعی و قانونی جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد. ما راه دیگری نداریم.
در حال حاضر، تحریمهایی که از سوی آمریکا اعمال شده، با همراهی اروپا نیز مواجه شده است. ما پیش از دستیابی به توافق هستهای، گفتوگوهای نزدیکی با طرفهای اروپایی داشتیم و پس از شکلگیری برجام، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک طرف متعهد، به تمامی تعهدات خود پایبند بود. این مسئله، هم توسط گزارشهای متعدد آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هم از سوی خود کشورهای اروپایی تأیید شده است. حتی پس از خروج آمریکا از توافق نیز، ایران برای مدتی طولانی همچنان بهطور کامل به تعهدات خود پایبند ماند و اکنون نیز برخوردی مسئولانه با آن دارد.
حقوق مشروع جمهوری اسلامی ایران باید به رسمیت شناخته شود. ایران از هیچیک از حقوق بدیهی خود عقبنشینی نخواهد کرد؛ از جمله حق غنیسازی، برنامه صلحآمیز هستهای و نظارتهای تعیینشده در چارچوب آژانس. چنانچه رویه گذشته اروپا اصلاح شود، یقیناً مسئولان جمهوری اسلامی ایران نیز تصمیمی متناسب با شرایط جدید اتخاذ خواهند کرد.اما سؤال اینجاست: کشورهای اروپایی، که خود از طرفهای اصلی این توافق بودهاند، دقیقاً به کدامیک از تعهداتشان عمل کردهاند؟ جز همراهی با آمریکا و برخی محکومیتها یا ابراز نگرانیهای شفاهی، چه اقدام عملیای در راستای اجرای تعهداتشان برداشتهاند؟ همگان بهدرستی انتظار دارند که در مقابل تعهدات ایران، اقدامات عملی نیز از سوی طرف اروپایی صورت گیرد. همانگونه که آنها انتظار داشتند جمهوری اسلامی ایران در عمل محدودیتهایی را بپذیرد، ایران نیز حق دارد که در عمل مشاهده کند چه گامی برای رفع تحریمها برداشته شده است.
فراموش نکنیم که پس از خروج آمریکا از برجام، اروپاییها ۱۱ تعهد مشخص را پذیرفتند اما حتی یکی از آنها نیز اجرا نشد. نمونه بارز این عملکرد، آن است که حتی حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به تأسیسات هستهای ایران نیز از سوی اروپا محکوم نشد در حالی که مذاکرات همچنان ادامه داشت و ارتباطات ما با اروپا برقرار بود.
موضع ما کاملاً روشن است: حقوق مشروع جمهوری اسلامی ایران باید به رسمیت شناخته شود. ایران از هیچیک از حقوق بدیهی خود عقبنشینی نخواهد کرد؛ از جمله حق غنیسازی، برنامه صلحآمیز هستهای و نظارتهای تعیینشده در چارچوب آژانس. چنانچه رویه گذشته اروپا اصلاح شود، یقیناً مسئولان جمهوری اسلامی ایران نیز تصمیمی متناسب با شرایط جدید اتخاذ خواهند کرد.
به باور من، گفتوگوهای در حال انجام نشاندهنده تلاش ایران برای تأکید بر همان مواضع قانونی، اصولی و منطقی خود است. اکنون این طرف اروپایی است که باید تصمیم بگیرد: آیا واقعاً به دنبال اصلاح روابط با جمهوری اسلامی ایران است یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، باید چارچوبهای تعامل سازنده همچون احترام متقابل، منافع مشترک و تعهد به اصول گفتوگو را پذیرفته و در عمل نیز به آن پایبند باشد.
در خصوص سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، هماکنون دو نگاه در فضای تحلیلی مطرح است. یک نگاه معتقد است که اساساً کاخ سفید در برابر ایران دچار سردرگمی است و تصمیماتی که اتخاذ میشود، ناشی از ناتوانی در تصمیمگیری و آشفتگی راهبردی در واشنگتن است. در مقابل، دیدگاهی دیگر که این روزها شاید بیشتر شنیده میشود تأکید دارد که آمریکا از ابتدا برنامهای هدفمند برای حمله به جمهوری اسلامی در دستور کار داشته است؛ حتی از دور اول مذاکرات. برخی از تحلیلگران در این چارچوب از تعبیر «تله مذاکرات» استفاده میکنند، به این معنا که ایالات متحده با ایجاد فضای مذاکره، ایران را سرگرم کرد تا در پسِ آن، عملیات نظامی خود را تدارک ببیند. شما با کدامیک از این دیدگاهها موافق هستید و دلایل موافقت یا مخالفتتان چیست؟
واقعیت این است که از مجموعه مواضع و رفتارهای آمریکاییها چنین برمیآید که در برخی مسائل واقعاً دچار سردرگمی هستند. شاید این موضوع را نه فقط ایرانیها، بلکه بسیاری دیگر از بازیگران منطقهای و بینالمللی نیز بهوضوح درک کردهاند. بخشی از این رفتارها ممکن است ناشی از بلوفهای سیاسی باشد و بخشی نیز واقعاً ریشه در آشفتگی تصمیمسازی داشته باشد. بهویژه در برخی مسائل مهم منطقهای و بینالمللی، از جمله در قبال ایران، ما چنین نشانههایی را مشاهده کردهایم.
با این حال، آنچه در واقعیت رخ داد، حاکی از آن است که در خصوص حمله به جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده دچار سردرگمی نبود. در جریان مذاکرات، آمریکاییها بهطور واضح چراغ سبز نشان دادند و از اقداماتی که صورت گرفت حمایت کردند. آنها حتی پیروزی یکهفتهای را برای متحدان خود در منطقه قطعی میدانستند. آقای ترامپ نیز حدود ۲۴ تا ۴۸ ساعت پیش از آغاز حمله، وعده «شگفتیها» و «نمایش قدرت» آمریکا را در منطقه مطرح کرده بود. از این رو، بنده معتقدم اگرچه ممکن است در برخی حوزهها ایالات متحده سردرگم بوده باشد، اما در خصوص طراحی، حمایت و اجرای حمله به ایران، برنامهریزی دقیق و از پیشتعیینشدهای وجود داشته است.
در خصوص حمله به جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده دچار سردرگمی نبود. در جریان مذاکرات، آمریکاییها بهطور واضح چراغ سبز نشان دادند و از اقداماتی که صورت گرفت حمایت کردند. آنها حتی پیروزی یکهفتهای را برای متحدان خود در منطقه قطعی میدانستند. آقای ترامپ نیز حدود ۲۴ تا ۴۸ ساعت پیش از آغاز حمله، وعده «شگفتیها» و «نمایش قدرت» آمریکا را در منطقه مطرح کرده بود.این حمایتها فقط سیاسی یا تبلیغاتی نبود، بلکه در سطوح مختلف اطلاعاتی، نظامی، پدافندی و تدارکاتی نیز جریان داشت. این سطح از حمایت، ظرف یک ساعت یا یک روز شکل نمیگیرد، بلکه نیازمند هماهنگیهای چندجانبه و آمادهسازیهای قبلی است. آمریکا نهتنها در آغاز جنگ چنین نقشی ایفا کرد، بلکه در روند پایان جنگ نیز، تا زمانی که تصور میکرد رژیم صهیونیستی در موضع برتر است، حمایت خود را ادامه داد. اما زمانی که مشاهده کرد این رژیم در حال فروپاشی است، وارد عمل شد؛ هم از طریق ارسال پیام برای درخواست آتشبس، و هم با انجام حملاتی به تأسیسات هستهای ایران.
از اینرو، بهنظر من، آنچه رخ داد نه ناشی از سردرگمی، بلکه ناشی از برنامهریزی و اهداف کاملاً مشخص بود. آمریکا، در ظاهر، خواهان مذاکره بود و در عمل مشغول تدارک حمله؛ آنها عنوان میکردند که بهدنبال دستیابی به یک «توافق جامع» با ایران هستند. این واژه «توافق جامع» اگرچه شاید توسط آنها بهتفصیل توضیح داده نشد، اما از دو منظر قابل تفسیر است که به نظر من، هر دو احتمال معتبر است: اول، این توافق جامع از نگاه آنها بهمعنای نادیده گرفتن توافق هستهای موجود و حرکت بهسوی توافقی است که در آن، حق غنیسازی برای ایران بهطور کامل سلب شود؛ یعنی غنیسازی صفر و برچیده شدن کامل برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران. دوم، این توافق جامع میتواند فراتر از موضوع هستهای باشد؛ به این معنا که برنامه موشکی، توان دفاعی و بازدارندگی و حتی نقش منطقهای ایران نیز در این توافق گنجانده شود.
در هر دو صورت، این خواستهها دقیقاً در تعارض با خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. ما بر سر امنیت ملی، تمامیت ارضی، استقلال کشور، منافع ملی و دستاوردهای علمیمان که سرمایههای ملت هستند، هیچگونه مذاکرهای را نمیپذیریم. اینها «ناموس ملی» ما هستند، و هرگز جای گفتوگو ندارند.
جالب آنکه هیچیک از کشورهایی که چنین خواستههایی را از ایران دارند ـ از جمله آمریکا، فرانسه، آلمان یا انگلستان خودشان حاضر نیستند در مورد امنیت یا قدرت بازدارندگیشان مذاکره کنند. این کشورها، در عوض، از رژیمی حمایت کردهاند که نه عضو NPT است، نه فعالیتهای هستهایاش تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دارد، و در عین حال دارای سلاح هستهای نیز هست. همین کشورها، در حمایت از آن رژیم، هر اقدامی را انجام دادهاند و علیه کشوری حمله ترتیب دادهاند که برنامههای هستهایاش همواره صلحآمیز بوده و طبق گزارشهای مکرر آژانس و حتی نهادهای اطلاعاتی غربی، هیچگونه انحرافی بهسوی سلاح هستهای در آن مشاهده نشده است.
با وجود تمامی واقعیتهایی که امروز در صحنه سیاسی و میدانی وجود دارد، جمهوری اسلامی ایران همواره تأکید کرده که هیچگاه از پای میز مذاکره بلند نشده و در هیچ مقطعی درِ دیپلماسی را نبسته است. روز گذشته نیز مصاحبهای از وزیر امور خارجه کشورمان با روزنامه فایننشال تایمز منتشر شد که ایشان بار دیگر بر آمادگی ایران برای گفتوگو تأکید کردند. در عین حال، در این مصاحبه نکاتی مطرح شد که برخی رسانهها آن را بهعنوان «پیششرطهای ایران» تفسیر کردهاند. از جمله اینکه ایران تأکید کرده بازگشت به میز مذاکره زمانی معنا دارد که این بازگشت دستاوردی در راستای منافع ملی و منافع مردم ایران داشته باشد. در این چارچوب، پرسش این است که آیا افقی پیش روی ما برای بازگشت دوباره به میز مذاکره با آمریکا وجود دارد؟ بهویژه در شرایطی که از سوی دیگر، دونالد ترامپ تلاش میکند سایه جنگ را همچنان بر سر ایران نگه دارد و اخیراً نیز در واکنش به سخنان وزیر امور خارجه کشورمان، تهدید به حملات جدید کرده است. این مجموعه از واقعیتها چه تأثیری بر چشمانداز آینده دارد؟ و آیا میتوان امیدی به شکلگیری یک روند واقعی گفتوگو داشت؟
هم برخی از مقامات رژیم صهیونیستی و هم برخی مقامات آمریکایی همچنان تهدید به حمله مجدد میکنند. این تهدیدها چیزی جز تکرار همان سیاست «همه گزینهها روی میز است» نیست که طی سالیان گذشته بارها شنیدهایم. در این میان، نکتهای که آقای دکتر عراقچی مطرح کردهاند این است که جمهوری اسلامی ایران، علیرغم تمام خساراتی که در این مدت متحمل شده، همچنان آمادگی گفتوگو دارد. اما مسئله اینجاست: چه کسی باید پاسخگوی این خسارات باشد؟ چه کسی باید این آسیبها را جبران کند؟
وقتی از مذاکره سخن میگوییم، مقصود ما گفتوگویی هدفمند و روشن است. مذاکرهای که موضوع آن مشخص باشد. طبیعی است که موضوعاتی مانند برنامه هستهای صلحآمیز ایران، حق غنیسازی، تمامیت ارضی، استقلال ملی، و دستاوردهای علمی که سرمایههای ملت ایران محسوب میشوند، جزو خطوط قرمز ماست و در هیچ مذاکرهای قابل معامله نیست. این موضوعی است که در هر کشوری، حتی در کشورهای غربی نیز، بدیهی تلقی میشود.
با این حال، اگر هدف کاهش تنشها و ایجاد مسیر گفتوگوی مؤثر است، جمهوری اسلامی ایران نهتنها مذاکره را رد نکرده، بلکه همواره بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم آن را ادامه داده است. اما باید توجه داشت که حادثهای رخ داده؛ یک جنگ ۱۲ روزه به ایران تحمیل شده است. حال پرسش اینجاست: طرف متجاوز چه کسی بود؟ علت این تجاوز چه بود؟ علت حمایت بیقید و شرط برخی کشورها از آن رژیم چه بود؟ و اکنون که خسارات جدی وارد شده چه به لحاظ انسانی، چه به لحاظ زیرساختی و چه در حوزه برنامههای هستهای چه کسی باید مسئولیت این خسارات را بپذیرد؟
اعتماد پیشین حتی آن حداقل اعتماد موجود نیز دیگر وجود ندارد و این بیاعتمادی را خود آنها پدید آوردند. مذاکره نیازمند موضوع مشخص، قاعده روشن و حداقلی از اعتماد و انصاف است. تنها در چنین چارچوبی میتوان محور مشترکی برای گفتوگو با طرف آمریکایی یا اروپایی تعریف کرد.نمیتوان بهسادگی از این تحولات عبور کرد و گفت «گذشتهها گذشته» و حالا مذاکره کنیم، آن هم بر سر همان موضوعاتی که قبلاً بهخاطر آن جنگ به راه افتاد و دشمن شکست خورد. اکنون همان طرفی که در آن جنگ ناکام ماند، با وقاحت، دوباره همان خواستههای پیش از جنگ را مطرح میکند. اینجاست که باید موضوع مذاکره، چارچوب و استانداردهای گفتوگو بهروشنی مشخص شود.
ما از میز مذاکره کنار نرفتیم؛ بلکه در حالی که مشغول مذاکره بودیم، کشور ما هدف حمله قرار گرفت. بنابراین این پرسش مطرح است که مسئول این وضعیت چه کسی است؟ چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟ آمریکا طرفی بود که از توافق هستهای خارج شد و تلاش کرد دیگر کشورها را نیز به خروج از آن تشویق کند. پس در عین حال که پیمانشکن است، آغازگر جنگ نیز بوده و حالا سخن از مذاکره میگوید.
در نتیجه، اعتماد پیشین حتی آن حداقل اعتماد موجود نیز دیگر وجود ندارد و این بیاعتمادی را خود آنها پدید آوردند. مذاکره نیازمند موضوع مشخص، قاعده روشن و حداقلی از اعتماد و انصاف است. تنها در چنین چارچوبی میتوان محور مشترکی برای گفتوگو با طرف آمریکایی یا اروپایی تعریف کرد.
تأکید میکنم که حتی در طول همان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نیز وزیر امور خارجه کشورمان در ارتباط با طرفهای مختلف بود؛ پیام دریافت میکرد و پیام ارسال میکرد. بنابراین باب مذاکره هیچگاه بسته نبوده است. اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که وقتی طرف مقابل از مذاکرات آسیب میبیند، باید مشخص شود که چه کسی مسئول آن آسیب است و چگونه باید پاسخگو باشد. تنها در فضای روشن و با چارچوبهای مشخص است که میتوان زمینهسازی لازم را برای مذاکرهای ثمربخش فراهم ساخت؛ مذاکرهای که حداقل، منفعتی برای مردم ایران به همراه داشته باشد.
یکی از تبعات وقایعی که در بامداد ۲۳ خرداد رخ داد و دوازده روز به طول انجامید، بازتعریف روابط جمهوری اسلامی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود. بهدنبال گزارشی که مدیرکل آژانس منتشر کرد و با توجه به اینکه ایران اعلام کرده آن گزارش، از منظر ما یکی از دلایل حملات رژیم صهیونیستی یا بهانهای برای آغاز یک تجاوز علیه ایران بود، مجلس شورای اسلامی قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن، از این پس شورای عالی امنیت ملی مسئول تعریف روابط میان ایران و آژانس خواهد بود. از نظر شما این بازتعریف روابط، چه میزان میتواند بر پرونده هستهای ایران تأثیرگذار باشد؟ چرا که میدانیم این تصمیم، موافقان و مخالفانی دارد. برخی معتقدند که شاید ضرورتی نداشت تهران با چنین شدت و تندی نسبت به مدیرکل آژانس واکنش نشان دهد یا قانونی در این باره تصویب کند. در مقابل، برخی دیگر بهشدت از عملکرد آقای گروسی عصبانی هستند و حتی اعلام کردهاند که ایشان دیگر نباید اجازه ورود به ایران را داشته باشد. به نظر شما روندی که در پیش گرفته شده، چه تأثیری بر آینده پرونده هستهای خواهد داشت؟
آنچه شاید بتوان منصفانه بیان کرد این است که آقای گروسی بهویژه درخصوص گزارشی که تهیه کردهاند، مورد سؤال جدی هستند و این مسئله باعث ایجاد سوءظنهای فراوانی شده است. نکتهای که تقریباً برای بسیاری به یقین تبدیل شد، این بود که در شرایطی که تاسیسات هستهای ایران در نطنز، اصفهان و برخی دیگر از مناطق مورد هدف قرار گرفتند، ایشان هیچ واکنشی از خود نشان ندادند؛ در حالی که حداقل انتظار میرفت مدیرکل آژانس اقدام به محکومیت رسمی، ولو بهصورت شفاهی یا با صدور یک بیانیه، میکردند. اما ایشان حتی حاضر به انجام این حداقل هم نشدند.
اقدام اخیر مجلس شورای اسلامی، واکنشی به این عملکرد نادرست آژانس، شخص آقای گروسی و حامیان وی بوده است. چنانچه آن رویه اصلاح شود، طبیعتاً مجلس نیز میتواند در تصمیم خود تجدیدنظر کند و آن را مورد بررسی مجدد قرار دهد.اگر برخی شواهد و قرائن را کنار هم بگذاریم بدون آنکه وارد موضوع اسنادی شویم که گفته میشود افشا شدهاند، به روشنی میتوان گفت که آقای گروسی بدترین نوع عملکرد ممکن را از خود نشان داده است. در پاسخ به این رفتار، جمهوری اسلامی فعلاً روابط خود با آژانس را در حالت تعلیق قرار داده تا روند آینده روشن شود و مشخص شود آیا این رویه قابلیت اصلاح دارد یا خیر.
در اینجا لازم است اشاره کنم که سه کشور اروپایی نیز در تصمیمگیری آقای گروسی و صدور قطعنامه علیه ایران نقش داشتند. این سه کشور از بانیان و حامیان آن قطعنامه بودند و بر همین اساس، مواضع آقای گروسی نیز شکل گرفت. بنابراین، نوع عملکرد این کشورها در واقع همدستی با تجاوزات رژیم صهیونیستی و در خسارتهایی است که به ملت ایران وارد شد، و طبیعتاً باید نسبت به آن پاسخگو باشند.
قطعاً شیوهای که تاکنون در پیش گرفته شده، شیوهای نادرست است و نیاز به اصلاح دارد. اقدام اخیر مجلس شورای اسلامی، واکنشی به این عملکرد نادرست آژانس، شخص آقای گروسی و حامیان وی بوده است. چنانچه آن رویه اصلاح شود، طبیعتاً مجلس نیز میتواند در تصمیم خود تجدیدنظر کند و آن را مورد بررسی مجدد قرار دهد. در نتیجه، تنها در صورتی میتوان به آینده همکاری با آژانس خوشبین بود و چشمانداز روشنی را متصور شد که رویکرد پیشین آژانس بهطور کامل تغییر کرده و اصلاح شود.
احیای معاونتهای منطقهای میتواند فشار بر وزارت خارجه را کاهش دهد
سؤال پایانی را میخواهم به بحث خودانتقادی اختصاص دهم؛ شما سخنگوی دستگاه دیپلماسی کشور بودهاید و سیاستهای وزارت امور خارجه را برای ما خبرنگاران تشریح میکردید. اکنون میخواهم از شما بپرسم که سیاستهای دستگاه دیپلماسی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما این سیاستها چه نقاط ضعف یا قوتی دارند؟ برخی انتقادها مطرح است مبنی بر اینکه دستگاه دیپلماسی ما فاقد ابتکار عمل است؛ به این معنا که منتظر میمانیم تا طرف مقابل اقدامی علیه ما انجام دهد و ما صرفاً در مقام واکنشدهنده، بیانیه یا موضعی را اعلام میکنیم. آیا شما این انتقاد را وارد میدانید؟ یا اینکه خودتان نقدی بر عملکرد دستگاه دیپلماسی دارید؟
ببینید، دستگاه دیپلماسی، شامل وزارت امور خارجه، شخص وزیر، معاونان، مدیران و سفرای کشور، واقعاً شرایط بسیار دشواری را پشت سر میگذارند. از یکسو، بحث میدان و دیپلماسی مطرح است و وزارت خارجه باید حتماً همپای نیروهای مسلح وارد عمل شود، ابتکار عمل داشته باشد و پیگیریهای لازم را انجام دهد. از سوی دیگر، وزارت خارجه نیمی از دولت محسوب میشود؛ چراکه مسئول تنظیم مناسبات و روابط خارجی کشور است و بنابراین در کابینه دولت، مسئولیتی بهمراتب سنگینتر از بسیاری از وزارتخانههای دیگر بر دوش دارد.
اگر معاونتهای منطقهای که پیشتر وجود داشتند احیا شوند، این امر میتواند بخشی از این فشار را کاهش دهد. اکنون بار عمده پیگیری روابط با کشورهای مختلف بر دوش معاون سیاسی است و طبیعی است که با وجود توانمندیها و تخصص این معاونت، پوشش کامل مناطق مختلف جهان از سوی یک معاونت بسیار دشوار و در عمل ناممکن است، چراکه زمان اجازه این حجم از پیگیری را نمیدهد.
در نتیجه، وزارت خارجه باید همزمان در کنار نیروهای مسلح و نیز سایر وزارتخانهها، وظایف خود را انجام دهد و روابط خارجی کشور را مدیریت کند. به همین دلیل، من معتقدم ظرفیتهای وزارت امور خارجه باید بیش از گذشته تقویت شده و حمایت دولت و مجلس نیز از این نهاد افزایش یابد. این کار بسیار سنگینی است. همانطور که در ابتدای صحبتهایم عرض کردم، بدون تلاش و همت وزارت خارجه چه در داخل کشور و چه در سفارتخانهها اصلاً امکان ندارد که وزرای خارجه سایر کشورها ناگهان صف بکشند و درباره حادثهای موضع بگیرند و آن را محکوم کنند.
نوع حکومتها، سطح مقامات، محتوای بیانیهها و کیفیت محکومیتها، همه اینها زمان و تلاش میطلبد؛ کار سادهای نیست. از اینرو، ظرفیت موجود در وزارت خارجه باید به شکل جدی تقویت شود.
در حوزه دیپلماسی عمومی نیز معتقدم که روابط بین دستگاه دیپلماسی و نخبگان—اعم از نخبگان هنری، فرهنگی، سیاسی و رسانهای باید توسعه پیدا کند. این ارتباط از دو جهت حائز اهمیت است: هم فعالیتهای خارجی کشور بهتر برای افکار عمومی تبیین میشود، و هم سیاستهای کلان خارجی برای این نخبگان توضیح داده شده و از سوی آنها به شکلی مؤثر به جامعه منتقل میشود. این روند میتواند در اقناعسازی و شکلگیری انسجام و وحدت ملی نقشی جدی ایفا کند.
در کنار این نکات، باید بگویم که برنامه هستهای و مذاکرات مربوط به آن، وقت و انرژی زیادی از وزارت خارجه میگیرد. به نظر من، اگر معاونتهای منطقهای که پیشتر وجود داشتند احیا شوند، این امر میتواند بخشی از این فشار را کاهش دهد. اکنون بار عمده پیگیری روابط با کشورهای مختلف بر دوش معاون سیاسی است و طبیعی است که با وجود توانمندیها و تخصص این معاونت، پوشش کامل مناطق مختلف جهان از سوی یک معاونت بسیار دشوار و در عمل ناممکن است، چراکه زمان اجازه این حجم از پیگیری را نمیدهد. بنابراین احیای معاونتهای منطقهای میتواند یکی از راهحلهای قابلتأمل باشد.
در خصوص موضوع هستهای نیز باید تدبیری اندیشیده شود که سایر فعالیتهای متنوع وزارت خارجه تحتالشعاع این موضوع قرار نگیرد؛ چه مذاکرات، چه رفتوآمدها، و چه سایر اقدامات مرتبط.
آخرین اخبار سیاست را از طریق این لینک پیگیری کنید.