تصویر وانموده یک نسل
کمالالدین دعایی
اثر صوتی-تصویری کوتاهی که بهتازگی مرکز مأوا تولید کرده است، نقدهای مختلفی را برانگیخت؛ اما به نظر میآید مسئله اصلی نه کاستیهای اسلوبی مثل تولید سرهمبندیشده کار باشد و نه آنجا که گروهی دیگر انگشت گذاشتهاند یعنی بیداد به بیتالمال. این هر دو مدتهاست که از وضعیت استثنا خارج شده است و این یکی هم خلاف قاعده نبود. «دهه هشتادیا» را سیاستگذاران فرهنگی-رسانهای و زادگان دهههای 50 و 60 ساختهاند نه دهههشتادیها. کرسیداران «سواد رسانهای» برای بازیگران دهههشتادی این موزیکویدئو را رقم زدهاند که چه بگویند و چه کنند. اینکه تصویر گروهی از نوجوانان طبقه متوسط شهر تهران را که به بازیهای ویدئویی و موسیقی علاقه دارند، از امکانات سرگرمی و کالاهای مصرفی برخوردارند و درعینحال از مدلهای غیرپاستوریزه مو و پوشش بریاند و البته همگی پروفایل «اینستا»یشان نمادهای ارزشیست، «دهههشتادیا» عنوان بدهیم، اسمش چیست؟ طراحان گمان کردهاند کلیدواژههایی چون «خفن»، «سوتی» و «گودزیلا» یا تعامل با جذابیتهای سرگرمساز همچون گیمنت و اینستاگرام، یعنی گفتوگو با زبان نسل دهههشتاد. اما بهرهگیری از عناصر «نوجوانپسند» به این شیوه یا موجسواریست یا نسخهپیچی. عمر و عمق موجسواری چقدر است؟ به همان اندازه موج. آنها باید بهتر از همه بدانند که اگر جامعه به رفتار «تودهوار» خو گرفت و طبع تودهگونه یافت، همهجا تودهوار رفتار خواهد کرد. اگر ناخودآگاهش چنین رقم خورد که حضورش در مکان بدون «استوری» حضور نمیشود، تضمینی نیست که با تجمع جلوی ساختمان سوزان پلاسکو باعث راهبندان و تشدید فاجعه نشود. شوریدگی در برابر سوپراستارها و سرسپردگی به اقتصاد «لایک» اگر خصلتی نامطلوب است، همهجا نامطلوب است. همانطورکه اگر ماهیت سلبریتی پیروی از منطق فروشندگی و خریداری است، همواره چنین است. مثلا ممکن است در ازای قیمت بهتر مشتری کسی دیگر بشود، مشتری کسی که شاید قبلا «از دم بلاک» کردهاید. نتیجه بیاعتنایی به این موارد یک آش شلهقلمکار مسموم است. پیوند با عناصری که «کول» پنداشته میشوند (اما در ترکیب فعلیشان فقط در تخیل سازندگانش «کول» هستند) با کلیدواژههایی سیاسی مانند «انتقام سخت» و فضاهای معنوی مثل ماه محرم و مراسم عزاداری، تمام قضیه را به یک تبلیغ بازرگانی فروکاسته است.
عناصر مشروعیتبخش این روایت، نمودگار تام یک سرمایهداری مصرفی است که در قالب هنجارهای زیباییشناسانه روزمره بازتولید و ترویج میشود و البته صرفا برای جنس مردانه مجاز شمرده میشود. شبکه نشانههای «پلیاستیشن» و «پپسی» و «سلفی»، حتی وقتی اینگونه با علم و کتل مزین شود، همچنان آینه سیاستهای زیستی نئولیبرال است که در عرصه جذابیتهای مادی جریان دارد و کارکردی جز سیاستزدایی از همهچیز و همهجا به نفع کالا/بازار ندارد. جامعه سیاستباخته فقط گاهی غیرسیاسی نمیماند، همیشه فارغ از حساسیت سیاسی عمل خواهد کرد. اشکال کار سطح نازل تولید نیست، سطح ناپدید صداقت است.
اثر صوتی-تصویری کوتاهی که بهتازگی مرکز مأوا تولید کرده است، نقدهای مختلفی را برانگیخت؛ اما به نظر میآید مسئله اصلی نه کاستیهای اسلوبی مثل تولید سرهمبندیشده کار باشد و نه آنجا که گروهی دیگر انگشت گذاشتهاند یعنی بیداد به بیتالمال. این هر دو مدتهاست که از وضعیت استثنا خارج شده است و این یکی هم خلاف قاعده نبود. «دهه هشتادیا» را سیاستگذاران فرهنگی-رسانهای و زادگان دهههای 50 و 60 ساختهاند نه دهههشتادیها. کرسیداران «سواد رسانهای» برای بازیگران دهههشتادی این موزیکویدئو را رقم زدهاند که چه بگویند و چه کنند. اینکه تصویر گروهی از نوجوانان طبقه متوسط شهر تهران را که به بازیهای ویدئویی و موسیقی علاقه دارند، از امکانات سرگرمی و کالاهای مصرفی برخوردارند و درعینحال از مدلهای غیرپاستوریزه مو و پوشش بریاند و البته همگی پروفایل «اینستا»یشان نمادهای ارزشیست، «دهههشتادیا» عنوان بدهیم، اسمش چیست؟ طراحان گمان کردهاند کلیدواژههایی چون «خفن»، «سوتی» و «گودزیلا» یا تعامل با جذابیتهای سرگرمساز همچون گیمنت و اینستاگرام، یعنی گفتوگو با زبان نسل دهههشتاد. اما بهرهگیری از عناصر «نوجوانپسند» به این شیوه یا موجسواریست یا نسخهپیچی. عمر و عمق موجسواری چقدر است؟ به همان اندازه موج. آنها باید بهتر از همه بدانند که اگر جامعه به رفتار «تودهوار» خو گرفت و طبع تودهگونه یافت، همهجا تودهوار رفتار خواهد کرد. اگر ناخودآگاهش چنین رقم خورد که حضورش در مکان بدون «استوری» حضور نمیشود، تضمینی نیست که با تجمع جلوی ساختمان سوزان پلاسکو باعث راهبندان و تشدید فاجعه نشود. شوریدگی در برابر سوپراستارها و سرسپردگی به اقتصاد «لایک» اگر خصلتی نامطلوب است، همهجا نامطلوب است. همانطورکه اگر ماهیت سلبریتی پیروی از منطق فروشندگی و خریداری است، همواره چنین است. مثلا ممکن است در ازای قیمت بهتر مشتری کسی دیگر بشود، مشتری کسی که شاید قبلا «از دم بلاک» کردهاید. نتیجه بیاعتنایی به این موارد یک آش شلهقلمکار مسموم است. پیوند با عناصری که «کول» پنداشته میشوند (اما در ترکیب فعلیشان فقط در تخیل سازندگانش «کول» هستند) با کلیدواژههایی سیاسی مانند «انتقام سخت» و فضاهای معنوی مثل ماه محرم و مراسم عزاداری، تمام قضیه را به یک تبلیغ بازرگانی فروکاسته است.
عناصر مشروعیتبخش این روایت، نمودگار تام یک سرمایهداری مصرفی است که در قالب هنجارهای زیباییشناسانه روزمره بازتولید و ترویج میشود و البته صرفا برای جنس مردانه مجاز شمرده میشود. شبکه نشانههای «پلیاستیشن» و «پپسی» و «سلفی»، حتی وقتی اینگونه با علم و کتل مزین شود، همچنان آینه سیاستهای زیستی نئولیبرال است که در عرصه جذابیتهای مادی جریان دارد و کارکردی جز سیاستزدایی از همهچیز و همهجا به نفع کالا/بازار ندارد. جامعه سیاستباخته فقط گاهی غیرسیاسی نمیماند، همیشه فارغ از حساسیت سیاسی عمل خواهد کرد. اشکال کار سطح نازل تولید نیست، سطح ناپدید صداقت است.