|

جان‌فشانی یوز طبس

سال 63 بود که از درونه بردسکن به طبس آمدم و ساختمان‌های اداره را از آقای محمدرضا اسدی، مسئول محیط‌بانی فردوس تحویل گرفتم. آشنایی با وضعیت یوز به دلیل تجربیات منطقه درونه، توران و همچنین مشاهده سه قلاده یوز در مرز طبس و توران در سال 57 و البته گرفتن و رهاکردن توله‌های آنها برای دو ساعت و ماجرای بچه‌های یوز دیگری که از درونه تا تربت حیدریه دست به دست رفته و نهایتا به درونه برگردانیده شدند، من را نسبت به اهمیت یوز و لزوم حفاظت از زیستگاه‌هایش آگاه کرده بود. در گشت‌وگذارها، ضمن بررسی وضعیت سایر وحوش همیشه فکرم دنبال آثار یوز بود

بهمن نجفی- مروج سیار فرهنگ حفاظت از طبیعت:‌ سال 63 بود که از درونه بردسکن به طبس آمدم و ساختمان‌های اداره را از آقای محمدرضا اسدی، مسئول محیط‌بانی فردوس تحویل گرفتم. آشنایی با وضعیت یوز به دلیل تجربیات منطقه درونه، توران و همچنین مشاهده سه قلاده یوز در مرز طبس و توران در سال 57 و البته گرفتن و رهاکردن توله‌های آنها برای دو ساعت و ماجرای بچه‌های یوز دیگری که از درونه تا تربت حیدریه دست به دست رفته و نهایتا به درونه برگردانیده شدند، من را نسبت به اهمیت یوز و لزوم حفاظت از زیستگاه‌هایش آگاه کرده بود. در گشت‌وگذارها، ضمن بررسی وضعیت سایر وحوش همیشه فکرم دنبال آثار یوز بود؛ چون مطالبی را درباره وضعیت زیستگاه‌های آنها در طبس از کارکنان ذوب آهن شنیده بودم. به هر منطقه‌ای که قدم می‌گذاشتیم، اطلاعاتی درباره آسیب‌پذیربودن و اهمیت جهانی یوز به ساربانان، کارکنان معادن و اهالی روستاهای حواشی زیستگاه‌ها می‌دادیم. آنها نیز که به یوز «زرده پلنگ» می‌گفتند، اطلاعات زیادی از قدیم و جدید درباره وجود یوز در اختیار ما می‌گذاشتند.

مردم نای‌بند شکاربان را نمی‌شناختند و در اولین مراجعه که ما خود را مأمور مالاریا معرفی کردیم همه مسائل محیط طبیعی آنجا را برایمان تعریف کردند. جعفر، نگهبان پایگاه اکتشافی علی‌آباد در اولین شب برخورد تا صبح برایمان حکایت‌ها گفت؛ از جای تله‌های آهنی تا آدرس چشمه‌های منطقه. او و مرحوم عباس عجمی می‌گفتند ما در اینجا دو نوع پلنگ داریم خاصه پلنگ و زرده پلنگ. پلنگ خاصه یا خاصه پلنگ همان پلنگ و منظور از زرده پلنگ، یوزپلنگ بود. صبح که علی باقری، مسئول پایگاه آمد از جعفر پرسید: برای اینها چه مطالبی تعریف کرده‌ای؟ می‌دانی اینها کیستند؟ مرحوم جعفر گفت اینها مأمور مالاریا هستند و از شکار و شکارگاه‌ها پرسیدند و ما هم تا صبح همه اطلاعات را به آنها دادیم. باقری گفت: «اینکه تاکنون چند پلنگ زده‌ای هم تعریف کرده‌ای؟!» او گفت: «بله قدری از کارهای دوران جوانی‌ام گفته‌ام».

در هر حال شناسایی آغاز شد و در همان سه چهار ماهه اول گزارش‌های حاکی از مشاهده رد یوز، سپس رؤیت یک قلاده یوز و مشخص‌شدن زیستگاه‌های موجود مرتب اعلام شد، ولی این گزارش‌ها در تهران مورد اعتنا قرار نگرفت. اواخر بهمن‌ماه سال 66 علی باقری، همیار افتخاری ما از محدوده دستگاه حفاری نوغابی در اطراف کارگاه‌های اکتشافی پروده طبس، تلفنی اعلام کرد که یک قلاده یوز بر اثر سقوط در بین سنگلاخ‌ها تلف شده است.

خودمان را به محل رساندیم، لاشه را یافته و متوجه شدیم که خود راننده به آقای باقری گزارش کرده که نیم ساعت قبل در تاریکی شب جانوری را دیده که در کنار جاده چاه حفاری، زمانی که برای بردن غذای کارگران می‌رفته در جلو نور ماشین ابتدا آهسته و به تدریج با سرعت به حرکت درآمده و در سر پیچ نوغابی در تاریکی به دره افتاده ولی راننده جرئت نکرده بالای پرتگاه برود و نگاه کند. بلافاصله به محل مراجعه کردیم و مشخص شد که چون نور پشت سر حیوان بوده، سایه خودش در جلویش قرار گرفته و چون ماشین را در نزدیک خودش دیده بر سرعتش افزوده و با وجود اینکه حدود چند متر قبل از پرتگاه متوجه خطر می‌شود و محکم با پنجه‌هایش ترمز می‌کند ولی با کشیده‌شدن چند متر موفق به ایستادن نمی‌شود و با سر در عمق دره به روی سنگ بزرگی سقوط می‌کند و ضربه مغزی شده و بلافاصله تلف می‌شود.

به‌هرحال با توجه به اطلاع از اهمیت موضوع بلافاصله اظهارات راننده مکتوب شد و کروکی محل ترسیم و رد عبور یوزپلنگ در کنار جاده که بر اثر گل‌بودن زمین کاملا مشخص بود، روپوشانی شد و لاشه هم به طبس حمل و با آقای صدوق، مدیر کل وقت اداره کل حفاظت محیط زیست استان خراسان بزرگ تماس گرفته شد. ایشان گفتند: «نجفی مطمئنی که یوزپلنگ است؟» عرض کردم کاملا، ایشان گفتند به طریقی که می‌گویم پوست یوز را جدا کرده و به همراه سر آن در داخل کارتن و کیسه گذاشته و بفرستید. ما این کار را کردیم و به اداره فرستادیم. آقای صدوق پس از تحویل بسته زنگ زدند و گفتند درست است پوست مربوط به یوز است.

ما به خاطر این قضیه هم خوشحال بودیم و هم ناراحت، خوشحال از اینکه بالاخره خود یوزها نماینده‌ای فرستادند و با جان‌فشانی ثابت کردند که در این واحه دورافتاده حضور دارند و ناراحت از اینکه یوز بزرگ نر 60 کیلویی را از دست داده بودیم؛ البته شاید هم به فداشدنش می‌ارزید چون اول از همه ثابت کرد وجود دارند و دوم اینکه فهمیدیم اطلاع‌رسانی سه ساله در طبس اثر کرده تا جایی‌ که راننده تنها در دل شب وقتی سقوط حیوان را می‌بیند با همه ترس از عواقب آن گزارش می‌دهد، سوم اینکه تمام کارگران آن زمان معدن در مجموعه معدنی بزرگ پروده و مردم طبس لاشه زیبای یوز را دیدند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها